فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

بررسی ارتباط بین نیمرخ روانی و عود بیماری اعتیاد

امروزه پدیده وابستگی دارویی یکی از معضلات بزرگ جوامع بشری است که توجه روانپزشکان، جامعه شناسان و حقوقدانان، روانشانسان و علمای تعلیم و تربیت را به خود اختصاص داده است این موضوع نشان می دهد که پدیده اعتیاد یا سوء مصرف مواد دارای ابعاد چندگانه است که در بروز و شیوع آن دخیلند، بنابراین در مبارزه با اعتیاد چنانچه یکی از عوامل مد نظر قرار گیرد و از سای
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 95 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 45
بررسی ارتباط بین نیمرخ روانی و عود بیماری اعتیاد

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول:

- مقدمه

- بیان مسأله

- فایده و اهمیت تحقیق.

- فرضیه های پژوهش.

- تعریف اصطلاحات.

مقدمه:

امروزه پدیده وابستگی دارویی یکی از معضلات بزرگ جوامع بشری است که توجه روانپزشکان، جامعه شناسان و حقوقدانان، روانشانسان و علمای تعلیم و تربیت را به خود اختصاص داده است این موضوع نشان می دهد که پدیده اعتیاد یا سوء مصرف مواد دارای ابعاد چندگانه است که در بروز و شیوع آن دخیلند، بنابراین در مبارزه با اعتیاد چنانچه یکی از عوامل مد نظر قرار گیرد و از سایر عوامل چشم پوشی شود فرض بر آنکه آن عامل تأثیر مثبتی نیز در جلوگیری از اعتیاد داشته باشد. عوامل دیگر تأثیر عامل مورد نظر را کاهش خواهند داد.

یکی از عوامل مؤثر در ایجاد و تداوم اعتیاد عامل فردی می باشد که نظر بسیاری از محققان را جلب کرده است و بر همین اساس تحقیقی که وایلتت [1] در سال 1962 انجام داد بر عامل فردی و ویژگیهای شخصی معطوف بود که نشان داد افراد معتاد در مقایسه با غیر معتاد نیمرخ روانی غیر عادی تری دارند. از طرفی جیر[2] در سال 1990 به این نتیجه رسید که افرادی که اختلال روانپزشکی دارند 7/2 مرتبه بیشتر از افراد فاقد اختلال سوء مصرف مواد را نشان می دهند.

ویکلرراسور[3] نیز در سال 1953 یکی از قواعد کلی اعتیاد را از نظر روانی بیان کرد که اعتیاد می تواند با مشکلات شخصیتی فرد همبستگی داشته باشد.

(فرجاد 13740).

با توجه به اینکه یکی از عوامل مؤثر در وابستگی دارویی می تواند عوامل فردی و ویژگی های شخصیتی داشته آنچه در این زمینه مورد توجه است این است که آیا این عامل می تواند ارتباطی با بازگشت مجدد معتادین درمان شده داشته باشد؟

بنابراین در این پژوهش با این مسأله روبه رو هستیم که آیا نیمرخ روانی افراد با مصرف مجدد بعد از سم زدایی رابطه دارد؟ آیا نیمرخ روانی با دفعات مصرف مواد بعد از سم زدایی رابطه دارد؟ نیمرخ روانی معتادین آیا در گروهی که بعد از سم زدایی مصرف مجدد داشتند با گروهی که مصرف نکردند تفاوت دارد؟ تا بر حسب رابطه بتوانیم این عامل را در درمان و پیشگیری مورد توجه قرار بدهیم.

بیان مسأله:

وابستگی روانی عبارت است از یک حالت خاص که به وسیله ولع و احساس اجبار شدید در ادامه مصرف یک دارو و یا ماده مخدر شخص می گردد و این احساس دلع معمولاً به خاطر استفاده از لذت و اثرات دلخواه آن است بنابراین وابستگی روانی علاوه بر نوع ماده مصرفی به حالات روحی و روانی فرد مورد نظر هم مربوط است.

یکی از مشخصات برجسته وابستگی روانی Craving (اشتیاق) است که عبارت است از یک تمایل بسیار شدید و غیر عادی نسبت به مصرف ماده مخدر که تقریباً به ندرت می توان چیز دیگری را جایگزین آن نمود در بالاترین و شدیدترین درجه اشتیاق ممکن است فرد هر اقدامی را به منظور تأمین و تهیه مواد انجام دهد که این قسمت به عنوان رفتار کلیشه ای و قالبی معتادان شناخته می شود.

