دسته بندی | معماری |
بازدید ها | 15 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 66 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 72 |
معماری دیجیتال
مقدمه
غرفه های نمایش آب که در سال 1997 به طراحی معماران ناکس (Architects know) در هلند برپا شدند نمونه هایی ابتدایی از تجربه واقعیت در کنار مجاز بودند. این غرفه ها که از فاکتورهای فیزیکی و موتورهای تولید فضای مجازی تشکیل می شدند نه برای نمایش بلکه بیشتر برای تجربه حالت سیالیت و بی وزنی به هر دو صورت مجازی و واقعی طراحی شده بودند.
فیزیک اصلی بناها تونلی متشکل از پوسته های کاملا بسته، مواج و پیوسته ای بود که در آن تضاد میان کف، سقف و دیوارها از بین می رفت و شخص با غوطه ور شدن در آن (چه در مایع واقعی و چه به کمک تصورات مجازی) ادراک امتدادهای افق و قائم را از دست می داد. هدف این بود که با تجربه احساسی متفاوت، ادراک واقعیات روزمره و همیشگی که به آن عادت کرده ایم کمرنگ شود و شخص در دنیایی ناآزموده متولد شود.
سطوح داخلی غرفه ها با انواع حسگرها پوشانده شده بودند که با توجه به سرعت و جهت گیری حرکت بازدید کننده داده های متفاوتی به پردازشگر مرکزی ارسال می کنند. این پردازشگر که کنترل مجموعه را بر عهده داشت پس از پردازش اطلاعات، مقتضی به موتور محرکه را دیکه می کرد. کار این موتور اعمال تغییر در شرایط فیزیکی محیط بود که در اینجا مشتمل بر ایجاد امواج نوری و صوتی بود که به مغبز حس نزدیکی و شناوری را القا می کنند. هرچه سرعت حرکت شخص در داخل تونل بیشتر باشد، سرعت امواج هم افزایش می یافت.
هنگامی که فرد روی یک گیرنده ساکن می ایستاد، نورها به شکل امواج حلقوی آب بر پای او ساطع می شدند. حسگرها و پردازنده های فوق العاده ای در تمام فضا پر شده بودند که می توانستند در آن واحد عمل هر تعداد شرکت کننده در یک تجربه میهمان را تحلیل و عکس العمل متناسب را به موتورهای محرکه دیکته کنند. فضای مجازی نورانی که از تداخل امواج متفاوت نور و صدای منبعث از حرکات متنوع تجربه گرها بدست آمد شگفت انگیز و غیرقابل پیش بینی بود.
در غرفه ای به نام آب نمک! بازدیدکننده با انواع مختلف تجربه حضور آب آشنا می شد. فضا در واقع منظر نوری بود از کابل های فیبر نوری با رنگ های متنوع. نورها انعکاس تصاویری واقعی از شرایط گوناگون آب و هوایی بودند بر سطوحی از جنس پلی کربنات. فرمان دهی کل بنا را یک بانک اطلاعات پایه سه بعدی در دست داشت که برای هر بازدیدکننده اطلاعات منحصر به فردی را ذخیره، خلق و پردازش می کرد و رفتار بنا را با توجه به آن تنظیم می نمود. رایانه برای کنترل فضای داخلی الگوریتمی از شرایط جوی و موقعیت سطح آب واقعی در سایت بنا را به عنوان داده های اولیه فرض می کرد (غرفه در کنار دریاچه واقع است). توام با این سایت نور سایت صوتی هم وجود داشت که همزمان بر اساس حرکات تجربه گرها کنترل می شد. فضاهای مجازی که از شرایط واقعی تولید می شدند به عوالم شش گانه ای تقسیم می شدند:
1. عالم یخ: ادراکی که تجربه کننده در این فضا دارد حس عبور از خلال توده های یخی است که به آرامی شناورند.
2. عالم H2O: در این تجربه، شخص در خیلی از مولکول های آب شناور می شود، او می تواند مولکولی را تعقیب کند و حتی آن را بگیرد.
3. عالم زیستی: انواعی از موجودات هوشمند ناشناخته در فضای مجازی شناور می شوند. برخی از آنها ممکن است دور شما جمع شوند و برخی دیگر از شما بگریزند.
4. عالم حباب: یک توده سیال و لغزنده در فضای مجازی خلق می شود که می توان در درون یا حول آن غوطه ور شد.
5. عالم سیال: تجربه گر در یک محیط روان شناور می شود و در آن به دام می افتد.
6. عالم تحول: شخص بین دو آسمان متغیر مجازی معلق می ماند، چشم اندازی گسترده از آسمان در برابر خود می بیند در حالیکه حس می کند ابرها از کنار او در حال عبورند.
