دسته بندی | هنر و گرافیک |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 316 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 7 |
آشنایی با سبک هنری کوبِسم - cubism
کوبیست ها – برخلاف هنرمندان پیشین – جهان مرئی را به طریقی بازنمایی نمی کردند که منظری از اشیا در زمان و مکانی خاص تجسم یابد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که نه فقط باید چیزها را همه جانبه دید، بلکه باید پوسته ظاهر را شکافت و به درون نگریست. نمایش واقعیت چند وجهی یک شی مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور همزمان به تصویر در آید، یعنی کل نمودهای ممکن شیء مجسم شود. ولی دستیابی به این کل عملا غیر ممکن بود. بنابراین بیشترین کاری که هنرمند کوبیست می توانست انجام دهد، القای بخشی از بی نهایت امکاناتی بود که در دید او آشکار می شد. روشی که او به کار می برد تجزیه صور اشیاء به سحطهای هندسی و ترکیب مجدد این سطوح در یک مجموعه به هم بافته بود. بدین سان، هنرمند کوبیست داعیه واقعگرایی داشت، که بیشتر نوعی واقعگرایی مفهومی بود تا واقعگرایی بصری.
کوبیسم را معمولا به سه دوره تقسیم می کنند: مرحله ی اول که آن را « پیشاکوبیسم» یا « کوبیسم نخستین» می نامند، با تجربه های مبتنی بر آثار متاخر سزان و مجسمه های آفریقایی و ایبریایی مشخص می شود این مرحله با تکمیل پرده «دوشیزگان آوینیون» اثر پیکاسو(اوایل 1907) به پایان می رسد. ساختار این پرده آغاز کوبیسم را بشارت می دهد؛ زیرا جابجایی و درهم بافتگی ترازها، تلفیق همزمان نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی را در آن می توان مشاهده کرد.
دسته بندی | هنر و گرافیک |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 40 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 63 |
چیست هنر؟[1]
(هنر چیست؟)[2]
در سال 1997 نیویورک تایمز[3] نظرسنجیای را با موضوع طبیعت هنر منتشر کرد که از مجموع مصاحبات انجام شده با هفده متخصص سرشناس گردآوری شده بود: [این متخصصان عبارتند بودن از:] مورخان هنر، متصدیان موزه، منتقدان، یک فیلسوف، هنرمندان، یک خبرنگار، و یک عضو کنگره آمریکا در ارتباط با [سازمان] موقوفات ملی برای هنرها.[4] از آنها پرسشهایی به عمل آمد که عنوان موضوعی بحث ما را نیز شامل میشود: چیست هنر؟ ممکن است انتظار داشته باشید که تعاریف قاعدهمند و دقیقی از این گروه برآمده باشد، و لیکن نظرات در سطحی غیر صریح تا شکاکانه ابراز شدند. اکثر ایشان بر این عقیده بودند که امروزه بسیار دشوار است که بگوییم چه چیزی هنر است [چیست هنر]، تا حدی به این دلیل که خارج کردن هر آنچه هنر نیست از حوزة هنرها، کم و بیش غیر ممکن است. ویلیام روبین[5]، رئیس اسبق بخش نقاشی و مجسمة موزة هنر مدرن اظهار کرد: «هیچ تعریف واحدی از هنر وجود ندارد که به نحو کلی[6] قابل مدافعه باشد.»؛ فیلیپ دی مونتبلو[7]، رئیس موزة متروپولیتن[8]، نیز بر همین عقیده بود: «امروزه در مورد هیچ چیزی موافقت عمومی وجود ندارد.»؛ «حتی مفهوم معیارها نیز پرسش برانگیز هستند.» توماس مک اویلی[9]، مورخ هنری، قدری بیباکتر بود: «اگر چیزی، هنر نامیده شود یا در یک مجلة هنری راجع به آن مطالبی نوشته شود، در نمایشگاهی به نمایش درآید یا توسط یک مجموعه دار خصوصی خریداری شود، پس آن چیز هنر است.» و لیکن هنرمندی به نام باربارا کروگر[10] حتی در مورد این اظهاریة فراگیر نیز نظری شکاکانه داشت، او بیان کرد: «من با مقولات [طبقهبندیهای منطقی] مشکل دارم»، «فقط میدانم که این ایده که یک چیز به دلیل حضورش در گالری فوراً هنر است، در حالی که چیزی که جای دیگری است هنر نیست، ایدهای احمقانه و تنگ نظرانه است. به تعاریف تنگنظرانه علاقهای ندارم.»