تحقیقات نشان می دهد که بسیاری از عوامل در علت شناسی و تداوم اعتیاد دخالت دارند که یکی از عوامل می تواند جنبه های روانپزشکی اعتیاد باشد بیشتر شواهد روانپزشکی مبیّن این حقیقت است که اعتیاد به مواد مخدر به ویژه هروئین می تواند ناشی از اختلالات عمده و شدید روانی و یا شخصیتی باشد تحقیق وایلتت[4] در سال 1962 همین نظریه را تأئید کرد که نیمرخ روانی معتادها متفاوت‌تر و غیر عادی تر از افراد سالم است.

تحقیق جیر[5] نیز در سال 1990 نشان داد که افراد مبتلا به بیماریهای روانی مشکلات مربوط به داروها را بروز بدهند.

بنابراین در این تحقیق با مسائل زیر روبه رو هستیم:

1-‎آیا نیمرخ روانی افراد بر اساس مقیاسهای M.M.P.I در گروهی که بعد از سم زدایی بازگشت مجدد را داشتند با گروهی که بازگشت نداشتند متفاوت است؟

2-آیا بین نیمرخ روانی افراد و مصرف مجدد رابطه وجود دارد؟

3-آیا میان نیمرخ روانی و دفعات بازگشت به مصرف مواد رابطه وجود دارد؟

4-در صورت وجود رابطه آیا می توان با استفاده از نیم رخ روانی بازگشت مجدد افراد را پیش بینی نمود؟

5- فایده و اهمیت پژوهش:

سوء مصرف وابستگی به مواد مخدر با دوره های بهبود و عود آن شخص می گردد و در یک بررسی کلاسیک توسط هانت[6]، بارنت[7] و برانج[8] در (1971) نشان داده شد که هروئین، نیکوتین و الکل با درجات و الگوهای مشابهی از عود همراه بودند این پژوهشگران نشان دادند که اعتیاد افراد درمان شده در مدت 12 ماه بازگشت نمود. آنها اشاره کردند که این یافته ها انعکاس فرایندهای معمولی است که زیر بنای اعتیاد را تشکیل می دهند.

در مطالعه ای که توسط Greard hornestshg انجام شد 32 تن مورد تست و مطالعه قرار گرفتند این مطالعه بیشتر روی تجارب معتادان در مورد مصرف مواد مخدر و (تاریخچه‌ای) از وضعیت جسمی و روانی و شخصیتی آنان را در بر می گرفت. نتایج نشان داد که اعتیاد تا اندازه زیادی مربوط به ساختمان شخصیتی و تأثیر متقابل مناسبات گذشته و حال فرد و خانواده در گروه همگن است نتایج به شرح زیر گزارش شد:

گروه معتاد شامل 2 نفر اسکیز فرنی بارز، 8 نفر اسکیزفرنی مرزی، 12 نفر اختلال شخصیت سایکوپات و 4 نفر اختلال شخصیت بی کفایت بودند. در گروه کنترل شامل 1 نفر اسکیزوفرنی 4 نفر اسکیزوفرنی مرزی اختلال شخصیت سایکو پات در این گروه یافت نشد. اختلال نورونیک 6 نفر، اختلال شخصیت بی کفایت 2 نفر، شخصیت سالم 10 نفر بودند. نتایج به دست آمده نشان می دهد که در گروه معتاد در مقایسه با گروه کنترل اختلال شخصیتی بیشتر است. (فرجاد محمد حسین 1378).

