دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 21 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 39 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 21 |
مشخصات این متغیر:
منابع: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پژوهش، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
تعداد صفحه: 21صفحه
نوع فایل:word
توضیحات از متن فایل
در محیط نامطمئن امروز، شرکتها باید برای رویارویی با رقابت جهانی وخواستهی به سرعت در حال تکامل مشتری، راهحلهای مستمر را توسعه دهند. در چنین زمینهای، به احتمال زیاد دانش به جای منابع سنتی نظیر داراییهای ثابت و یا فیزیکی یک منبع مهم برای دستیابی به مزیت رقابتی است. این استدلال قویاً اهمیت سرمایهگذاری در داراییهای به سختی تقلیدپذیر نظیر بازارگرایی، یادگیری سازمانی، وفاداری مشتری یا موقعیت نسبی در کانال توزیع را نشان میدهد(کویین، آندرسون و فینکلستین، 2005). سرمایه سازمانی به منابع خاصی گفته میشود که میتوانند دانش، مهارت و تخصصهای شخصی شده را به وسیله اعضای سازمان به تخصص سازمانی تبدیل و به طور متقابل منابع سازمانی را به اشتراک بگذارند(هایژیان و چوانمینگ، 2009). سرمایه ساختاری شامل سختافزار، نرمافزار، پایگاههای داده، ساختار سازمانی، حق انحصاری اختراع، علامتهای تجاری و دیگر قابلیتهای سازمانی به منظور پشتیبانی از بهرهوری میباشد. به عبارتی دیگر سرمایه سازمانی شامل دانش نهادیه شده و تجربه کدبندی شده ای است که در داخل پایگاههای داده، ساختارها، ها و فرآیندهای سازمان میباشد و مورد استفاده قرار میگیرد(قلیچ لی و همکاران، 1388). شولتز و جوب(2001) بیان میکنند که با ذخیرهسازی دانش شرکتها میتوانند ارتباط درون واحدی را تشویق کنند، تیمهای میان کارکردی ایجاد نمایند و زبان تخصصی را در میان دیگران توسعه دهند. سرمایه سازمانی یک تسهیل کننده بسیار مهم برای سرمیه اجتماعی است به این معنا که تمام فرصتها برای اشتراکگذاری دانش میتواند همکاری و تعامل میان افراد را بهبود بخشد و به شکل مثبت بر سرمایه اجتماعی اثر بگذارد.
2-2-9-2 بیان مسأله
رایت و همکاران(2001) سرمایه سازمانی را به عنوان دانش نهادینه شده در درون فرآیندهای سازمانی و پایگاه داده، اسناد و مدارک، حق ثبت اختراع و فرآیندها که سازمان برای ذخیره و حفظ دانش استفاده میکند، تعریف کردهاند. ایجاد سرمایه سازمانی نیازمند اطلاعات و مهارتهای بدست آمده از فعالیتهای نواورانهی بطور رسمی یکپارچه شدهاست. این بیانگر یکپارچهسازی دانش به عنوان یک فرآیند رسمی است که از طریق آن اطلاعات و مهارتها به جزئی جدانشدنی از روالهای عادی تبدیل شده که اقدامات آینده سازمان را هدایت میکند. شرکتها با یکپارچهسازی دانش، آنچه باید فراگرفته شود را تشخیص داده و همچنین تصمیم میگیرند چگونه از آن استفاده کنند. سرمایه سازمانی نشاندهنده حافظه سازمان است. والش و آنگسون(1999) حافظه سازمانی را به عنوان اطلاعات بایگانی شده در مورد گذشته شرکت تعریف میکنند که تواند در فرایندهای تصمیمگیری کنونی در نظر گرفته شود. سرمایه سازمانی به سیاستگذاریها و هنجارهای شرکت اشاره دارد و در قابلیتهای شرکت نهفته است. این قابلیتها، تمایل به کارآفرینی و یادگیری سازمانی را در بر دارند و میتوانند باعث ایجاد مزایایی از جمله افزایش کارآیی و رقابت در شرکتها شود. مکانیسمهای یادگیری سازمانی شامل انباشتگی دانش نیز به نوبه خود قابلیتهای پویا را تحت تأثیر قرار میدهند که این امر به نوبه خود هنجارهای سازمانی برای بهبود عملکرد را فراهم میکنند(کارمونا-لاوادو وهمکاران، 2010).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 35 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 96 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 40 |
مشخصات این متغیر:
منابع: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پژوهش، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
تعداد صفحه: 40صفحه
نوع فایل:word
توضیحات از متن فایل
رویکردهای عمده در فلسفه اخلاق
در اینجا میتوان به بیان انواع رویکردهای مطرح در فلسفهی اخلاق که عبارتانداز: رویکرد وظیفهگرایی، رویکرد نتیجهگرایی، سودگرایی( لذتگرا)، رویکرد فضیلتگرا، اشاره کرد.