نظریه پردازان و دست اندرکاران [در رشتههای هنری] هرگز در مورد روش پاسخ گویی به پرسشهای مبسوط و ارزشی توافق کاملی نداشتند، لذا انتظار وجود مقدار مشخصی از عدم توافقها میرود. تعریف هنر همواره امر دشواری بوده است، از آنجا که صور، انواع، دورهها، سبکها، نیات و مقاصد بسیاری وجود دارند که در ساخت و پذیرش آن به هم میآمیزند. با اینحال، درنگ و زحمت ناشی از این پرسش برای بسیاری از متخصصان، که به نظر میآمد بیشتر از دیگران در وضعیتی باشند که نظر قطعی خود را در مورد این مسأله صادر کنند، خبر از بحران نظری مهمی میدهد. برای افراد بسیاری، هر نوع تعریفی کلاً نوعی بدفهمی به شمار میرفت. رابرت رزنبلوم[11]، مورخ هنری و متصدی [موزةا] گوگنهایم[12]، بیان کرد: «اکنون ایدة تعریف کردن هنر چنان بعید است که فکر نکنم کسی جرأت انجام آن را داشته باشد.»، «اگر ظرف پیشاب[13] دوشان[14] هنر است، پس هر چیزی هنر است.»
چرا این متخصصان از قبول بنیاد مستحکمتری برای طبیعت هنر سر باز زدند؟ چه افکاری در ذهن داشتند که ایشان را از ارائة یک تعریف [مشخص] منصرف میگرد یا به ارائة یک قاعده آشکارا بیمعنی [پوچ] وا میداشت: آیا هر چیزی که «هنر» نامیده شود، هنر است؟ برای فهم احتیاطی که ایشان به کار بردند بگذارید به بررسی چند نمونة هنری که مفاهیم سنتی هنر را به چالش کشیدند بپردازیم. این موارد هم هنر فمینیستی و هم دلایل اصرار مداوم فیلسوفان ـ علیرغم وجود اختلافات ـ برای تدوین یک تعریف [مشخص از هنر] را به ما معرفی خواهند کرد.
با ذکر مثالی که در انتهای فصل گذشته مطرح شد، آغاز میکنم. در سال 1987، هنرمند کانادایی چکوسلواکی الاصل، یانا استرباک، اثری به نام
[15]Vanitas: Flesh Dress for an Albino Anorectic، را به نمایش درآورد. لباسی که از به هم دوخته شدن شصت پاوند[16] استیک راستة خام روی یک مانکن با ژست نشسته درست شده بود. در طی جریان نمایش، گوشت به آرامی سیاه و فاسد میشد. در عین حال که هنرهای دیگری که از واسطههای ارتودوکسیتر استفاده میکنند نیز زوال و فنا را باز مینمایانند، [ولی] این اثر به معنای تحت اللفظی کلمه جلوی چشمان بیننده میگندد [ضایع میشود]. آثار استراباک، علیرغم ظاهر ناراحت کنندهشان، به هیچ وجه پریشان کنندهتر از آثاری که مخاطبان امروزه با آن مواجهند، نبودند. آثار بد نامتری، از جمله آثار متهورانة تعدادی از دیگر فمینیستها آنها وجود دارد که از میان مشوش کنندهترین آنها میتوان به اثری از کارولی شنیمان[17] که در دهة هفتاد [9-1970] به نمایش و ثبت درآمد، به نام طومار داخلی[18] اشاره کرد. حین این اجرا شنیمان پوشش خود را برچید و برهنه در مقابل حضار ایستاد؛ او بدن خویش را با گل و لای آغشته کرد، در حالی که از روی متنی میخواند. و سپس به آرامی یک حلقة نوار دراز کاغذی را از شرمگاه خود بیرون کشید، در حالی که با صدای بلند پیام نوشته شده بر آن را میخواند. [2]
این دو اثر ـ که بعداً به آنها باز خواهیم گشت ـ مدخل فهرست فمینیستی هنر محسوب میشوند، و بعضی از هنرمندان فمینیست پرسش از شرایط طبقهبندیها و ارزیابیهای هنری و به چالش کشیدن آن معیارها در آثار خویش را در دستور کار خود قرار دادند (و این تنها یکی از برنامهها بود) بدین وسیله در مقابل آرمانهای جنسیتی شایع در سنن هنری، مقاومت کردند. ولیکن نمایش آثاری که سنت، مقولهبندی، و ذوق را به چالش میکشند به هیچ وجه امر تازهای نیست. شاید بیشترین بحث در مورد این موضوع در سال 1917، حین مباحثه در مورد تعریف هنر، درگرفت، زمانی که مارسل دوشان یک ظرف پیشاب را که فواره[19] نام نهاده بود وارد نمایش آرموری نیویورک[20] کرد. با اینکه هیأت داوران اثر وی را مردود اعلام کردند، [ولی] این اثر اکنون به عنوان شمایلی از یک اتفاق مهم در هنر قرن بیستم قلمداد میشود. ولی چرا؟ از نظر کسی که با دنیای هنری قرن گذشته آشنایی کافی ندارد، آثاری از این قبیل به احتمال زیاد موجب برانگیخته شدن بهت و حیرت، سردرگمی، رنجش، یا ناراحتی میشوند. این آثار نه تنها [از مقولة] هنر دشوار به نظر نمیآیند، بلکه اصلاً هنر محسوب نمیشوند. [3]