این موضوع می تواند در درمان اعتیاد حائز اهمیت باشد. زیرا آسیب پذیری افراد معتاد در برابر مشکلات زندگی و ساختمان شخصیتی افراد معتاد می تواند تأثیری در تداوم مصرف مواد بعد از سم زدایی داشته باشد بنابراین در این پژوهش بر آن شدیم که ابتدا نیمرخهای روانی را مورد مقایسه قرار دهیم و سپس رابطه نیمرخها راو با تمایل به مصرف مجدد بررسی کنیم. در صورت متفاوت بودن نیمرخهای گروهی که بعد از سم زدایی مجدداً مصرف داشتند با گروهی که مصرف مجدد نداشتند، و یا در صورت وجود رابطه با نمونه های مذکور می توان افراد دارای ریسک بالا برای را مشخص نمود و جهت پیش گیری اقدامات لازم را در پروسه‌های درمانی مد نظر قرار داد و پژوهشی را با آزمودنی های ایرانی در سطح کشور انجام داد. در صورت تأئید فرضیه ها ضمناً می توان در مورد معتادان تمرکز اصلی از درمانهای رفتاری جسمی را به سوی درمان شخصیت و انواع اختلالات آن بازگرداند و در مانگری را به انتخاب نوع درمان حساس نمود و موجب شد تا آنها نوع درمان را بر حسب به دست آوردن نیمرخ شخصیتی فرد انجام بدهند و ظرافت و حساسیت تکنیکی خاص را در مورد هر نیمرخ شخصیتی مد نظر قرار بدهند.

فرضیه های پژوهش:

1-مقیاسهای روایی آزمودنی ها در گروهی که بعد از سم زدایی مصرف مجدد نداشتند با گروهی که مصرف مجدد داشتند تفاوت معنی دار دارند.

2-بین دو گروه در خصوصیت خودبیمار انگاری تفاوت معنی دار وجود دارد.

3-بین دو گروه در خصوصیت افسردگی تفاوت معنی دار وجود دارد.

4-بین دو گروه ما در خصوصیت هستیری تفاوت معنی دار وجود دارد.

5-بین دو گروه در خصوصیت جامعه رنجوری تفاوت معنی دار وجود دارد.

6-بین دو گروه در خصوصیت پارانوئید تفاوت معنی دار وجود دارد.

7-بین دو گروه در خصوصیات ضعف روانی، اسکیزوخرنی، هیبومانی تفاوت معنی داری وجود دارد.

8-بین نیمرخ روانی و مصرف مجدد بعد از سم زدایی رابطه وجود دارد.

9-بین نیمرخ روانی و دفعات مصرف مجدد بعد از سم زدایی رابطه وجود دارد.

تعریف اصطلاحات:

تعریف نیم رخ روانی:

نیمرخ (Profile ).

- نمایش نمودارهای یک رشته نمرات

Profile analysis - :

طرح نیمرخ روانی یک شخص یا معرفی کلی صفات شخصیتی و ویژگی ها نسبت به یک رشته هنجارهای خاص برای کل جمعیت. تحلیل ممکن است به صورت نمایش نموداری یا شکل نیمرخ استعاره ای کل، به معنی مرور مشخصات یا صفات شخص به طور مختصر انجام گیرد. (پورافکاری 1376).

در این پژوهش نیمرخ روانی با استفاده از پرسشنامه شخصیتی متیه سوتا تا M.P.I M. (فرم کوتاه) با توجه به کدهای بر افراشته و مصاحبه بالینی تشخیص گذاری شده است.

1-تعریف اعتیاد: (Dependency) Addiction

(Dependence) وابستگی عبارت است از مصرف مرتب مواد به طوری که فرد مصرف کننده برای انجام عملکرد معمول نیاز به آن داشته باشد و عدم مصرف آن باعث پیدایش علائم خاص می شود که در اثر اختلال در عملکرد ارگانهای مختلف بدن بوده و به آن علائم قطع مواد (Withdrawal syndrom) می گویند. طبق تعریف DMSIV وابستگی یک ویژگی هم دارد و آن مقاومت بدن یا Tolerance است یعنی نیاز به ماده بیشتر برای حصول مسمومیت یا کاهش تأثیر همان مقدار با ادامه مصرف.

در این پژوهش معتاد فردی است که مدتی مواد مخدر مصرف کرده باشد و در صورت قطع دارو دگرگونی فیزیولوژیک و رفتاری نشان بدهد و بعد از انجام تست مورفین نتیجه تست مثبت باشد.

سم زدایی (Detaoxification):

قطع مصرف مواد برای مدت زمان کافی تا تمام مواد موجود در گیرنده های بدن دفع شود و بعد از اتمام این دوره فرد از نظر جسمانی علائم قطع مواد (withdrawal) را نشان می دهد و تست مورفین منفی است.