چنانچه دیدیم می توان به کمک تصورات مجازی فضای محدود واقعی را به بی نهایت بسط داد. چنین فضاهایی اکنون به شکلی گسترده در هنر و صنعت سینما به کار گرفته می شوند. یک نمونه بسیار موفق آن فیلم سه بخشی (ارباب حلقه ها) بود که واقعیت مجازی نفوذپذیر برای هنرپیشگان و واقعیت مجازی نفوذناپذیر برای بینندگان محسوب می شد. مثال دیگر فیلم های آموزشی و آزمایشی تاریخی و باستانی است که در آن فرضا بنایی یا جانداری کاملا از بین رفته بازسازی می شود و به راحتی موجودیت و رفتار آن مورد مطالعه و شناخت قرار می گیرد. بدین طریق تجسم فضایی و لمس عوالم غیرممکن به تحقق پیوسته است. روندی که بسیاری از اختراعات طی کرده اند چنین است که ابتدا از فرض به نوشتار در می آیند، سپس در دنیای تخیلی سینما تجربه می شوند و از آنجا به واقعیت می پیوندند!
به طور کلی چنین نتیجه می گیریم که واقعیت مجازی می تواند ابزار بسیار توانمندی برای خلق هرگونه فضا باشد. این فضا را نمی توان به سادگی ایجاد کرد، خلق آن نیاز به تخصص و برنامه نویسی حرفه ای دارد. هرچند هم اکنون از دو سیستم (fly through) و (walk through) برای طراحی و تنظیم شهری استفاده می شود. ولی همگانی شدن آن نیاز به آموزش و ممارست دارد. این سیستم که در آن طرح و طراح با هم ادغام می شوند و تمام مسائل ادراکی را به صورت واقعی در برابر طراح قرار می دهد نه تنها بهترین وسیله برای نگاشت طرح است، بلکه بهترین ابزار برای تجربه و شناخت معماری و آموزش آن در دانشگاه ها است. اکنون که فرصت تجربه ی زنده و مستقیم همچون موقعیت معماران گذشته وجود ندارد و جایی برای آزمون و خطا باقی نمانده است، این وسیله می تواند بهترین جایگزین باشد. وظیفه ی معمار از یک کاراموز خلبانی (که به جای تمرین های خطرناک آموزشی با V.R کارآموزی می کند) حساس تر است! خلبان ناآزموده جسم مردمان را به خطر می اندازد ولی معمار بی شناخت روح انسان ها را نابود می کند!
ژیل دلوز
ژیل دلوز متفکری است که در دهه اخیر، بیشترین اتفاقات هنر تحت تاثیر اندیشه های او شکل گرفته است. متفکری که چندان در زادگاه خود، فرانسه، مطرح نشده است، ولی اندیشه هایش در شکل گیری رویدادهای فلسفی-هنری کشورهای انگلیسی زبان به خصوص امریکا، تاثیر به سزایی گذاشته است. ردپای اندیشه های او را می توان در معماری Hyper surface , Folding , Cyber space دید. کتابی تحت عنوان (After Deleuze: The Art Of Event) در اواخر سال 2001 در اروپا منتشر خواهد شد که بحث اصلی آن در مورد تاثیر اندیشه های دلوز بر دنیای هنر است. خیل عظیم کتابهایی که در اروپا، در راستای اندیشه های دلوز انتشار می یابد ما را وا می دارد که از کنار این رویدادها بی تفاوت نگذریم- این در حالی است که یک کتاب مهم نیز از او به فارسی ترجمه نشده است-. ژیل دلوز در سال 1925 در فرانسه متولد شد. بین سالهای 1944 و 1948 در سوربن فلسفه خواند. بعد از گرفتن لیسانس فلسفه بین سالهای 1948 و 1957 در مدارس فرانسه فلسفه درس داد و از سال 1957 تا 1960 در سوربن تاریخ فلسفه درس داد و چهار سال از پژوهشگران مرکز ملی پژوهش علمی (CNRS) بود. در سال 1969 به مقام استادی فلسفه رسید. به خواهش میشل فوکو در دانشگاه لیون، فلسفه درس داد و در همان سال از رساله دکتری خود با عنوان تفاوت و تمایز و رساله اسپینوزا و مساله بیان دفاع کرد. در سالهای 1987 از تدریس کنار گرفت و در سال 1996 خودکشی کرد. او آثار برجسته ای در زمینه های مختلف، از جمله فلسفه، هنر و ادبیات خلق کرده است. دلوز با همکاری فیلکس گتاری آثار ارزنده ای را درباره نظام نشانه ها و منطق معنا و اهمیت نما در سینما به رشته تحریر در آورده اند. اندیشه های کانت، اسپینوزا، برگسون و نیچه جایگاه خاصی در آرای این متفکر برجسته ی فرانسوی دارد و او بیش از همه وام دار تفکرات و اندیشه های نیچه است. راست است که او اعتقادی به نظام استاد و شاگردی نداشت ولی نتوانست خود را از دام این نگرش رها سازد و به حق می توان گفت که شاگرد راستین نیچه است.
