دسته بندی | معماری |
بازدید ها | 33 |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 2716 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 31 |
معماری دیجیتال:
امروزه با استفاده از فضای دیجیتالی به خوبی میتوان تمام جزئیات تصور شده یک طرح را پیشاپیش به تصویر کشید. کاری که در گذشته تقریبا غیرممکن بود. فرم در فضای کامپیوتر ترسیم میشود. خلاقیت شکل میگیرد. بیمهابا مشکلی توسط دستی رقم میخورد در فضایی که نه چندان آشناست اما این فضا یار دیرین است. این همان فضای کامپیوتری و عرصهایی برای خلق نوآوریهاست. معماری به همراه فضای دیجیتال طرحها را تحتالشعاع قرار میدهند طرحهایی که اعجاز معماری دیجیتال را نمایانگر است
در این بین این سئوال پیش می آید که ” آیا معماری، در حیطه شکلگیری خود تنها به تفکر معمار وابسته است یا ممکن است به ابزاری نیز وابسته باشد؟ “
معماری عبارت است از ساخت یک فضا که بتواند به زندگی انسان هویت بخشد. هر چیزی که بتواند هویت را، با در نظرگیری خواسته شخص به بهترین وجه ارایه دهد، باید برای آن احترام قائل شد.
نتهای جاری شده در فضا تنها در صورتی شناخته میشوند که ابزار آنها وجود داشته باشد؛ پس یک آلت موسیقی پلی است بین احساس هنرمند و مجموعه نتهایی که هویتی را معرفی میکند. استفاده از ابزار نیز وقتی جایز است که پیشرفت و تکامل انسان را سبب شوند و با دید ضد ارزش نباید به آنها نگاه کرد زیرا ابزار پیشرفته خواه ناخواه در زندگی امروزی، نیاز به شمار میآیند. در این بین تکنولوژی مدرن در حوزه معماری که تولد آن سبکی آزاد و نامحدود است، شاید بیرحم مطرح شود.
برای پیمودن مسیرهای بسیار طولانی در زمانی کوتاهتر باید از ابزار پیشرفتهای استفاده شود. اما در این بین سه نوع واکنش به وجود میآید. ۱- استفاده از ابزارهای مدرن امتناع میشود ۲- پس از استفاده از اینها به علت فقدان توانایی در کنترل ایده از مسیر اصلی منحرف میشود ۳- به کارگیری این ابزار موضعگیری را نسبت به آن به وجود میآورد.»
دسته بندی | معماری |
فرمت فایل | ppt |
حجم فایل | 2716 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 31 |
امروزه با استفاده از فضای دیجیتالی به خوبی میتوان تمام جزئیات تصور شده یک طرح را پیشاپیش به تصویر کشید. کاری که در گذشته تقریبا غیرممکن بود. فرم در فضای کامپیوتر ترسیم میشود. خلاقیت شکل میگیرد. بیمهابا مشکلی توسط دستی رقم میخورد در فضایی که نه چندان آشناست اما این فضا یار دیرین است. این همان فضای کامپیوتری و عرصهایی برای خلق نوآوریهاست. معماری به همراه فضای دیجیتال طرحها را تحتالشعاع قرار میدهند طرحهایی که اعجاز معماری دیجیتال را نمایانگر است
معماری عبارت است از ساخت یک فضا که بتواند به زندگی انسان هویت بخشد. هر چیزی که بتواند هویت را، با در نظرگیری خواسته شخص به بهترین وجه ارایه دهد، باید برای آن احترام قائل شد.
نتهای جاری شده در فضا تنها در صورتی شناخته میشوند که ابزار آنها وجود داشته باشد؛ پس یک آلت موسیقی پلی است بین احساس هنرمند و مجموعه نتهایی که هویتی را معرفی میکند. استفاده از ابزار نیز وقتی جایز است که پیشرفت و تکامل انسان را سبب شوند و با دید ضد ارزش نباید به آنها نگاه کرد زیرا ابزار پیشرفته خواه ناخواه در زندگی امروزی، نیاز به شمار میآیند. در این بین تکنولوژی مدرن در حوزه معماری که تولد آن سبکی آزاد و نامحدود است، شاید بیرحم مطرح شود.