سم زدایی به روشهای مختلف پزشکی و در زمانهای مختلف و توسط داروهای گوناگون صورت می گیرد ولی نتیجه همگی دفع کامل مواد و تست منفی می باشد.

روشهای درمانی افراد وابسته به مواد در کلینیک ها به صورت زیر می باشد. همه افراد وقتی به کلینیک مراجعه می کنند ابتدا تحت درمان سم زدایی قرار می گیرند تا مواد از بدن آنها دفع شده و علائم جسمانی ترک بر طرف شود و تست مورفین آنها منفی شود. روشهای سم زدایی به صورت URD و R.D و A.M.D و نیز سم زدایی با بوپرنورفین بوده است که با توجه به شرایط فنی و جسمی و خواسته خود بیمار انتخاب می شود. مرحله دوم در حال به دنبال منفی شدن تست مورفین بیمار انجام می گیرد و تحت رواندرمانی فردی از نوع شناختی حمایتی قرار می گیرند (هفته ای یک بار) و همچنین گروه درمانی و خانواده درمانی و تمرینات یوگا جزء درمان های 6 ماهه بعد از سم زدایی می باشد بیماران در این دوره 6 ماهه تحت درمان نگهدارنده با کپسول نانترکسان بوده و به محض قطع دارو تحت سم زدایی مجدد قرار می گیرند.

فصل دوم

وابستگی به مواد:

تعریف:

در سال 1964، سازمان بهداشت جهانی به این نتیجه رسید که اصطلاح اعتیاد (Addiction) دیگر اصطلاح علمی نیست و وابستگی Draug Dependence را به جای آن توصیه نمود. مفهوم وابستگی مواد در ضمن چند دهه معانی رسمی بسیار و معانی معمولی فراوان داشته است. اساساً در ارتباط با تعریف وابستگی، از خود مفهوم استعداد شده است.

وابستگی رفتاری و وابستگی جسمی، وابستگی رفتاری بر فعالیتهای مواد جوئی و قرائن مربوطه الگوهای مصرف بیمار گونه تأکید کرده است. وابستگی جسمی بر اثرات جسمی (فیزیولوژیک) دوره های متعدد مصرف مواد تأکید نموده است.

ملاکهای تشخیصی برای وابستگی به مواد بر اساس DSMIV:

الگوی غیر انطباقی مصرف یک ماده که به ناراحتی قابل ملاحظه از نظر بالینی منجر می شود و با سه تا ‍(یا بیشتر) از علائم زیر که زمانی در طول 12 ماه روی می دهند تظاهر می کند.

1-تحمل (Tolerance)، با هر یک از حالات زیر تعیین می شود:

a) نیاز به مقادیر بسیار بالاتر یک ماده برای رسیدن به مسمومیت یا تأثیر دلخواه.

b) کاهش قابل ملاحظه تأثیر با ارائه مصرف همان مقدار ماده.

2) ترک (with drawal) با هر یک از حالات زیر تعیین می شود.

a) سندرم ترک شخص برای ماده

b) همان ماده و یا ماده ای مشابه برای رفع یا جلوگیری از علائم ترک مصرف می شود.

3) ماده غالباً به مقادیری بیشتر و دوره های طولانی تر از آنچه مورد نظر است مصرف می‌شود.

4) میل دائم با تلاشهای ناموفق برای کاهش یا کنترل مصرف ماده وجود دارد.

5) وقت زیادی در فعالیتهای لازم برای به دست آوردن ماده (مثلاً مراجعه به اطباء متعدد یا رانندگی های طولانی). مصرف ماده (مثلاً تدخین پیاپی) با رهائی از آثار ماده مصرف می شود.

6) فعالیتهای مهم اجتماعی شغلی و تفریحی به خاطر مصرف ماده کنار گذاشته می شود.

7) ادامه مصرف مواد علیرغم آگاهی به مسائل مستمر یا عود کننده جسمی یا روان شناختی که احتمالاً از مصرف مواد ناشی شده و یا تشدید می شود مثلاً ادامه مصرف کوکائین علیرغم وجود افسردگی ناشی از کوکائین یا ادامه مصرف الکل علیرغم شناخت این موضوع که زخم گوارشی با ادامه مصرف آن شدت می یابد.