از نوشتههای ژیل دلوز می توان به کتابهای زیر اشاره کرد: نیچه و فلسفه (1962)، فرانسیس بیکن منطق احساس (1981)، مارسل پروست و نشانه ها (1964)، تمایز و تکرار (1969)، تصویر-حرکت (1983)، تصویر-زمان (1985)، ضد ادیپ- سرمایه داری و شیزوفرنیک (1972)، کافکا در دفاع از ادبیات اقلیت (1963)، هزار سطح صاف (1980)، فولد، لایب نیتس و باروک (1988).
یکی از تاثیرگذاراترین آثار دلوز وگتاری، کتاب ضد ادیپ، سرمایه داری و شیزوفرنیک است. اساس کتاب در سخن روانکاوانه نوشته شده است. این کتاب در اصل به منزله یک واکنش مستقیم و تئوریک به شورش دانش آموزان و دانشجویان فرانسه در 1968 است. در ضدادیپ بحث در مورد سرکوب کردن غریزه است. پلیس دیگران و خویشتن شدن. به نظر دلوز و گتاری "عقده ادیپ که به مثابه مجموعه درونی شده ای از مناسبات قدرت ربوده شده است، حاصل اعمال سرکوب سرمایه داری در درون خانواده است."
دلوز و گتاری با پیروی از آرای لاکان و فروید و فراتر رفتن از آن، نقد روانکاوانه ریشه ای و نوعی روش متنی موسوم به تحلیل شیزو (schyzo-analysis) برای قرائت متون ارائه می دهند و در اصل می توان گفت دلوز در تحلیل شیزو خود را به مباحث هرمنوتیک مدرن نزدیکتر کرده است. او بر این عقیده است که انسان در حال نوشتن یک نامه خیلی ساده تا یک کتاب پیچیده همواره در حال سرکوب کردن معنایی است که از نامه مستفاد می شود و در حال تزریق معنایی است که خود مدنظر دارد و در کل می توان گفت متن دوسویه است. شخصیتی که خود دارد و شخصیتی که ما به آن می دهیم. حمله دلوز و گتاری در درجه اول متوجه مقوله بازنمایی میل (هوس) براساس فقدان یا نیاز است. آنها این مقوله را یکی از تمهیدات سرمایه داری برای از شکل انداختن ناخودآگاه می شمارند.
تقلید، اجتماعی شدن با زیر سلطه و اقتدار رفتن، تشابه را مهم انگاشتن، از تمایز گریختن، به فرمان پدر یا حاکم در آمدن، نسخه برداری کردن، شبیه کشی و رونویسی کردن است که سرانجام به فرمان زیستن را همراه می آورد. به نظر دلوز هنری که بر پایه تقلید شکل می گیردهنری استوار بر پارانویا است. به نظر آنها، بین فرد- که به میل تعریف می شود.- و جمع- که با قانون تعریف می شود- هیچ تمایزی نیست بلکه تنها چیزی که وجود دارد، میل اجتماعی است (میل اجتماعی جای فرد و جمع را می گیرد و این دو در واقع وجود خارجی ندارند) درنتیجه، میل همیشه در حرکت است، همیشه، بسته به موقعیت، از اجزا متفاوت تشکیل می شود، بیشتر ماشین گونه است تا نمایش ادیپ وار بازنمایی. به عکس تحلیل شیزو نوعی ناخودآگاه می سازد که در آن میل (هوس)، سیلانی آزاد است. نوعی انرژی که اضطراب ادیپی آن را محدود نمی کند، بلکه سرچشمه مثبت آغازهای تازه است. تحلیل شیزو به معنای آزاد کردن میل است، آنچه میل ناخودآگاه پارانویدی است براساس ملت، خانواده، کلیسا، مدرسه و نظایر آنها خط و مرز می کشید ناخودآگاه شیزوفرنیک با واژگون کردن این کلیت های سرمایه داری، خط و مرزها را از بین می برد.
دلوز و گتاری به انواع تفسیرهای متعالی حمله می کنند و فقط تفسیر غیرمتعالی را که از تحمیل معنایی مسلط بر متن اجتناب می کند مجاز می شمارند. تفسیر متعالی سعی می کند بر متن حاکم شود و این کار پیچیدگی حقیقی آن را تضعیف می کند. رابطه شیزوفرنیک با ادبیات اقدام به واژگون سازی می کند و خود را از قید نظام آزاد می کند چنانچه اثر را نه به مثابه متن بلکه اساسا غیر رمزی تلقی کنیم تحلیل گر شیزو نیز نیاز دارد تا سخن های بالقوه انقلابی متن را به فعالیت وا دارد و در اینجاست که تحلیل گر شیزو هر گونه بازنمایی را مرز زدایی می نماید.