چه چیزی باعث میشود که گوشت گاو بتواند به عنوان یک واسطة هنری مطرح شود، چه چیزی لباس گوشتی را تبدیل به یک اثر هنری میکند؟ چه چیزی باعث میشود که نمایش شنیمان به عنوان یک نمایش هنری مطرح باشد تا به عنوان یک عریان گرایی[21] معمولی؟ چه چیزی یکی از لوازم دستشویی را که برای مقاصد کاملاً سودمند گرایانه درست شده است، تبدیل به یک اثر هنری میکند؟ همانطور که رزنبلوم اشاره کرد، «اگر ظرف پیشاب دوشان هنر است، پس هر چیزی هنر است.» ولی چه دلیلی دارد که این حکم را قبول کنیم؟ با اینکه این پرسش ها در بدو امر با غضب و خام دستی مطرح شدند، ولیکن پرسشهای بسیار خوبی هستند. منتقدان، نظریه پردازان هنر، و فیلسوفان سالها درگیر این پرسشها بودند، ولی درگیری ایشان همواره قریم اطمینان و موفقیت نبود. این شکل از هنر بود که پرسش تعریفی، چیست هنر؟، را به مرکز بحث زیبایی شناسانه بازگرداند. هنر فمینیستی، با واژگونی تعمدی حقیقتاً تمام ارزشهای زیبا شناسانهای که در فصول گذشته ملاحظه کردیم، جنبشهای مختلف مبهوت، متحیر و خشمگین کننده در حیطة عالم هنر را به هم پیوند زد ـ و گاهی موجب شد ـ و مفهوم هنر را در بطن خویش به چالش کشید. نقش فمینیسم در این چالشها به روشنی نشانگر این واقعیت است وضعیت تاریخی زنان هنرمند، که در فصول 1 و 3 بررسی کردیم، به شدت دگرگون شده است. آمار خالص زنانی که امروزه در هنرها سهمی دارند، در اکثر صور هنری، تا حد قابل توجهی بیشتر از گذشته است. این امر صرفاً نتیجة کاهش تبعیض آشکار جنسی نیست، بلکه همچنین نتیجة ستیز و کوشش قابل توجهی از طرف عملگریان فمینیست میباشد. زنان صرفاً با افول تعصبات مدید به عالم هنر سرازیر نشدند؛ [بلکه] ایشان برای گشودن راه خویش دست به مبارزه زدند. گروه خرابکار هنرمندان موسوم به دختران پارتیزان[22]، که در نیویورک مستقر بودند، سالها وقت صرف توبیخ، عاجز و برآشفته کردن تشکیلات هنری به دلیل عدم وجود آثار زنان هنرمند در گالریهای و موزهها کردند. [4] هنرمندان فمینیست در ایالات متحدة آمریکا و بریتانیا شق دیگری از نمایشها و اعتراضات را به تشکیلات هنری اضافه کردند، این امور به اندازة کافی جلب توجه کردند تا توانستند پایگاهی در میادین رسمی هنر به دست آوردند. [5]
نیروی جنبش زنان در دهة هفتاد [9-1970]، که خود در فضای مغشوش عملگرایی سیاسی در ایالات متحده و اروپا رخ داده بود، توجه عموم را به مقدار مساوی به وضعیت اجتماعی زنان حین اتفاقات هنری و سیاسی، جلب کرد. [6]
نفوذ جنبشهای فمینیستی نه تنها منجر به افزایش شمار هنرمندان مؤنث شد، بلکه همچنین تعداد زیادی از هنرمندانی (همزنان و هم مردان) را که از هنر برای تجسس و کاوش در خود [مفهوم] جنسیت استفاده میکردند، نیز تحت تأثیر خود قرار داد. امروزه پیش نمایی از دیگر جنبههای هویت، از جمله نژاد، قومیت، و هویت جنسی، به مقدار مساوی توسط هنرمندان ارائه شده است. هنر وسیلهای است برای برداشتن حجاب از جنبههای مختلف موقعیتهای اجتماعی که درست به اندازة ایدههای مربوط به تأنیث و تذکیر [زن بودن و مرد بودن] در تاریخ فرهنگی، پوشیده و تحریف، شده باقی مانده بودند. موسیقی ـ ادبیات، تأتر، رقص ـ جملگی باعث تمایز هنرجویان و هنرمندانی شدند که [مسألة] نژاد، معاندت جنسی، وضع مهاجران و جماعت یهودیان پراکنده، جور و ستم اجتماعی، هویتهای [مختلف] فرهنگی، و تجربیات فراجنسی را بیان کرده و مورد کنکاش قرار دادند.