دسته بندی | معماری |
بازدید ها | 15 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 66 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 72 |
معماری دیجیتال
مقدمه
غرفه های نمایش آب که در سال 1997 به طراحی معماران ناکس (Architects know) در هلند برپا شدند نمونه هایی ابتدایی از تجربه واقعیت در کنار مجاز بودند. این غرفه ها که از فاکتورهای فیزیکی و موتورهای تولید فضای مجازی تشکیل می شدند نه برای نمایش بلکه بیشتر برای تجربه حالت سیالیت و بی وزنی به هر دو صورت مجازی و واقعی طراحی شده بودند.
فیزیک اصلی بناها تونلی متشکل از پوسته های کاملا بسته، مواج و پیوسته ای بود که در آن تضاد میان کف، سقف و دیوارها از بین می رفت و شخص با غوطه ور شدن در آن (چه در مایع واقعی و چه به کمک تصورات مجازی) ادراک امتدادهای افق و قائم را از دست می داد. هدف این بود که با تجربه احساسی متفاوت، ادراک واقعیات روزمره و همیشگی که به آن عادت کرده ایم کمرنگ شود و شخص در دنیایی ناآزموده متولد شود.
سطوح داخلی غرفه ها با انواع حسگرها پوشانده شده بودند که با توجه به سرعت و جهت گیری حرکت بازدید کننده داده های متفاوتی به پردازشگر مرکزی ارسال می کنند. این پردازشگر که کنترل مجموعه را بر عهده داشت پس از پردازش اطلاعات، مقتضی به موتور محرکه را دیکه می کرد. کار این موتور اعمال تغییر در شرایط فیزیکی محیط بود که در اینجا مشتمل بر ایجاد امواج نوری و صوتی بود که به مغبز حس نزدیکی و شناوری را القا می کنند. هرچه سرعت حرکت شخص در داخل تونل بیشتر باشد، سرعت امواج هم افزایش می یافت.
هنگامی که فرد روی یک گیرنده ساکن می ایستاد، نورها به شکل امواج حلقوی آب بر پای او ساطع می شدند. حسگرها و پردازنده های فوق العاده ای در تمام فضا پر شده بودند که می توانستند در آن واحد عمل هر تعداد شرکت کننده در یک تجربه میهمان را تحلیل و عکس العمل متناسب را به موتورهای محرکه دیکته کنند. فضای مجازی نورانی که از تداخل امواج متفاوت نور و صدای منبعث از حرکات متنوع تجربه گرها بدست آمد شگفت انگیز و غیرقابل پیش بینی بود.
در غرفه ای به نام آب نمک! بازدیدکننده با انواع مختلف تجربه حضور آب آشنا می شد. فضا در واقع منظر نوری بود از کابل های فیبر نوری با رنگ های متنوع. نورها انعکاس تصاویری واقعی از شرایط گوناگون آب و هوایی بودند بر سطوحی از جنس پلی کربنات. فرمان دهی کل بنا را یک بانک اطلاعات پایه سه بعدی در دست داشت که برای هر بازدیدکننده اطلاعات منحصر به فردی را ذخیره، خلق و پردازش می کرد و رفتار بنا را با توجه به آن تنظیم می نمود. رایانه برای کنترل فضای داخلی الگوریتمی از شرایط جوی و موقعیت سطح آب واقعی در سایت بنا را به عنوان داده های اولیه فرض می کرد (غرفه در کنار دریاچه واقع است). توام با این سایت نور سایت صوتی هم وجود داشت که همزمان بر اساس حرکات تجربه گرها کنترل می شد. فضاهای مجازی که از شرایط واقعی تولید می شدند به عوالم شش گانه ای تقسیم می شدند:
1. عالم یخ: ادراکی که تجربه کننده در این فضا دارد حس عبور از خلال توده های یخی است که به آرامی شناورند.
2. عالم H2O: در این تجربه، شخص در خیلی از مولکول های آب شناور می شود، او می تواند مولکولی را تعقیب کند و حتی آن را بگیرد.
3. عالم زیستی: انواعی از موجودات هوشمند ناشناخته در فضای مجازی شناور می شوند. برخی از آنها ممکن است دور شما جمع شوند و برخی دیگر از شما بگریزند.
4. عالم حباب: یک توده سیال و لغزنده در فضای مجازی خلق می شود که می توان در درون یا حول آن غوطه ور شد.