میشل فوکو در پیش گفتاری که در سال 1977 بر این کتاب نوشت، آورده است: "ضد ادیپ بودن به یک سبک زندگی و شیوه ای از اندیشیدن و زندگی بدل شده است. دامهای ضد-ادیپ دامهای طنز؛ فراخوانهای بسیار به تخلیه خود، متن را کنار گذاشتن و کتاب را محکم بستن. کتاب اغلب ما را وا می دارد که بیاندیشیم جز طنز و بازی نیست آنجا که چیزی اساسی در میان است، چیزی که بیش از همه جدی است (یعنی) تعقیب هم شکلهای فاشیسم، از عظیم ترین شکلهای آن که ما را محاصره و لگدمال می کنند تا شکلهای جزئی آن که زندگی روزمره مان را به استبداد و ستمی زننده بدل می کنند".
کتاب دیگر دلوز و گتاری به نام هزار سطح صاف در اصل ادامه ضد ادیپ و روشنگر ساختار شیزوفرنیک غریزی است. موضوع اصلی کتاب هراس از جهان است. به گمان دلوز و گتاری هر تاویل، از آغاز نشانی از هراس در خود داردو آنها این هراس را بیماری تاویل می نامند. دلوز در مصاحبه ای که زمان کوتاهی پس از درگذشت او به چاپ رسید به این تفسیر دست برد که کتاب هزار سطح صاف بهترین کتابی است که به رشته تحریر درآورده است و کتابی است که هنوز زمانش فرانرسیده و غنای مفهومی آن به طور وسیعی نامکشوف مانده است. بحث اصلی کتاب در مناسب طرح داستان، شناخت پارانویا است. دلوز و گتاری فصلی از کتاب هزارسطح صاف را به تحلیل شدن ها (تغییرها) اختصاص می دهند. در این جا واژگان سطح صاف به راههای خاصی ارجاع دارد که در طول آن مفهومی می تواند به مفهوم دیگر تبدیل شود. اینها از شیوه ای به دست می آیند که در آن اجزای مفهومی داده شده همراه با دیگر مفهوم ها وارد مدارهای تشخیص ناپذیری می شوند. در این کتاب دلوز و گتاری از واژه ای به نام ریزوم در پیش برد مطالبشان استفاده می کنند.
اصطلاح ریزوم تداعی کننده اندیشه افقی است. ریزوم (Rhizome) از ریشه یونانی (Rhiza) به معنای ریشه و ساقه زیرزمینی برخی از گیاهان است که غده هایی در رویه آن آشکار می شود و ریشه هایش به صورت خودرو هستند و در بخش زیرینش می رویند. گیاهی که به گفته دلوز بی ریشه است، فاقد ساختار متکی به پایگان که "بی منطق" زندگی می کند و شدن آن تابع قانون و قاعده خاصی نیست. واحدهایش نومادهای هستند که مکانی ندارند. به طور کلی ریزوم در تضاد با درخت که پایگان خاص دارد بیشتر خود را نمایان می کند.
به اعتقاد دلوز و گتاری بخش اعظم اندیشه غرب تحت سیطره ساختاری از دانش قرار دارد که آنها آن را (Aborescence) می نامند؛ شیوه دانستن و شناختن همانند درخت، قائم و عمودی است. برای مثال در زیست شناسی با علم رده بندی و طبقه بندی گیاهان و موجودات زنده سروکار داریم که توسط کارل فن لینه گیاه شناس سوئدی ارائه شد. در شیمی با رده بندی ها و سلسله مراتب درختی پورفیری (porphyrian trees) سروکار داریم. در زبان شناسی با رده بندی درختی جملات سروکار داریم که توسط چامسکی ارائه شد. این نوع نگرش حتی در جهان اسلام هم قابل مشاهده است، طبقه بندی علوم که حکما و علمای قدیم ارائه دادند، همان نمودار سلسله مراتب و درختی است که از آرای یونانیان به وام گرفته شده است. به عنوان نمونه رده بندی علوم که ابونصر فارابی در کتاب احصاءالعلوم بیان داشته، ریشه در نگرش چنین تفکری است. این درختها در واقع رده بندی های سلسله مراتبی هستند که پیوندها و اتصال های محدود و قاعده مندی را بین اجزاء و عناصر سازنده خود اعمال می کنند. این قبیل نمودارها همچون درختان معمولی از یک تنه اصلی و چندین ساقه و شاخه ها و برگهای بی شماری تشکیل می شوند به عبارت دیگر هرکدام به نوبه خود از یک وحت یا یگانگی اصلی ریشه می گیرند. ریشه این نوع تفکر به افلاطون بر می گردد. فسفه درخت گونه عمودی افلاطون بیانگر جهان مادی و تقلیدات و ظواهر که ساقه های تنه ای هستند که این تنه همان عالم مثال یا جهان ایده هاست.