ملاکسهای تشخیص برای ترک مواد بر اساس DSMIV:

A: پیدایش یک سندرم مختص به ماده در نتیجه قطع و یا کاهش مصرف زیاد و طولانی یک ماده.

B. سندرم مختص به ماده ناراحتی قابل ملاحظه از نظر بالینی یا تخریب در عملکرد (اجتماعی، شغلی) با سایر زمینه های مهم به وجود می آورد.

C. علائم حاصل یک اختلال طبی کلی هستند و یک اختلال روانی دیگر توضیح بهتری برای آنها ارائه نمی کند. (کاپلان، جلد دوم).

وابستگی فیزیولوژیایی (Physiological):

بدان معنا است که بدن فرد در نتیجه مصرف منظم یک ماده تغییر کرده است و غائب از طریق ایجاد تحمل نسبت به ماده ایجاد نشانه های مترضی ترک یا هر نشان داده می‌شود.

وابستگی روان شناختی:

کنترل آسیب دیده بر مصرف دارو را بدون علائم فیزیولوژیایی و اعتیاد در بر می گیرد. وابستگی روان شناختی ممکن است در غیاب وابستگی فیزیولوژیایی رخ بدهد. افراد ممکن است کنترل مصرف ماری‌جوان را حتی اگر در صورت مصرف آن نشانه های قرضی تحمل یا ترک را ظاهر نسازند. برخی از داروها با وابستگی روان شناختی همراهند. ولی به طور قطعی وابستگی فیزیولوژیایی را نشان نداده اند. از جمله PCP.

چگونگی ایجاد وابستگی دارویی:

1-آزمایش: در مرحله آزمایش، یا استفاده گاه گاهی، دارو در مصرف کنندگان به طور موقت احساس خوب حتی به صورت سرخوشی ایجاد می کند. مصرف کنندگان احساس کنترل داشتن بر مصرف آن می کنند و عقیده دارند که هر زمان که بخواهند می توانند آن را متوقف کنند.

2-مصرف منظم: در خلال مرحلة بعد که دوره ای از مصرف منظم داروست، افراد ساختن زندگی خوب تعقیب و مصرف داروها را آغاز می کنند. انکار در این مرحله نقش مهمی بازی می کند، به طوریکه مصرف کنندگان پیامدهای منفی رفتارشان را برای خود و دیگران پنهان می کنند. ارزشها تغییر می کند و آنچه قبلاً مهم بوده است مانند خانواده و کار به موضوعاتی کم ارزش تر از داروها تبدیل می شوند. با ادامه مصرف منظم دارو مشکل بالا می گیرد. مصرف کنندگان بیشتر زمان خود را صرف داروهایشان می کنند.

3-اعتیاد یا وابستگی: زمانی مصرف منظم دارو تبدیل به اعتیاد یا وابستگی می شود که مصرف کنندگان برای مقاومت در برابر داروها احساس عجز کنند خواه به این دلیل که می خواهند تأثیر آنها را تجربه کنند یا به دلیل اجتناب از پیامدهای ترک کردن آن (آزاد. 1377)

سبب شناسی:

1- عوامل اجتماعی و فرهنگی:

وابستگی به مواد افیونی محدود به طبقات پائین اجتماعی- اقتصادی نیست. هر چند میزان بروز وابستگی در این گروه ها از طبقات اجتماعی- اقتصادی بالاتر است. انواعی از عوامل اجتماعی وابسته به فقر بشری احتمالاً در وابستگی به مواد افیونی دخلات دارند. حدود 50 درصد مصرف کننده های هروئین در شهرها کودکان تک والدی و یا والدین از هم جدا شده هستند. از خانواده هایی برآمده اند که در آنها حداقل یک عضو مبتلا به اختلال مصرف مواد است.

این برخی الگوهای رفتاری ثابت به نظر می رسد در معتادین جوان وجود دارد این الگوهای رفتاری سندرم رفتار هروئینی (heroin behavior syndrom) نامیده شده است. افسردگی زمینه ای غالباً از نوع تهییجی همراه با علائم اضطرابی، رفتار تکانشی یا گرایش منفعل مهاجم، ترس از شکست، استفاده از مواد به عنوان ضد اضطراب برای پوشاندن احترام به نفس پائین، درماندگی و پرخاشگری ، استراتژیها و آگاهی رابطه احساس خوشی و مصرف دارو احساس ناتوانی رفتاری که موقتاً با مصرف دارو به کنترل موقت بر موقعیت زندگی تبدیل می‌گردد. اختلالات در روابط شخص و بین فردی با معتادها که تجارب مشترک داروئی موجب دوام آن می گردد.