5. عالم سیال: تجربه گر در یک محیط روان شناور می شود و در آن به دام می افتد.
6. عالم تحول: شخص بین دو آسمان متغیر مجازی معلق می ماند، چشم اندازی گسترده از آسمان در برابر خود می بیند در حالیکه حس می کند ابرها از کنار او در حال عبورند.
چنانچه دیدیم می توان به کمک تصورات مجازی فضای محدود واقعی را به بی نهایت بسط داد. چنین فضاهایی اکنون به شکلی گسترده در هنر و صنعت سینما به کار گرفته می شوند. یک نمونه بسیار موفق آن فیلم سه بخشی (ارباب حلقه ها) بود که واقعیت مجازی نفوذپذیر برای هنرپیشگان و واقعیت مجازی نفوذناپذیر برای بینندگان محسوب می شد. مثال دیگر فیلم های آموزشی و آزمایشی تاریخی و باستانی است که در آن فرضا بنایی یا جانداری کاملا از بین رفته بازسازی می شود و به راحتی موجودیت و رفتار آن مورد مطالعه و شناخت قرار می گیرد. بدین طریق تجسم فضایی و لمس عوالم غیرممکن به تحقق پیوسته است. روندی که بسیاری از اختراعات طی کرده اند چنین است که ابتدا از فرض به نوشتار در می آیند، سپس در دنیای تخیلی سینما تجربه می شوند و از آنجا به واقعیت می پیوندند!
به طور کلی چنین نتیجه می گیریم که واقعیت مجازی می تواند ابزار بسیار توانمندی برای خلق هرگونه فضا باشد. این فضا را نمی توان به سادگی ایجاد کرد، خلق آن نیاز به تخصص و برنامه نویسی حرفه ای دارد. هرچند هم اکنون از دو سیستم (fly through) و (walk through) برای طراحی و تنظیم شهری استفاده می شود. ولی همگانی شدن آن نیاز به آموزش و ممارست دارد. این سیستم که در آن طرح و طراح با هم ادغام می شوند و تمام مسائل ادراکی را به صورت واقعی در برابر طراح قرار می دهد نه تنها بهترین وسیله برای نگاشت طرح است، بلکه بهترین ابزار برای تجربه و شناخت معماری و آموزش آن در دانشگاه ها است. اکنون که فرصت تجربه ی زنده و مستقیم همچون موقعیت معماران گذشته وجود ندارد و جایی برای آزمون و خطا باقی نمانده است، این وسیله می تواند بهترین جایگزین باشد. وظیفه ی معمار از یک کاراموز خلبانی (که به جای تمرین های خطرناک آموزشی با V.R کارآموزی می کند) حساس تر است! خلبان ناآزموده جسم مردمان را به خطر می اندازد ولی معمار بی شناخت روح انسان ها را نابود می کند!
ژیل دلوز
ژیل دلوز متفکری است که در دهه اخیر، بیشترین اتفاقات هنر تحت تاثیر اندیشه های او شکل گرفته است. متفکری که چندان در زادگاه خود، فرانسه، مطرح نشده است، ولی اندیشه هایش در شکل گیری رویدادهای فلسفی-هنری کشورهای انگلیسی زبان به خصوص امریکا، تاثیر به سزایی گذاشته است. ردپای اندیشه های او را می توان در معماری Hyper surface , Folding , Cyber space دید. کتابی تحت عنوان (After Deleuze: The Art Of Event) در اواخر سال 2001 در اروپا منتشر خواهد شد که بحث اصلی آن در مورد تاثیر اندیشه های دلوز بر دنیای هنر است. خیل عظیم کتابهایی که در اروپا، در راستای اندیشه های دلوز انتشار می یابد ما را وا می دارد که از کنار این رویدادها بی تفاوت نگذریم- این در حالی است که یک کتاب مهم نیز از او به فارسی ترجمه نشده است-. ژیل دلوز در سال 1925 در فرانسه متولد شد. بین سالهای 1944 و 1948 در سوربن فلسفه خواند. بعد از گرفتن لیسانس فلسفه بین سالهای 1948 و 1957 در مدارس فرانسه فلسفه درس داد و از سال 1957 تا 1960 در سوربن تاریخ فلسفه درس داد و چهار سال از پژوهشگران مرکز ملی پژوهش علمی (CNRS) بود. در سال 1969 به مقام استادی فلسفه رسید. به خواهش میشل فوکو در دانشگاه لیون، فلسفه درس داد و در همان سال از رساله دکتری خود با عنوان تفاوت و تمایز و رساله اسپینوزا و مساله بیان دفاع کرد. در سالهای 1987 از تدریس کنار گرفت و در سال 1996 خودکشی کرد. او آثار برجسته ای در زمینه های مختلف، از جمله فلسفه، هنر و ادبیات خلق کرده است. دلوز با همکاری فیلکس گتاری آثار ارزنده ای را درباره نظام نشانه ها و منطق معنا و اهمیت نما در سینما به رشته تحریر در آورده اند. اندیشه های کانت، اسپینوزا، برگسون و نیچه جایگاه خاصی در آرای این متفکر برجسته ی فرانسوی دارد و او بیش از همه وام دار تفکرات و اندیشه های نیچه است. راست است که او اعتقادی به نظام استاد و شاگردی نداشت ولی نتوانست خود را از دام این نگرش رها سازد و به حق می توان گفت که شاگرد راستین نیچه است.