به عنوان نمونه انواع انسان متناسب با نژاد، رنگ، چهره و ... دارای تقسیمات بی شماری است (زرد سفید سیاه)، جملگی تجلی و نمود صورت ایده آل انسانی است که در جهان ایده ها بدون تغییر و تغیر باقی است. بدین صورت انسان مثالی تنه اصلی (درخت) و نژادها ساقه های آن هستند که از این تنه جدا شده اند.
ساختار درختی که دلوز و گتاری به تحلیل و تنقید آن پرداخته اند، عقده ادیپ است از جهتی تمامی انواع مختلف فرآیندهای روانی را می توان به یک واقعه یا عارضه آسیب شناختی اصلی ای بازگرداند که طی آن کودک از مادر جدا می گردد. این فقدان مادر منشاء و زیربنای میل و آرزو هاست و تنها با ورود کودک به عرصه نظم نمادین –نظم ناشی از حاکمیت قانون و نام و ابهت پدر- برطرف می گردد. لیکن دلوز و گتاری نظریه مثلث ادیپ –متشکل از اصول و قواعد تحمیلی از سوی پدر، میل و فقدان مادر- را رد کرده و آن را قبول ندارند. بلکه به صورتی افقی و درنتیجه پیوندهای متقابل اجتماعی ایجاد می گردد و پیوندهای متقابل بین کودک و محیط یا جامعه پیرامونی وی همواره در حرکت، تغییر و تحول، جریان و تکامل بوده و رشد و گسترش می یابند، درست همانند تارها و رشته های علف های دارای ریشه غده ای، همانند ریشه های فرعی و زاید یا ریشه های غده ای یا ریزوم.
بدین ترتیب در نقطه مقابل ساختار درختی و عمودی دانش، دلوز و گتاری روش درک و شناخت افقی، ریشه ریشه ای (ریزومی) و علف گونه را تدوین و ارائه کرده اند. نوعی از علف ها به جای یک ریشه اصلی دارای بیشمار ریشه های فرعی و زایده مانند هستند، که هیچ یک از آنها ریشه اصلی به شمار نمی رود؛ هر ریشه یا زایده نیز به نوبه ی خود به طور تصادفی شبکه های به هم پیچیده و به هم پیوسته درهم و برهمی را با یکدیگر پیوند می زند، در این شبکه ها هر غده می تواند با غده های دیگر مرتبط می گردد. بدین ترتیب به اعتقاد دلوز و گتاری در حالیکه درخت و نمودار درختی در فکر ایجاد، تثبیت و دوام خود بوده و مدام به فکر ماندن و بودن (سکون و عدم تکامل) است، ریشه یا ریزوم همواره در حال ایجاد پیوندها و اتصالات بیشتر و به فکر تحول، تکثیر، ازدیاد، رشد و تکامل است. بنابراین درخت و نمودار درختی با منشاءها و خواستگاه ها، بنیان ها یا مبانی، اصول بنیادین، هستی شناسی ها و با ریشه های آغازین و ریشه های پایانی سروکار دارند. درحالیکه ریزوم با پیوندها و اتصالات سطحی، ناماندگاری و عزیمت سروکار دارد.
افقی بودن اندیشه، که نیچه در دوران مدرن آن را باب کرد در کارهای مشترک دلوز و گتاری جایگاه خاص دارد. این اندیشه عمدتا طبق هنجارها و مفاهیم خاص خود عمل می کند. به نظر دلوز فیلسوفی که می اندیشد خود را از تاریخ فلسفه جدا می کند. در اصل اندیشه افقی، اندیشه عمودی سلسله مراتب دیوان سالارانه ای روزمره رااندیشه ای که متضمن استحکام بخشیدن به هویت ها است دور می زند ولی با آن در تقابل قرار نمی گیرد. دلوز می گوید: "تفاوت و تکرار در دوران معاصر جای این همانی (هویت، Identity) و باز نمایی را گرفته است. درواقع، تفاوت و تکرار شاخصه های حرکت به سوی اندیشه ای هستند که بازنمایی نمی کنند و از بیخ و بن افقی است. اندیشه از بیخ و بن افقی چه بسا به شکلی ناسازگون نه به نظم همانی (همه چیز در یک سطح) بلکه به بی ثباتی تفاوتها می انجامد که در این جایگاه بی ریشه بودن (بی مکان) بنیان هنر مدرن است.