2- بیماری توأم

حدود 90 درصد افراد وابسته به مواد افیونی یک تشخیص روانپزشکی دیگر هم دارند. شایعترین تشخیص های روانپزشکی توأم عبارتند از اختلال افسردگی اساسی، اختلالات وابسته به الکل. اختلال شخصیت ضد اجتماعی و اختلالات اضطرابی حدود 15 درصد کسانی که وابستگی ترکیبات تریاک دارند حداقل یک بار سعی کرده اند خود را بکشند.

3-عوامل زیست شناختی و ژنتیک:

فرد مبتلا به اختلال وابسته به مواد افیونی ممکن است کاهش فعالیت با منشاء ژنتیکی در سیستم افیونی داشته باشد. این کاهش فعالیت ممکن است نتیجه کمتر بودن تعداد حساسیت کمتر گیرنده های افیونی به آزاد شدن کمتر مواد افیونی درونزاها یا غلظت بالای انتاگونیست های فرضی مواد افیونی درونزا بوده باشد. همچنین ممکن است با کارکرد نابهنجار سیستم ناقل عصبی دوپامینرژیک یا سیستم ناقل عصبی نورآدرنرژیک رابطه داشته باشند.

4- نظریه روانکاوی

بر حسب تثبیت لیبدوئی، با پسرفت به سطوح پیش تناسلی دهانی یا حتی سطوح ابتدائی تر رشد روانی جنسی توصیف شده است عوامل روانکاوی بیش از همه روی حالت دهانی تأکید می کند. پاتولوژی شدید الگو غالباً تصور می شود که با سوء هدف دارو ارتباط دارد و حاکی از آشفتگی های عمیق مربوط به رشد می باشد.

عوامل سایکودینامیک در شروع مصرف مواد و وابستگی به آن و مصرف دوباره بعد از ترک مواد نقش مهمی دارند. بررسی های روانکاوی نشان می دهد که این افراد دچار «خویشتن ناقص» می باشند که به صورت عدم توانایی در اداره احساسات آنها مثل احساس گناه و خشم و اضطراب خود را نشان می دهد. بعضی از معتادان احساسات درونی خود را نمی توانند تجربه کرده و بیان کنند که به آن آلکس تایمی گفته می شود. بنابراین مصرف مواد افیونی باعث می شود آنها به طور واقعی یا به طور سمبولیک بر احساسات خود تسلط یابند و در واقع مصرف مواد را به عنوان نوعی خوددرمانی ادامه دهند.(1)

مطالعات اپیدمیولوژیک نشان می دهند که مصرف کنندگان مواد بخصوص تریاک ارزش زیادی برای مستقل بودن قائلند و به تحصیلات ارزشی قائل نیستند و عده ای از آنها قبل از مصرف مواد به خلافکاری دست زده اند. تعداد قابل توجهی از مصرف کنندگان مواد افیونی ویژگیهای شخصیت ضد اجتماعی را دارند.

رابطه بین بیماریهای روانپزشکی و مصرف مواد افیونی همواره مورد توجه می باشد. در یک مطالعه در نیوهاون در سال 1980 نشان داد که 87% مصرف کنندگان مبتلا به نوعی بیماری روانی هستند. و نیز در مطالعه دیگر در بالتیمور در سال 1990 نشان داد که 24% افرادی که مواد افیونی مصرف می کنند مبتلا به اختلالات محور I و 35% مبتلا به اختلالات محور II می باشند. در هر دو مطالعه شایعترین بیماریهای همراه با مصرف مواد افیونی، اختلالات خلقی، الکسیم، اختلالات شخصیت ضد اجتماعی و اختلالات اضطرابی می باشد. مطالعاتی در اروپا و استرالیا هم اختلالات مشابه را در مصرف کنندگان مواد افیونی به دست آورده اند.

در میان خانمها، افسردگی و اضطراب و اختلالات شخصیتی مرزی شایع تر از مردان بوده است و الکسیم و مصرف حشیش و اختلال ضد اجتماعی کمتر بوده است.