از نوشتههای ژیل دلوز می توان به کتابهای زیر اشاره کرد: نیچه و فلسفه (1962)، فرانسیس بیکن منطق احساس (1981)، مارسل پروست و نشانه ها (1964)، تمایز و تکرار (1969)، تصویر-حرکت (1983)، تصویر-زمان (1985)، ضد ادیپ- سرمایه داری و شیزوفرنیک (1972)، کافکا در دفاع از ادبیات اقلیت (1963)، هزار سطح صاف (1980)، فولد، لایب نیتس و باروک (1988).
یکی از تاثیرگذاراترین آثار دلوز وگتاری، کتاب ضد ادیپ، سرمایه داری و شیزوفرنیک است. اساس کتاب در سخن روانکاوانه نوشته شده است. این کتاب در اصل به منزله یک واکنش مستقیم و تئوریک به شورش دانش آموزان و دانشجویان فرانسه در 1968 است. در ضدادیپ بحث در مورد سرکوب کردن غریزه است. پلیس دیگران و خویشتن شدن. به نظر دلوز و گتاری "عقده ادیپ که به مثابه مجموعه درونی شده ای از مناسبات قدرت ربوده شده است، حاصل اعمال سرکوب سرمایه داری در درون خانواده است."
دلوز و گتاری با پیروی از آرای لاکان و فروید و فراتر رفتن از آن، نقد روانکاوانه ریشه ای و نوعی روش متنی موسوم به تحلیل شیزو (schyzo-analysis) برای قرائت متون ارائه می دهند و در اصل می توان گفت دلوز در تحلیل شیزو خود را به مباحث هرمنوتیک مدرن نزدیکتر کرده است. او بر این عقیده است که انسان در حال نوشتن یک نامه خیلی ساده تا یک کتاب پیچیده همواره در حال سرکوب کردن معنایی است که از نامه مستفاد می شود و در حال تزریق معنایی است که خود مدنظر دارد و در کل می توان گفت متن دوسویه است. شخصیتی که خود دارد و شخصیتی که ما به آن می دهیم. حمله دلوز و گتاری در درجه اول متوجه مقوله بازنمایی میل (هوس) براساس فقدان یا نیاز است. آنها این مقوله را یکی از تمهیدات سرمایه داری برای از شکل انداختن ناخودآگاه می شمارند.