این هنرمندان گاهی برای رساندن صدای خود به گوش دیگران، مبدع صور جدید هنری، همچون هنر نمایش[23] بودهاند. آنها گاهی هنجارهای سنتی زیبایی شناسانه را به مبارزه میطلبیدند، همانطور که فیلسوف و هنرمندی به نام آدریان پایپر[24] چنین کرد، او در آثار [نمایشی] خود که مسائل مربوط به نژاد و جنسیت در آنها مورد کنکاش قرار میگرفت، تعهداً از لذاتی که به وسیلة [اتخاذ] فاصلة زیبایی شناسانه حاصل میشوند، ممانعت به عمل میآورد. [7]
علاوه بر اعمال نفوذ هنرمندانی که دارای بینشهای پیچیدة سیاسی و نظری بودند، تغییرات دیگری نیز مفاهیم موجود در مورد هنرها را در مقایسه با طریقی که این مفاهیم از قرن هجدهم تا اوایل قرن بیستم توسعه یافته بودند، تحت تأثیر قرار دادند. تمایز بین هنر و صنعت[25] که نقش برجستهای در ظهور ایدة هنر زیبا ایفا کرد، اکنون غالباً نقض میشود. همانطور که به زودی با جزئیات بیشتر خواهیم دید، تعدادی از هنرمندان از مواد صنعتی مثل پارچه و فیبر در آثار هنری خود استفاده کردند. فی الواقع، امروزه میتوان گاه و بیگاه اشیاء مصنوع سنتی همچون لحافها را یافت که بر دیوار گالریهای آویخته شدهاند. (در عین حالی که شناخت یک فهرست مبسوط از فعالیتهای هنری تحسین برانگیز است، ترفیع صناعات سنتی موهبتی درهم و برهم به شمار میآید. بخشی از استعداد هنری نهفته در لحافها به روش دوخته شدنشان بر میگردد، و از آنجا که این لحافها دارای شأن هنری رفیعی هستند، مانع از این می شوند که بیننده به اندازة کافی بدانها نزدیک شود تا بتواند دوختهای ظریف روی آنها را ببیند؛ و البته کسی حق دست زدن به آنها را هم ندارد.)
علاوه بر این، سدهای [موانع] موجود بین هنر زیبا و سرگرمی، بین فرهنگ «والا» و «مردمی»، به اندازة گذشته مستحکم نیستند. [8] امروزه موسیقی جاز، بلوز، و راک تقریباً به اندازه موسیقی هنری، توجهات نظری (و همچنین قسمت اعظیمی از بازار) را به خود جلب کردهاند. [9] هنرهای روایتی به هیچ وجه محدود به ادبیات یا تأتر نشدهاند بلکه شامل رسانههای مردمی و پر منفعتی همچون سینما، تلویزیون، و ویدئو هم میشوند. هنرهایی وجود دارند که به کلی مبنی بر تکنولوژی هستند، هنرهایی از این قسم در زمان تصحیح مفهوم هنر زیبا در دسترس نبودند: از همة این هنرها جالب توجهتر، عکاسی (که در ابتدا برای اینکه به عنوان یک شکل هنری شناخته شود با مقاومت دیگران مواجه شد)، فیلم، و هنرهای دیجیتال [کامپیوتری] میباشند. سازندگان، مجریان، و مخاطبان این انواع [هنری] قانوناً همان ارزشهای زیبایی شناسانة مسلط در زمان پیشرفت مفهوم هنر زیبا در تاریخ مدرن را تقبل نمیکردند. چنین عزیمتی از سنتهای هنری پیشین در همة صور هنری قابل توجه است، هر چند نظریة فلسفی احتمالاً بیشتر تحت تأثیر انقلاباتی بوده است که در حوزة هنرهای تصویری روی دادهاند، انقلاباتی که طی آنها شاهد تغییراتی اساسی بودهایم که موجب به پرسش کشیده شدن خود مفهوم هنر شدهاند.
این امر هر گز به معنای اعلام مرگ سنت پیشین نیست. همانطور که خواهیم دید، این سنت پیشین هنوز هم بر صحنة هنر قدرت قابل توجهی اعمال میکند. با این وجود، مقولات مختلف در حوزة هنرها همواره دچار نوعی سستی بودهاند، این عدم قطعیت تا حد قابل توجهی باعث کاهش اطمینان قبلی نظریه پردازان نسبت به توانشان برای مشخص کردن کیفیات اصلی هنر شده است. این فقدان اطمینان و تأثیراتی که بر فلسفة هنر دارد، یکی از موضوعات این فصل است.