دلوز معتقد است که درک صحیح از جهانی که در آن تفاوت و اختلاف شرط اصلی است، نه تنها مستلزم آن است که ما مفاهیم هویت (Identity) و شباهت (similarity) را مجددا به عنوان تصورات ثانویه مفهوم پردازی نماییم، بلکه خود تفاوت میان آنها نیز باید از نو ترسیم گردد، و برای این منظور مفهوم پیچیده تکرار را پیشنهاد می کند.
دلوز یکی از کسانی است که کوشید افلاطون گرایی را رد کند. او می گوید: "رسالت فلسفه ی مدرن باژگونی افلاطون گرایی است." واژگون ساختن افلاطون گرایی یعنی وادار کردن وانموده ها به فراز آمدن و هایش حقوقشان در میان شمایل ها و رونوشت ها.
فهرست مطالب
مقدمه1
ژیل دلوز 5
منطق فازی 33
هندسه فراکتال و نظریه آشوب 35
منطق 39
تعریف منطق: 39
منطق صوری 40
منطق ارسطویی 41
منطق فازی 42
متغیرهای زبانی و منطق فازی 45
فازی بودن اعداد 46
توانایی منحنی های فازی در توضیح عبارت نسبی 48
2. منحنی زندگی 49
کنترل و ارتباط 50
کنترل عصبی فازی 51
کاربردهای منطق فازی 52
1.کاربرد در شبکه های مصنوعی 52
2. سیستم های ارتباطی 53
3- کنترل ترافیک 54
4- کنترل هوشمند 55
کاربرد های دیگر 56
مورفینگ 57
طراحی و ساخت معماری در عصر دیجیتال 59
مقدمه 59
معماری های دیجیتالی 60
ساخت دیجیتالی 66
سفارش انبوه 70
نتیجه گیری 72
دسته بندی | کامپیوتر و IT |
بازدید ها | 9 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 943 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 41 |
اساس سیستم های حفاظت الکترونیکی
تمامی سیستم های امنیت و حفاظت الکترونیکی از اجزای نشان داده شده در شکل زیر تشکیل شده اند. در این سیستم ها یک یا چند واحد حسگر وجود دارد که در هنگام وقوع خطر گونه ای از سیگنال الکتریکی را تولید میکنند و سیگنال های خروجی این حسگرها نیز از طریق « خط انتقال داده » به واحد « واکنش گر خطر » که شامل ادواتی مانند آژیر خطر، دستگاههای مسدود کننده و یا بازکننده الکترو مکانیکی می باشد اعمال میگردد. باید توجه کرد که در شکل زیر هر یک از سه واحد اصلی تشکیل دهنده ی سیستم منابع تغذیه مستقلی دارند ولی در عمل امکان دارد دو یا چند واحد یک منبع تغذیه مشترک داشته باشند.
شکلهای 2 تا 5 چهار نوع مختلف سیستم حفاظتی ساده تا متوسط ( از نظر پیچیدگی ) را نشان میدهند. اولین آنها یک « زنگ درب منزل الکترونیکی » یا « زنگ هشدار دهندهی ورود اشخاص به مغازه » میباشد که در مورد اول حشگر خطر یک دکمه ی فشاری است و در مورد دوم حسگر خطر یک میکرو سوئیچ می باشد. در هر دوی این موارد عملکرد مدار به گونه ای است که با بسته شدن کلید s1 یک تایمر ( زمان سنج ) به مدت 10 ثانیه یک زنگ یا بوق هشدار دهنده را روشن نگه میدارد ، این عمل با فشار s1 و با صرف نظر از مدت زمان بسته بودن آن همواره تکرار میگردد. در حالت ایده آل اگر که چنینی مداراتی در حالت غیر فعال باشند جریان مصرفی آنها می بایستی صفر باشد. نکته ای که در مورد این دو نوع مدار باید توجه کرد این است که در مدار « زنگ درب منزل » حسگر خطر ( دکمه s1 ) به طور ارادی توسط شخص ناشناس فعال میگردد و به طور عمد سعی میگردد که توجه صاحبخانه جلب گردد ولی در مدار « هشدار دهنده ورود اشخاص به مغازه » شخص که وارد مغازه یا فروشگاه میشود به طور غیر ارادی کلید s1 را فعال میکند و متعاقباً به مغازه دار هشداری مبنی بر ورود شخص به داخل فروشگاه میشود که البته ممکن است این شخص یک مشتری و یا