تقلید، اجتماعی شدن با زیر سلطه و اقتدار رفتن، تشابه را مهم انگاشتن، از تمایز گریختن، به فرمان پدر یا حاکم در آمدن، نسخه برداری کردن، شبیه کشی و رونویسی کردن است که سرانجام به فرمان زیستن را همراه می آورد. به نظر دلوز هنری که بر پایه تقلید شکل می گیردهنری استوار بر پارانویا است. به نظر آنها، بین فرد- که به میل تعریف می شود.- و جمع- که با قانون تعریف می شود- هیچ تمایزی نیست بلکه تنها چیزی که وجود دارد، میل اجتماعی است (میل اجتماعی جای فرد و جمع را می گیرد و این دو در واقع وجود خارجی ندارند) درنتیجه، میل همیشه در حرکت است، همیشه، بسته به موقعیت، از اجزا متفاوت تشکیل می شود، بیشتر ماشین گونه است تا نمایش ادیپ وار بازنمایی. به عکس تحلیل شیزو نوعی ناخودآگاه می سازد که در آن میل (هوس)، سیلانی آزاد است. نوعی انرژی که اضطراب ادیپی آن را محدود نمی کند، بلکه سرچشمه مثبت آغازهای تازه است. تحلیل شیزو به معنای آزاد کردن میل است، آنچه میل ناخودآگاه پارانویدی است براساس ملت، خانواده، کلیسا، مدرسه و نظایر آنها خط و مرز می کشید ناخودآگاه شیزوفرنیک با واژگون کردن این کلیت های سرمایه داری، خط و مرزها را از بین می برد.
دلوز و گتاری به انواع تفسیرهای متعالی حمله می کنند و فقط تفسیر غیرمتعالی را که از تحمیل معنایی مسلط بر متن اجتناب می کند مجاز می شمارند. تفسیر متعالی سعی می کند بر متن حاکم شود و این کار پیچیدگی حقیقی آن را تضعیف می کند. رابطه شیزوفرنیک با ادبیات اقدام به واژگون سازی می کند و خود را از قید نظام آزاد می کند چنانچه اثر را نه به مثابه متن بلکه اساسا غیر رمزی تلقی کنیم تحلیل گر شیزو نیز نیاز دارد تا سخن های بالقوه انقلابی متن را به فعالیت وا دارد و در اینجاست که تحلیل گر شیزو هر گونه بازنمایی را مرز زدایی می نماید.
میشل فوکو در پیش گفتاری که در سال 1977 بر این کتاب نوشت، آورده است: "ضد ادیپ بودن به یک سبک زندگی و شیوه ای از اندیشیدن و زندگی بدل شده است. دامهای ضد-ادیپ دامهای طنز؛ فراخوانهای بسیار به تخلیه خود، متن را کنار گذاشتن و کتاب را محکم بستن. کتاب اغلب ما را وا می دارد که بیاندیشیم جز طنز و بازی نیست آنجا که چیزی اساسی در میان است، چیزی که بیش از همه جدی است (یعنی) تعقیب هم شکلهای فاشیسم، از عظیم ترین شکلهای آن که ما را محاصره و لگدمال می کنند تا شکلهای جزئی آن که زندگی روزمره مان را به استبداد و ستمی زننده بدل می کنند".
کتاب دیگر دلوز و گتاری به نام هزار سطح صاف در اصل ادامه ضد ادیپ و روشنگر ساختار شیزوفرنیک غریزی است. موضوع اصلی کتاب هراس از جهان است. به گمان دلوز و گتاری هر تاویل، از آغاز نشانی از هراس در خود داردو آنها این هراس را بیماری تاویل می نامند. دلوز در مصاحبه ای که زمان کوتاهی پس از درگذشت او به چاپ رسید به این تفسیر دست برد که کتاب هزار سطح صاف بهترین کتابی است که به رشته تحریر درآورده است و کتابی است که هنوز زمانش فرانرسیده و غنای مفهومی آن به طور وسیعی نامکشوف مانده است. بحث اصلی کتاب در مناسب طرح داستان، شناخت پارانویا است. دلوز و گتاری فصلی از کتاب هزارسطح صاف را به تحلیل شدن ها (تغییرها) اختصاص می دهند. در این جا واژگان سطح صاف به راههای خاصی ارجاع دارد که در طول آن مفهومی می تواند به مفهوم دیگر تبدیل شود. اینها از شیوه ای به دست می آیند که در آن اجزای مفهومی داده شده همراه با دیگر مفهوم ها وارد مدارهای تشخیص ناپذیری می شوند. در این کتاب دلوز و گتاری از واژه ای به نام ریزوم در پیش برد مطالبشان استفاده می کنند.