لازم است که اثر شدید هنر فمینیستی، اتصال آن به دیگر جنبشهای هنری شمایل شکنانه[26] و متمایز بودن آن را در ارتباط با مباحث مطرح شده در مورد هنر که به فلسفه، نقد و خود هنر نیز سرایت کردهاند، ملاحظه کنیم. این بحث میتواند در مسیرهای متفاوتی ادامه پیدا کند. از آنجا که فمینیسم پیش از همه یک موضع سیاسی است، بسیاری از نظریه پردازان از رهیافتهای مارکسیستی یا ایدههای مکتب فرانکفورت در مورد نظریههای نقادانه برای تحلیل اثر فرهنگ در جامعة معاصر استفاده کردهاند. [10] آثار پر نفوذ مورخ هنری انگلیسی، گریزلدا پولاک[27]، را میتوان یک نمونه از این قسم به شمار آورد. پولاک در اثر خود به نام «طراحی مبنی بر نظریة فرهنگی مارکسیستی»[28]، الگوهای مختلف محروم سازی را که باعث پاک شدن زنان از تاریخ هنر شدهاند، تحلیل میکند و به نقد معیارهای تعیین کنندة قوانین کلی «هنر کبیر»[29] میپردازد. [11]
آثار فیلسوفان و نظریه پردازان این جنبشها، چشم اندازهای پرمایهای از فرهنگ قرن بیستم ارائه میدهند، فرهنگی که توسط دو جنگ جهانی صدمة بسیار دیده است؛ این چشم اندازها در آشکار شدن پیام سیاسی پوشیده در پس سنتهای والای هنر و در ارائة نقدهای مختلف از هنجارهای فرهنگی، مفید بودهاند. فمینیستها، نظریههای اروپایی روانکاوانه و ساختار شکنانه را حین تحقیق در مورد خود ساختار جنسیت، مستقیماً مورد استفاده قرار دادند. راجع به رهیافتهای اخیر [نظریههای ساختار شکنانه] در فصل آتی بحث خواهیم کرد. هر چند، در اینجا لازم است که هنر فمینیستی را در ارتباط با سنت به شدت تحلیلی انگلیسی ـ آمریکایی مورد بررسی قرار دهم، سنتی که مفهوم هنر را به نحوی که غیر مستقیم روشن کنندة استراتژیهای فمینیستی در عالم هنر است، مورد تحلیل قرار میدهد. بگذارید تا به عنوان مقدمة این بحث، مروری داشته باشیم بر بعضی از پیش زمینههای کوشش برای تعریف هنر و توضیح مرزهای مفهومی هنرها.
دسته بندی | هنر و گرافیک |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 60 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 53 |
مقاله بررسی هنر و هنرمندان در 53 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست منابع
مقدمه................................................................................................................ 1
هنر در خدمت جاودانگی................................................................................... 7
بیداری بزرگ.................................................................................................... 11
نگاهی به شرق ................................................................................................. 15
تکنیک سینما...................................................................................................... 18
منظرهای لومیر................................................................................................. 27
تاریخچه سینما ازدید هانری لانگلوا................................................................. 28
ملیس................................................................................................................. 33
پاته.................................................................................................................... 35
مجموعه واژههای سینمائی متداول................................................................... 35
جوائز سینمائی اسکار ...................................................................................... 46
چارلی چاپلین.................................................................................................... 48
منابع و مآخذ:.................................................................................................... 51
«مقدمه»
دربارهی هنر و هنرمندان
در واقع چیزی به عنوان هنر مطلق وجود ندارد ،فقط هنرمندان وجود دارند.