یک سارق باشد. شکل شماره 3 مدار یک دزدگیر خانگی ساده را نشان میدهد که در آن سیستم اصلی با بسته شدن کلید s2 فعال میگردد. در این مدار کلید s1 حسگر خطر بوده که در واقع متشکل از تعداد دلخواهی کلیدهایی است که به صورت سری به هم وصل شده اند ( اغلب این کلیدها از نوع « کلید reed و آهنربا » میباشند ) ، این کلیدها در حالت عادی در وضعیت بسته قرار دارند و هر یک برای حفاظت درب یا پنجره ی بخصوصی به کار برده می شوند و اگر هر یک از پنجره ها و یا دربهای محافظت شده باز شوند و یا به هر دلیلی مسیر الکتریکی مجموعه کلیدها قطع شود مجموعه مرکب کلید s1 باز شده و با باز شدن کلید r1 ورودی فیلتر پایین گذر که حذف کننده حالتهای گذرلا می باشد توسط مقاومت S1 در وضعیت HIGH قرار میگیرد و پس از تاخیر کوتاهی که معمولاً حدود 200 میلی ثانیه می باشد خروجی این فیلتر یک تایمر 5 دقیقه ای را فعال میکند که به طبع آن رله RLA توسط ترانزیستورQ1 روشن میشود و نهایتاً یک زنگ خطر یا یک آژیر به واسطه اتصال کنتاکت های رله RLA به کار می افتد. رله RLA و زنگ خطر 5 دقیقه پس از به کار افتادن به طور اتوماتیک خاموش میشوند ولی امکان از کار انداختن آنها توسط بازکردن کلید S2 ، فقط با فشار کلید S3 که مستقیماً موجب فعال شدن رله RLA میشود امتحان نمود.
شکل 4 به صورت مصور یک سیستم مدرن آشکار ساز حرکت مادون قرمز انفعالی یا PIR ( سرنام آن عبارت (Passive Infra Red ) را نشان میدهد. هرگاه شخصی وارد محدوده آشکارسازی این سیستم شود این سیستم به طور خودکار میتواند آژیر یا زنگ خطر را به کار انداخته و یا نورافکنها را روشن کند. مسافت اشکارسازی سیستم PIR حداکثر 1 متر میباشد و زاویه آشکارسازی عمودی آن 15 درجه بوده و زاویه آشکارسازی افقی ان نیز بین 90 تا 180 درجه میباشد. سیستم PIR میزان بسیار اندک اشعه مادن قرمز حاصل از حرارت بدن را آشکار میکند ولی آژیر یا زنگ خطر را هنگامی فعال میکند که این منبع حرارتی در محدوده آشکارسازی ان حرکت کرده یا جابه جا شود. اغلب سیستم های PIR دارای مصونیت بالایی در برابر خطا و اشتباه هستند و انواعی ا زاین سیستم ها وجود دارند که از رله ی خروجی که در حالت عادی روشن میباشد برای هشدار دادن در مورد قطع برق یا خرابی سیستم تغذیه نیز استفاده میکنند. سیستم های مذکور معمولاً به منبع تغذیه 12 ولت DC نیاز دارند و مصرف جریان آنها در حالت عادی 20 میلی آمپر میباشد. آشکارسازهای PIR به طور گسترده ای در سیستم های دزدگیر مدرن برای حفاظت اتاقها یا محوطه به کاربرده میشوند.
دسته بندی | برق |
بازدید ها | 23 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 773 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 38 |
ترکیب مدار ترمز از کتاب Brake System
ترکیب مدار ترمز:
مقررات قانونی سیستم انتقال دو مداره را (انتقال نیرو) به عنوان جز ضروری تعیین می کند. DIN 74000 پنج حالت مشخص کرده است که در مدارهای (ضربدری) و (موازی) استفاده می شوند . نحوه نصب شیلنگهای روغن ، اتصالات، محفظهها و وسایل آب بندی دینامیک و ثابت در ترکیب قرار گرفتن آن در یک مدار ترمز توضیح داده شده است . گاهی مواقع اشکال و نقصان در یک قسمت از مدارهای HH,HI,LL باعث از بین رفتن ترمز یک چرخ شده که خود می تواند به از بین رفتن کل مدارهای موجود بینجامد.
معمولا اتومبیلی که بیشتر وزن خود را در جلو دارد از مدار ترکیب ضربدری بهره میبرد برای تاثیرات ترمز ثانوی فراهم می کند. طرح | | برای وسایل نقلیه دراتومبیلهای سنگین و نیمه سنگین و کامیونتها مورد استفاده دارند .