اصطلاح ریزوم تداعی کننده اندیشه افقی است. ریزوم (Rhizome) از ریشه یونانی (Rhiza) به معنای ریشه و ساقه زیرزمینی برخی از گیاهان است که غده هایی در رویه آن آشکار می شود و ریشه هایش به صورت خودرو هستند و در بخش زیرینش می رویند. گیاهی که به گفته دلوز بی ریشه است، فاقد ساختار متکی به پایگان که "بی منطق" زندگی می کند و شدن آن تابع قانون و قاعده خاصی نیست. واحدهایش نومادهای هستند که مکانی ندارند. به طور کلی ریزوم در تضاد با درخت که پایگان خاص دارد بیشتر خود را نمایان می کند.
به اعتقاد دلوز و گتاری بخش اعظم اندیشه غرب تحت سیطره ساختاری از دانش قرار دارد که آنها آن را (Aborescence) می نامند؛ شیوه دانستن و شناختن همانند درخت، قائم و عمودی است. برای مثال در زیست شناسی با علم رده بندی و طبقه بندی گیاهان و موجودات زنده سروکار داریم که توسط کارل فن لینه گیاه شناس سوئدی ارائه شد. در شیمی با رده بندی ها و سلسله مراتب درختی پورفیری (porphyrian trees) سروکار داریم. در زبان شناسی با رده بندی درختی جملات سروکار داریم که توسط چامسکی ارائه شد. این نوع نگرش حتی در جهان اسلام هم قابل مشاهده است، طبقه بندی علوم که حکما و علمای قدیم ارائه دادند، همان نمودار سلسله مراتب و درختی است که از آرای یونانیان به وام گرفته شده است. به عنوان نمونه رده بندی علوم که ابونصر فارابی در کتاب احصاءالعلوم بیان داشته، ریشه در نگرش چنین تفکری است. این درختها در واقع رده بندی های سلسله مراتبی هستند که پیوندها و اتصال های محدود و قاعده مندی را بین اجزاء و عناصر سازنده خود اعمال می کنند. این قبیل نمودارها همچون درختان معمولی از یک تنه اصلی و چندین ساقه و شاخه ها و برگهای بی شماری تشکیل می شوند به عبارت دیگر هرکدام به نوبه خود از یک وحت یا یگانگی اصلی ریشه می گیرند. ریشه این نوع تفکر به افلاطون بر می گردد. فسفه درخت گونه عمودی افلاطون بیانگر جهان مادی و تقلیدات و ظواهر که ساقه های تنه ای هستند که این تنه همان عالم مثال یا جهان ایده هاست.
به عنوان نمونه انواع انسان متناسب با نژاد، رنگ، چهره و ... دارای تقسیمات بی شماری است (زرد سفید سیاه)، جملگی تجلی و نمود صورت ایده آل انسانی است که در جهان ایده ها بدون تغییر و تغیر باقی است. بدین صورت انسان مثالی تنه اصلی (درخت) و نژادها ساقه های آن هستند که از این تنه جدا شده اند.
ساختار درختی که دلوز و گتاری به تحلیل و تنقید آن پرداخته اند، عقده ادیپ است از جهتی تمامی انواع مختلف فرآیندهای روانی را می توان به یک واقعه یا عارضه آسیب شناختی اصلی ای بازگرداند که طی آن کودک از مادر جدا می گردد. این فقدان مادر منشاء و زیربنای میل و آرزو هاست و تنها با ورود کودک به عرصه نظم نمادین –نظم ناشی از حاکمیت قانون و نام و ابهت پدر- برطرف می گردد. لیکن دلوز و گتاری نظریه مثلث ادیپ –متشکل از اصول و قواعد تحمیلی از سوی پدر، میل و فقدان مادر- را رد کرده و آن را قبول ندارند. بلکه به صورتی افقی و درنتیجه پیوندهای متقابل اجتماعی ایجاد می گردد و پیوندهای متقابل بین کودک و محیط یا جامعه پیرامونی وی همواره در حرکت، تغییر و تحول، جریان و تکامل بوده و رشد و گسترش می یابند، درست همانند تارها و رشته های علف های دارای ریشه غده ای، همانند ریشه های فرعی و زاید یا ریشه های غده ای یا ریزوم.