رویکرد وظیفهگرایی
واژه وظیفهگرایی را نخستین بار، جرمی بنتام در کتاب وظیفهگرایی یا علم اخلاق، مطرح کرد. واژه انگلیسی Deontologismترکیبی است از Deontoبه معنی «تکلیف» و «وظیفه» و Logos به معنای «شناخت» (موحدی، 1389: 165). نظریات مربوط به وظیفهگرایی نظریاتیاند که بدون توجه به نتایج افعال، آنها را ذاتاً خوب یا بد میدانند. موضوعی که در این دسته از نظریههای اخلاقی تأکید میشود این است که همه ما وظایفی را بر عهدهداریم که شامل اعمالی است که باید انجام دهیم و یا نباید انجام دهیم. این اعمال صرفنظر از پیامدی که دارند، بر عهده ما هستند. (فرانکنا، 1385 : 47-46 ). وظیفهگرایی، مانند نتیجه گرایی، به دوشاخه وظیفهگرایی عمل نگر و وظیفهگرایی قاعده نگر تقسیم میشود. در اکثر متون و مباحث اگر از وظیفهگرایی بهطور عام سخنی گفته میشود، عمدتاً وظیفهگرایی قاعده نگر مراد است و حاکی از این میباشد که اگر وظیفه را همواره قاعدهای مشخص و تعیین کند، ارجح است از اینکه افراد بدون هیچ قواعد و مقرراتی به وظایفی که تشخیص میدهند، عمل کنند و باعث به وجود آمدن تعارض میان وظایف شوند. ازجملۀ وظیفهگرایان عملنگر میتوان به ریچارد پرایس و ایچ. ای. پریچارد و ازجمله نظریات وظیفهگرایانۀ قاعدهنگر میتوان به نظریه امر الهی، نظریه اخلاقی کانت و نظریات اخلاقی دبلیو. دیوید. رأس اشاره کرد. دراخلاق هنجاری، نظریات وظیفهگرایانه در مقابل نظریات نتیجهگرایانه قرار میگیرند. درحالیکه نتیجهگرایی، اعمال درست را بر اساس نتایج خیر مشخّص و معین میکند، وظیفهگرایی مدعی است که اگرچه نمیتوان از نتایج و پیامدهای اعمال صرفنظر، اما ویژگیهای مهم دیگری نیز وجود دارند که تعیینکننده درستی و نادرستی اعمال میباشند. در وظیفهگرایی، ملاک سنجش افعال اخلاقی، وظیفه است.
2-1-2-2- رویکرد نتیجهگرایی
در سال 1958 در مقالهای تحت عنوان «فلسفهی اخلاق جدید»، نخستین بار انسکم، واژه"Consequentialism"را که به معنی نتیجهگرایی است در اشاره به نظریاتی که به نتایج و پیامدهای اعمال اشخاص نظر دارند، به کار برد. این نظریه به شکلی که اَنسکم آن را معرفی کرد،کاملاً با نظریهی اخلاقی سودگرایی پیوند خورد؛ به همین دلیل، اکثر اوقات این دو نظریه با هم تلفیق میشوند و بهجای هم به کار میروند. اما نباید از نظر دور داشت که سودگرایی،گونهای خاص از نظریات نتیجهگرایی است و زیرمجموعه آن قرا میگیرد (موحدی، 1389: 157).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 38 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 41 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 23 |
مشخصات این متغیر:
منابع: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پژوهش، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
تعداد صفحه: 23صفحه
نوع فایل:word
توضیحات از متن فایل
دلبستگی از یک مفهوم یونانی (Storage) که نوعی عشق بین والدین و کودک میباشد گرفته شده است. (اپسنسر، 1979، به نقل از گلی نژاد، 1380) به طور کلی، دلبستگی را میتوان جو هیجانی حاکم بر روابط کودک با مراقبش تعریف کرد. اینکه کودک مراقب خود را که معمولاً مادر اوست، میجوید و به او میچسبد، مؤید وجود دلبستگی میان آنهاست.