(یا به مفهوم اخص ،نقاشان) زمانی کسانی بودند که کلوخه ای رنگین از زمین برمیگرفتند و شکل گاو میش و دیگر حیوانات را بر دیوار غارها رسم می کردند . در روزگار ما، نقاشان رنگ هایشان را حاضر و آماده می خرند و پوسترهای تبلیغاتی طراحی می کنند ؛ و در این فاصله ی بلند تاریخی چه اتفاق های بزرگ و کوچکی که نیفتاده است ایرادی ندارد که همه این فعالیت ها را هنر بنامیم ، مشروط به آن که در نظر داشته باشیم؛ که واژه هنر در زمانها و مکانها ی مختلف با معانی و مصادیق بسیار متفاوتی به کار رفته است؛ و نیز از یاد نبریم؛ که هنر به مفهوم مطلق وجود ندارد؛ زیرا هنر به مفهوم مطلق (با مطلق هنر) به صورت بتی ذهنی و مترسکی خیالی درآمده است؛ اگر به هنرمندی بگویید آن چه ساخته است می تواند در نوع خود چیز بسیار خوبی باشد ولی «هنر» محسوب نمی شود، آزرده خاطرش خواهید کرد؛ و اگر به کسی که تابلویی را تحسین می کند بگویید آن چه مورد پسند او در تابلو واقع شده است، هنر نیست بلکه چیز دیگری است ؛ باعث شگفتی و ناراحتی اش خواهید شد؛ که البته این درست نیست؛ اغلب بسیار خواندنی و هیجان انگیز است؛ که بدانیم نقاشان در دوره های «ابتدایی» تر که تبحر نقاشان امروزی را نداشتند ، چگونه با وجود محدودیت در مهارت ، می کوشیدند. احساساتی را که می خواستند انتقال دهند،فرا بنمایانند. ولی تازه واردان بـه عالم هـنر در گامهـای نخستین آشنـایی خود با مسـئلهی دیگری روبه رو می شوند. آنها میل دارند که مهارت هنرمند تصویرگر را در بازنمایی آنچه می بینند تحسین کنند. بالاترین پسند آنها تابلوهایی است که «همانند واقعیت» به نظر آیند. مهارتی که در انعکاس صادقانه ی جهان نمایان به کار می رود به راستی درخور تحسین است. هر کس که فیلمی از والت دیسنی یا یک کارتون فکاهی دیده باشد می داند که گاه می شود چیزها را به غیر از آن چه ظاهر می شوند به تصویر کشید و آنها را به شیوه های مختلف دگرگونه و تحریف کرد. میکی ماوس(یا موش میکی) زیاد به موش واقعی شباهت ندارد، با این همه کسی دربارهی ی طول دم آن در روزنامه ها شکوه و شکایت نمیکند. آنها که به جهان پرنشاط والت دیسنی گام می نهند هیچ دغدغه ای دربارهی مفهوم واقعی هنر ندارند .فیلم های او را با همان تعصبی نگاه نمی کنند که به هنگام دیدار از یک نمایشگاه نقاشی مدرن از خود نشان می دهند . ولی چنانچه یک نقاش مدرن تابلویی را به شیوی خاص خود ترسیم کند چه بسا فردی سُمبُل کار و کم مایه پنداشته شود؛ که نمی تواند کار بهتری انجام دهد. دربارهی نقاشان مدرن هر اندیشه ای داشته باشیم ، می توانیم با اطمینان خاطر آنها را برای «درست» تصویر کردن اشیاء دارای شناخت و مهارت کافی بدانیم . اگر چنین نمی کنند. دلایل آن ها می تواند کاملاً شبیه دلایل والت دیسنی باشد. هر گاه در خصوص دقت و درستی یک تصویر خللی را تشخیص می دهیم، باید همیشه دو سؤال را برای خود مطرح کنیم: یکی این که آیا ممکن نیست که نقاش برای تغییر جلوهی ظاهری آنچه دیده است دلایلی برای خود داشته باشد. ما به مرور که تاریخ تحول هنر را پی می گیریم بیشتر دربارهی چنین دلایلی بحث خواهیم کرد. دیگر این که هر زمان اثری را به دلیل آن که نادرست(یا غیر واقعی ) ترسیم شده است محکوم می کنیم، باید از خود سوال کنیم که آیا مطمئن هستیم که تشخیص نادرست است و تشخیص نقاش خطاست ؟این تمایل در همهی ما وجود دارد که (هر گاه در برابر تصویری که مأنوس ما نباشد قرار بگیریم ) بی هر گونه تأمل این حکم را صادر کنیم که «واقعیت به شکل دیگریست» . این عادت عجیب را داریم که فکر کنیم طبیعت همیشه باید شبیه تصاویر مألوف ما ظاهر گردد. این موضوع را می توان با کشف حیرت انگیزی که در گذشته ای نه چندان دور صورت گرفته است، به سادگی تشریح کرد. آدمیان در طول قرنها چهار نعل رفتن اسبها را تماشا کرده اند، در مسـابقات اسب دوانـی و شکار حضور یافته اند، از نقاشیها و تصاویر چاپی اسبها در میدانها ی جنگ و یا تعقیب سگهای تازی لذت برده اند . هیچ یک از این تماشاگران به نظر نمی رسد به این موضوع توجه کرده باشند که اسب هنگام تاخت کردن «واقعاً چه حالی دارد» . برای آن که بتوانیم آثار بزرگ هنری را درک کنیم و از آنها لذت ببریم ، هیچ مانعی بزرگتر از آن نیست که نخواهیم خود از عادات و ملکات ذهنمان خلاص کنیم . بالاترین دلیلی که برای مردود دانستن تابلویی می آوریم ،این است که تابلو واقعیت را درست منعکس نمیکند. هرچه بیشتر بازنمایی یک موضوع را به زبان هنر دیده باشیم ، استوارتر معتقد خواهیم شد که آن موضوع باید همیشه به شیوه های مشابهی باز نمایانده شود . به ویژه هنگامی که موضوعات مربوط به قدسیان مطرح باشد،زمینه ی اوج گیری احساسات مهیا میگردد . هر چند کتاب مقدس دربارهی چهرهی عیسا مسیح چیزی نقل نمی کند ، و خدا را نمی توان در سیمای یک انسان مجسم کرد، و نیز می دانیم که این نقاشان پیشین بودهاند که نخستین بار نقش هایی را آفریده اند که اکنون مأنوس ما شده اند؛ برخی هنوز متمایل به این اندیشه اند؛ که هر گونه فاصله گیری از شکل های قدیمی و سنتی ، عملی کفرآمیز و توهین به مقدسات است. واقعیت این است؛ که معمولاً نقاشانی که کتاب مقدس را باعالی ترین درجه عشق واخلاص می خوانده اند ، سعی می کردند تصویر کاملاً بدیعی از داستان های کتاب مقدس و رخدادهای زندگی قدیسان در ذهن خودمجسم کنند.)