بدین ترتیب در نقطه مقابل ساختار درختی و عمودی دانش، دلوز و گتاری روش درک و شناخت افقی، ریشه ریشه ای (ریزومی) و علف گونه را تدوین و ارائه کرده اند. نوعی از علف ها به جای یک ریشه اصلی دارای بیشمار ریشه های فرعی و زایده مانند هستند، که هیچ یک از آنها ریشه اصلی به شمار نمی رود؛ هر ریشه یا زایده نیز به نوبه ی خود به طور تصادفی شبکه های به هم پیچیده و به هم پیوسته درهم و برهمی را با یکدیگر پیوند می زند، در این شبکه ها هر غده می تواند با غده های دیگر مرتبط می گردد. بدین ترتیب به اعتقاد دلوز و گتاری در حالیکه درخت و نمودار درختی در فکر ایجاد، تثبیت و دوام خود بوده و مدام به فکر ماندن و بودن (سکون و عدم تکامل) است، ریشه یا ریزوم همواره در حال ایجاد پیوندها و اتصالات بیشتر و به فکر تحول، تکثیر، ازدیاد، رشد و تکامل است. بنابراین درخت و نمودار درختی با منشاءها و خواستگاه ها، بنیان ها یا مبانی، اصول بنیادین، هستی شناسی ها و با ریشه های آغازین و ریشه های پایانی سروکار دارند. درحالیکه ریزوم با پیوندها و اتصالات سطحی، ناماندگاری و عزیمت سروکار دارد.
افقی بودن اندیشه، که نیچه در دوران مدرن آن را باب کرد در کارهای مشترک دلوز و گتاری جایگاه خاص دارد. این اندیشه عمدتا طبق هنجارها و مفاهیم خاص خود عمل می کند. به نظر دلوز فیلسوفی که می اندیشد خود را از تاریخ فلسفه جدا می کند. در اصل اندیشه افقی، اندیشه عمودی سلسله مراتب دیوان سالارانه ای روزمره رااندیشه ای که متضمن استحکام بخشیدن به هویت ها است دور می زند ولی با آن در تقابل قرار نمی گیرد. دلوز می گوید: "تفاوت و تکرار در دوران معاصر جای این همانی (هویت، Identity) و باز نمایی را گرفته است. درواقع، تفاوت و تکرار شاخصه های حرکت به سوی اندیشه ای هستند که بازنمایی نمی کنند و از بیخ و بن افقی است. اندیشه از بیخ و بن افقی چه بسا به شکلی ناسازگون نه به نظم همانی (همه چیز در یک سطح) بلکه به بی ثباتی تفاوتها می انجامد که در این جایگاه بی ریشه بودن (بی مکان) بنیان هنر مدرن است.
دلوز معتقد است که درک صحیح از جهانی که در آن تفاوت و اختلاف شرط اصلی است، نه تنها مستلزم آن است که ما مفاهیم هویت (Identity) و شباهت (similarity) را مجددا به عنوان تصورات ثانویه مفهوم پردازی نماییم، بلکه خود تفاوت میان آنها نیز باید از نو ترسیم گردد، و برای این منظور مفهوم پیچیده تکرار را پیشنهاد می کند.
دلوز یکی از کسانی است که کوشید افلاطون گرایی را رد کند. او می گوید: "رسالت فلسفه ی مدرن باژگونی افلاطون گرایی است." واژگون ساختن افلاطون گرایی یعنی وادار کردن وانموده ها به فراز آمدن و هایش حقوقشان در میان شمایل ها و رونوشت ها.
فهرست مطالب
مقدمه1
ژیل دلوز 5
منطق فازی 33
هندسه فراکتال و نظریه آشوب 35
منطق 39
تعریف منطق: 39
منطق صوری 40
منطق ارسطویی 41
منطق فازی 42
متغیرهای زبانی و منطق فازی 45
فازی بودن اعداد 46
توانایی منحنی های فازی در توضیح عبارت نسبی 48
2. منحنی زندگی 49
کنترل و ارتباط 50
کنترل عصبی فازی 51
کاربردهای منطق فازی 52
1.کاربرد در شبکه های مصنوعی 52
2. سیستم های ارتباطی 53
3- کنترل ترافیک 54
4- کنترل هوشمند 55
کاربرد های دیگر 56
مورفینگ 57
طراحی و ساخت معماری در عصر دیجیتال 59
مقدمه 59
معماری های دیجیتالی 60
ساخت دیجیتالی 66
سفارش انبوه 70
نتیجه گیری 72