نوع | |
مدارهای جداگانه برای جلو واکسل عقب- یک مدار در چرخهای جلو عمل می کند و دیگری در عقب. (شکلl a)
نوع
طرح توزیع قطری. هر کدام از مدارها در یک چرخ جلو و در جهت مخالف در عقب میباشد.شکل(lb)
نوع HI
یک مدار در جلو و یک مدار ثانوی دیگر برای چرخهای جلو وعقب می باشد. یک مدار ترمز در هر دو محور عمل می کنند در حالی که بقیه فعالیتها فقط در چرخ جلو عمل می نماید. (شکلlc)
نوع LL
جلو و عقب / جلو و طرح توزیع عقب. هر کدام از مدارهای ترمز در روی هر دو چرخ جلو و یکی از چرخهای عقب (شکلle) عمل می نماید.
نوع HH
جلو و عقب/ جلو و طرح توزیع عقب. هر کدام از مدارها بر روی هر دوی چرخهای جلو وعقب عمل می نماید.
سر خوردن
( کتاب سیستم ترمزهای اتومبیل)
هنگامی که اتومبیل دور می زند ، چرخهای جلو به طرفی که با آن روبرو هستند حرکت حرکت نمی کنند . زاویه بین جهت حرکت و جهتی که چرخهای جلو با آن روبرو هستند به نام زاویه لغزش خوانده می شوند . بنابراین ، تایرها در نزدیکی نواحی تماس خود با زمین پیچیدگی حاصل می کنند . این سطوح به جای اینکه بیضی شکل باشند ، غیر قرینه هستند . نیروی کنج حاصله بستگی به زاویه لغزش دارد که به نوبه خود در اثر وجود چسبندگی ، به حد معینی محدود می شود . زیرا اگر چسبندگی به حد خود برسد تایر در محل تماس خود سر می خورد تا کم و بیش حالت بیضی شکل اثر خود را حفظ کند . در این حالت ، تایر دیگر پیچیدگی بیشتر نمی پذیرد، و از این به بعد هم دیگر نیروی کنج دهنده کافی ایجاد نخواهد کرد . بنابراین ، اگر یک بار چرخ سر بخورد اتومبیل دیگر از فرمان تبعیت نخواهد کرد .
در صورتی که ترمز شدیدا اعمال شود و شتاب کند کننده شگفت انگیزی ایجاد گردد ، اگر راننده در آخرین لحظه نتواند بر فرمان تسلط یابد و خود را در مسیر صحیح قرار دهد ، هم جبهه مقابل و هم طرفین جاده مواجه با خطر انحراف خودرو خواهد بود .
این شتابهای کند کننده ، به خصوص در سرعتهای زیاد و هنگامی که چسبندگی تقلیل پیدا کرده است خیلی خطرناکتر خواهد بود .
منحنیها در شکل 2 نشان می دهد که برای انواع مختلفی از سطوح جاده، چگونه ضریب اصطکاک و با آن عمل ترمز کردن به حداکثر میزان بعنوان یک عملکرد فشار ترمز افزایش می یابد. در یک خودرو بدون ABS؛ فشار ترمز می تواند بیش از این میزان حداکثر افزایش یابد به گونه ای که ترمز مجدد بالا فاصله صورت می گیرد. نتیجه شکل تایر بدین معنی است که تکه ارتباطی بین لغزنده و سطح جاده تا حدی افزایش می یابد که ضریب اصطکاک شروع به کاهش می نماید و لغزش ترمز افزایش می یابد. در نهایت، چرخها قفل می گردد. (نقطه B).
فرایندهای اصطکاکی می تواند به دو اصطکاک استاتیک (ساکن) و متغیر تقسیم می شود. اصطکاک (مالش) ساکن برای تودههای جامد بیشتر از اصطکاک متغیر است. همانطور که این مطلب تلویحا بیان میدارد، شرایطی وجود دارد که تحت آن شرایط ضریب اصطکاک در تایر لاستیک در حال دوران بیشتر از زمانی است که چرخ قفل شده است فرایندهای متغیر هم زمانی رخ میدهد که تایر لاستیکی دوران مینماید. از این شرایط با نام سرخوردگی یاد میشود چگونگی اتفاق افتادن سریع این نقطه میتواند از کاهش شیب در منحنی اصطکاک در شکل 3 دیده شود. ، مرحله ای را نشان میدهد که در آن سرعت جنبی چرخها VR از سرعت خودرو (VF) عقب میماند. چه خودرو یا سیستم ABS تجهیز شده باشد یا نه، اکثر ترمزها در منطقه ثابت در طرف چپ میدان کنترل ABS باقی میماند. ABS تنها در پاسخ به ترمز اضافی وارد عمل میشود. این سیستم از حلقه بسته کنترل برای جلوگیری از فشار ترمز از داخل شدن به میدان غیر ثابت استفاده مینماید. (برای سمت راست میدان کنترل) که با میزان بالایی از سرخوردگی ترمز و خطر همراه قفل چرخها مشخص میگردد.