آن ها سعی می کردند همهی تابلوهایی را که دیده بودند، فراموش کنند و مجسم کنند که هنگامـی که عیسای کودک در علـفدانی قرار داشته است؛ وشبانان برای پرستش او می آمدند،یا هنگامی که ماهیگیری موعظه انجیل را آغاز می کند، چه حالاتی داشته اند. به کَرات پیش آمده است که چنین کوششهایی از سوی نقاشی بزرگ برای قرائت نوینی از متنی کهن (و مقدس) ، آدمیان خشک مغز و بی اندیشه را خشمگین و برآشفته کرده است. تصور می کنم که، تنها راه فهم دل مشغولی های هنرمندان این است که، از تجربة خودمان کمک بگیریم . البته ما نقاش نیستیم و شاید هرگز برای کشیدن تصویری تلاشی نکرده باشیم؛ و هرگز هم چنین قصدی نداشته باشیم؛ ولی این سخن لزوماً به معنای آن نیست که هیچ گاه با مسایلی مشابه آن چه در زندگی یک نقاش یا مجسمه ساز مطرح می شود رو به رو نمی شویم . کمتر کسی ممکن است وجود داشته باشد که کوچکترین اطلاعی،هرچقدرهم ساده ومختصر،از این گونه مسایل نداشته باشد. تقریباً برای هرکسی کاری ذوقی پیش می آید که می خواهند آن را «درست » انجام دهد. شاید کاری به سادگی یافتن کمربندی باشد که به لباسش بیاید، یا فقط دغدغه اش این باشد که در یک دسر میوه و خامه،نسبتها درست رعایت شوند؛ و ظرف دسر درست تزیین شود. ممکن است آدمهایی را که خیلی به فکر لباس و گل و میز غذا باشند وسواسی بنامیم؛ زیرا چه بسا احساس کنیم این گونه چیزها ارزش این همه توجه را نداشته باشند؛ ولی آنچه ممکن است برخی اوقات در زندگی عادی و روزمره عادت بدی به شمار آید، و در نتیجه اغلب از نظر این و آن پنهانش کنیم، می تواند در حوزهی هنر،ارزش اساسی داشته باشد. همین که نقاش در کارش مـوفق می شود، همه احـساس می کنیم که او به چیـزی رسیده اسـت؛ که نه می توان بر ان افزود و نه از آن کاست؛ ما چیزی که « درست » است:یعنی نمونه ای از کمال، در جهانی عاری از کمال . درست است که برخی از هنرمندان یا منتقدان در دوره های معینی برای صورت بندی قوانین هنرشان تلاش کرده اند؛ولی همیشه معلوم شده است؛ که هنرمندانی کوشیده اند این قوانین را به کار بندند به جایی نرسیده اند؛ حال آن که استادان بزرگی توانسته اند آن ها را نادیده بگیرند؛ و در عین حال به هماهنگی نوینی برسند، که قبلاً به ذهن هیچ کس خطور نکرده است. حقیقت این است که مقرر کردن چنین قواعدی امری ناممکن است؛ زیرا هیچ کس نمی تواند از پیش تعیین کند که هنرمند می خواهد به چه نتیجه برسد. بدون شک ذوق هنری، مسئله ای بی نهایت پیچیده تر از ذائقة تشخیص طعم غذا و آشامیدنی هاست. استادان بزرگ همهی زندگی شان را وقف آثارشان کرده اند و از هیچ فداکاری و ازخود گذشتگی برای آن آثار دریغ نداشته اند، و کمترین حقی که می توانند داشته باشند این است؛ که از ما بخواهند برای درک ثمرهی رنج و تلاش آنها کوششی به خرج دهیم . آموزش هنر هیچ گاه به پایان نمی رسد وهمیشه موضوعات تازه ای برای کشف وشناخت وجود دارد. آثار بزرگ هنرگویی این خاصیت را دارند؛ که هر بار در مقابل چشم تماشاگر به گونهی متفاوتی ظاهر می شوند . به نظر میرسد که آنها همچون خود انسان، تمام نشدنی و پیش بینی ناپذیرند. عالم هنر ،عالمی مهیج و شورانگیز است؛ که همتایی ندارد، و قوانین عجیب و شگفتیهای خاص خود را دارد. دربارهی هنر سخن گفتن، کار چندان دشواری نیست؛ زیرا واژگانی که منتقدان به کار می برند، آن قدر در متنها و مقامهای مختلف به کار رفتهاند که چیزی از دقتشان باقی نمانده است. آن چه از این سیر و سلوک حاصل می گردد، از طاقت کلام در می گذرد.