در روانشناسی تحولی، پیوند عاطفیای که بین نوزاد و مادر پدید میآید، دلبستگی نامیده میشود. برک (1387) دلبستگی را برقراری پیوند عاطفی عمیق با افرادی خاص در زندگی به نحوی که تعامل با آنها باعث احساس نشاط و شعف شود و وجود آنها به هنگام تنش، مایه آرامش باشد، میداند. نوزادان معمولاً تا پایان ماه اول عمر خود شروع به نشان دادن چنین رفتاری میکنند و این رفتار برای تسریع نزدیکی به فرد مطلوب طراحی شده است. نظریهی دلبستگی بر این باور است که دلبستگی، پیوندی جهانشمول است و در تمام انسانها وجود دارد. بدین معنی که انسانها تحت تأثیر پیوندهای دلبستگیشان هستند. بالبی معتقد است که یک شخص برای رشد سالم نیاز به پیوند عاطفی دارد. والدین حساس به عواطف و نیز احساس امنیت، در کودک پایهای برای سلامت روانی وی میباشند (گروسمان و گروسمان، 1990).
2-6-2. نظریه دلبستگی بالبی
بالبی در سال 1969 نظریه دلبستگی را مطرح کرد. به نظر او روابط اجتماعی طی پاسخ به نیازهای زیستشناختی و روانشناختی مادر و کودک پدید میآیند. از نوزاد انسان رفتارهایی سر میزند که باعث میشود اطرافیان از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند. این رفتارها شامل گریستن، خندیدن و سینهخیز رفتن به طرف دیگران است. از نظر تکاملی، این الگوها ارزش انطباقی دارند؛ زیرا باعث میشوند از کودک مراقبت لازم به عمل آید تا زنده بماند (بالبی، 1969). نتیجه عمدهی کنش متقابل مراقب (مادر) و کودک، به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین فرزند و مادر است. این دلبستگی و ارتباط عاطفی با مادر است که سبب میشود کودک به دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد، بهخصوص هنگامیکه احساس ترس و عدم اطمینان پیدا میکنند و دلبستگی شدید، شالودهی رشد عاطفی و اجتماعی سالم را در دوران بزرگسالی پیریزی میکند. در واقع، دلبستگیهای انسان نقش حیاتی در زندگی وی ایفا میکند.
اینسورث (1987) مشاهدات بالبی را بسط داد و دریافت که تعامل مادر با کودک در دورهی دلبستگی تأثیر چشمگیری بر رفتار فعلی و آتی کودک دارد. نحوه و میزان این تعامل الگوهای مختلف دلبستگی در کودکان را به وجود میآورد. مثلاً برخی از بچهها کمتر از بقیه پیام میفرستند یا گریه میکنند. پاسخدهی توأم با حساسیت به نشانههای نوزاد، نظیر بغل کردن کودکی که دارد گریه میکند به جای آنکه موجب تقریب رفتار گریستن شود، باعث میشود که نوزاد در ماههای بعد کمتر گریه کند. وقتی کودکی پیامی برای مادر میفرستند، تماس نزدیک بدنی او با مادر باعث میشود که در عین رشد به جای وابستگی و چسبندگی بیشتر به مادر، اتکا به نفس بیشتری پیدا کند. مادرانی که پاسخدهی به پیامهای ارسالشده از طرف کودک نمیدهند، موجب مضطرب شدن کودک میشوند.
به طور کلی، میتوان چنین نتیجه گرفت که نظریهی دلبستگی کار مشترکی از بالبی و اینسورث (1991) است. اینسورث با ابداع روشهایی برای آزمون تجربی نظریه بالبی، توانست به گسترش نظریهی او کمک به سزایی بنماید.