«بازتاب سینما در مقابل تلویزیون»:
شیوه های نمایش فیلم روی پرده های عریض (Widescreen) عمده ترین دگرگونی فنی که مستقیماً به دلیل رقابت با تلویزیون در عرصة وسایل و ابزار سینما انجام گرفت، تغییراتی بود که در شکل ارائه نهائی فیلم در سالن نمایش اثر می گذاشت؛ که البته خوداین تغییرات زاده تحقیقات وتجربیات ودست آوردهای علمی سالیان پیش تر بودند پس از پایان جنگ ، سیستمی ساده تر همراه با صدای استریو فونیک ، قدم به عرصة سینما می گذارد؛ این سیستم که از روش نمایش فیلم توسط سه پروژکتور ، بر روی پرده ای منحنی و بزرگ استفاده می کند، به نام «سینه راما» ( Cinerama ) خوانده می شود.وکاربردی عمومی و سرگرم کننده می یابد.«سیندراما»ابتدا فیلم های سیاه و سفید را برای ثبت و نمایش تصویر برمی گزیند ، اما اندکی بعد که فیلم های رنگی جدید تک نواری به دنیای سینما معرفی می شوند؛ اندازه و کیفیت تصویر به نمایش درآمده به همراه صدای استریو فونیک و چند جانبه شکلی بسیار سرگرم کننده و جاذبة فراوان پیدا می کند. روش نمایشی «سینه راما» بسیار پرزحمت و پرخرج ولی بسیار جذاب و گیرا بود. فیلم های سینه راما در سالن های بازسازی شده خاص این گونه نمایش و با دستگاه های مجهز و جدید در بسیاری از کشورها قابل عرضه بود، ولی از آن جائی که هزینة برگزاری این نوع برنامه ها تقریباً زیاد و مراحل تولید و پخش آن فوق العاده پردرد سر بود،لذا شیوة مشابهی از نمایش سینهراما که با یک پروژکتور ساده و در یک سالن معمولی امکان عمل داشت به صاحبان سینما عرضه گردید و استفاده از این روش با استقبال بی نظیر دست اندرکارا ن سینما روبرو گشت .نمایش فیلم با شیوة جدید ، براساس تکامل اختراع کرتین (Chratien) استوار بود . کرتین فرانسوی در سال 1928 ، سیستمی برای فیلم برداری و نمایش تصاویر «آنامورفیک» (Anamorphic) ابداع کرده بود که در سال 1953 ، این سبک با نام تجارتی «سینما اسکوپ» (Cinemas cope) به بازار عرضه شد. سیستم های اپتیک یا نوری «آنامورفیک» آن گروه از لنزهائی هستند که در آن ها تصویر تعمداً به صورت جابه جایی و شکسته ، با استفاده از عدسی هایی که ضرایب درشت نمایی افقی و عمودی آن ها متفاوت است، شکل می گیرد.
«شرایط کنونی»:
با مختصری توضیح دربارهی شرایط امروزی، فیلم سازی حرفه ای سینما را به پایان می بریم . قطع 35 میلی متری فیلم با سابقة تثبیت شدة طولانی خود، هم چنان جایگاهی مسلط در عرصه سینمای تجاری و تفریحی دارد. و در زمینه نمایش آثار عظیم و پرجلال و شکوه سینمائی ، قطع فیلم 70 میلی متری کماکان برتری خود را حفظ کرده است . فیلم 16 میلی متری به صورت رسانه ای کاملاً حرفه ای ، نه تنها کاربردی عمدتاً در زمینه های غیرداستانی و برای موارد آموزشی ، بازرگانی و… دارد. بلکه از حیطة تماشاگران و مخاطبین محدود ، به عرصة فیلم های سرگرم کننده و داستانی نیز گام می نهد و گسترش می یابد . این گونه گسترش محدودة کار، از طریق حمل دستگاه نمایش کوچک و سبک فیلم های 16 میلی متری به داخل هواپیما ،کشتی و سالن هائی با ظرفیت محدود تماشاگران ،انجام می گیرد. بازار غیر حرفه ای یا آماتور ، تقریباً به طور کامل در اختیار فیلم 8 میلی متری و جانشین بلافصل آن سوپر 8 میلی متری است. فیلم سوپر 8 همراه با باند صدای اپیتیک که در زمینه های آموزشی ، اداری ، بازرگانی و… می تواند قابل بهره برداری باشد، اخیراً به رقابت با رسانه ای دیگری هم چون نوار ویدیو برخاسته است. شیوه ها و تکنیک های تولید تلویزیونی تأثیر زیادی بر تولید فیلم های تهیه شده در استدیوهای مختلف فیلم سازی داشته اند. البته باید گفت: سیستم هایی که برای فیلم برداری با چند دوربین و با یک واحد بازبینی و کنترل مرکزی ،به منظور کار سینمائی تکامل یافتند ، مقبولیت چندانی پیدا نکردند . همان طور که بعضی پرداخت های بلند داستانی نیز که کاملاً با دوربین تلویزیونی و نوار ویدیو تهیه شده و برای نمایش در سالن های سینما بر روی فیلم منتقل شده بود، مورد پذیرش کلی قرار نگرفت اما آنچه مسلّم است این که ، در زمینه های وابسته و مکملی هم چون «نمایاب های الکترونیک یا تلویزیونی » (TV.view finders)و«تحلیل گرهای مداربسته رنگ» (Closed circuit color Analyse)برای استفاده لابراتوار ظهور فیلم ، و ضبط نوعی کدگذاری یا رمزگذاری زمانی (Time –Code -Recording) در روی یک نوار جداگانه ، برای یافت و شاسایی اتوماتیک مواد ضبط شدة صدا و تصویر در مراحل تدوین ، تکنولوژی الکترونیک عمده ترین و عملی ترین شکل تأثیر بخش خود را برتکنیک فیلم سازی سالیان اخیر اعمال کرده است.