دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 689 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 336 |
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده ..................................................................................................................1
مقدمه ..................................................................................................................2
فصل اول :
1-1سید جمال الدین نخستین هوا خواه اتحاد و اسلام ..........................................................7
فصل دوم :
2-1امتیاز تنباکو و نتایج آن .......................................................................................33
فصل سوم :
3-1کشته شدن ناصرالدین شاه ....................................................................................58
فصل چهارم :
4-1مظفرالدین شاه و اعطای مشروطیت ........................................................................89
فصل پنجم :
5-1محمدعلی شاه و قانون اساسی از جلوس سلطنت تا توپ بستن به مجلس .......................123
فصل ششم:
6-1معاهده دولتین روس انگلیس از نقطه نظر ایران.......................................................158
فصل هفتم :
7-1لطمه 23 ژوئن 1908 {م} و به هم خوردن مجلس اول ............................................178
فصل هشتم :
8-1دفاع تبریز ......................................................................................................210
فصل نهم :
9-1سقوط تبریز و هیجان ایالات ...............................................................................232
فصل دهم :
10-1غلبه ملت و خلع محمد علیشاه و اعاده مشروطیت ..................................................263
فصل یازدهم :
11-1جلوس سلطان احمد شاه و تشکیل مجلس ثانی .......................................................289
منابع ...............................................................................................................312
چکیده انگلیسی ..................................................................................................314
چکیده
بررسی تحولات سیاسی ایران از دوران فعالیت سیاسی سید جمال الدین اسد آبادی تا جلوس احمد شاه از مهم ترین مباحث تاریخ سیاسی معاصر ایران محسوب می شود . در این دوره 2 گزینه مرتبط به هم تحولات را رقم زده است :
الف ) تحولات داخلی ایران
ب) نگاه غرب به تحولات داخلی ایران
بی شک هر دو مرتبط به هم بوده اند در این راستا مورخین ایرانی و غربی مطالبی به رشته تحریر درآورده اند . از میان نویسندگان غربی می توان نوشته های ادوارد براون را نام برد محتوای کتاب وی حاوی نکات برجسته ای است که تا حدودی بیطرفانه جنبه های وقایع نگاری دوره مزبور را به رشته تحریر کشیده است وی بدون جهت گیری خاصی تحولات داخلی را متاثر است آگاهی عمومی و استبداد دستگاه دولتی می داند اداوار بروان نوشته های خود را در 11 بخش متفاوت ولی مرتبط به هم نوشته است . عمده ترین نگاه وی به بخش تحولات مشروطه است . وی استبداد محمدعلی شاه را سخت ترین دوره تاریخ معاصر ایران می داند . نسخه خطی که به راهنمایی استادان محترم تصحیح و تحشیه شده ماده خامی بوده است که در تاریخ نگاری جزء سرچشمه های اصلی محسوب می شود به همین خاطر بر آن شده ام تا مطالب را بر اساس روشن نمودن وقایع تاریخی نه تنها تصحیح بلکه توضیح دهم.
مقدمه
کتاب تاریخ انقلاب ایران از متون مهم و معتبر تاریخی مربوط به دوران قاجاریه است که وقایع زمان را در یازده فصل از سلسله وقایع تنباکو و تاثیر آن بر ساختار اجتماعی ایران تا جلوس احمد شاه بر تخت سلطنت را در بر می گیرد.
مولف کتاب نامعلوم است و درباره انگیزه تألیف کتاب هم سخنی به روشنی در متن نیامده ولی از فحوای کلام چنین استنباط می شود که وی علاقه وافری به ذکر وقایع دوره مشروطیت داشته و خواسته متن مهم را در معرض دید اهل فن قرار دهد. بی شک این اولین متنی نیست که محققین و نویسندگان تاریخی در خصوص تاریخ ایران از منظر تحلیل وقایع علاقه نشان داده اند. مطالعه موردی در خصوص محتوای سفرنامه هائی که سیاحان نوشته اند چنین معلوم می شود که ایران بواسطه موقعیت مهم جغرافیای سیاسی ـ فرهنگی مطمح نظر آنان نیز بوده است. و متن حاضر نیز از این قاعده مستثنی نیست.
باری کل کتاب شامل یازده فصل می باشد که فصل اول شامل:
مطالبی است در خصوص سید جمال الدین اسدآبادی که به نخستین هواخواه اتحاد اسلام معروف بوده است.
در فصل دوم، امتیاز تنباکو و پی آمدهای آن به تفصیل توضیح داده شده است.
کشته شدن ناصرالدین شاه و شیوه برخورد حاکمیت با قاتل ایشان از جمله وقایع مهم فصل سوم متن می باشد.
اعطای مشروطیت توسط مظفرالدین شاه به مردم از جمله مطالب ارزشمند فصل چهارم است. در فصل پنجم، مطالب و مسائل مربوط به محمد علیشاه و قانون اساسی از زمان جلوس وی به تخت سلطنت تا به توپ بستن مجلس آورده شده است.
فصل ششم متن، شامل وقایع و پی آمدهای معاهده دولتین روس و انگلیس از نظر ایران است.
لطمه بیست ژوئن 1907 میلادی بر ساختار سیاسی ایران از جمله وقایع و مطالبی است که نویسنده به تفصیل در فصل هفتم به آن پرداخته است.
دفاع قهرمانانه مردم غیور تبریز از آزادی از جمله مطالبی است که در فصل هشتم به آن پرداخته شده است.
سقوط تبریز پس از دلاوریها و ایستادگیهای دلیرانه و هیجانات ایالات از جمله مطالب مهم مندرج شده در فصل نهم می باشد.
فصل دهم شامل وقایع مربوط به غلبه ملت بر محمد علیشاه و خلع وی از سلطنت و اعاده مشروطه است.
فصل پایانی جلوس احمد شاه بر تخت سلطنت را شامل می باشد.
نسخه خطی فوق به شماره 8860 در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی در قم موجود است که توسط اینجانب تهیه شده است.
پس از تفحص از فهرست نسخ خطی استوری، بریگل و فهرست نسخ خطی بریتانیا و لیدن هلند، نوبت به بررسی فهرست کتب خطی داخلی رسیده بود که به کمک استاد محترم مشاورم فهارس ملک، ملی و دانشگاه تهران بررسی شد که نسخه بدلی از آن پیدا نکردم. لذا مبنای تصحیح را بواسطه تک نسخه بودن بر اساس تحشیه و مقایسه با دیگر کتبی که در آن ایام نوشته شده است، گذاشتم.
نویسنده کتاب، مطالب را از زمان سید جمال الدین اسدآبادی شروع کرده و معتقد است که سید بر ضرورت انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی برای ایجاد دگرگونی، نه تنها در خود ایران بلکه در سر تا سر خاورمیانه داد سخن می داد تا به این وسیله این کشورها در برابر نفوذ غرب ایستادگی کنند و بر نارسایی ها و فساد دولت های خاورمیانه چیره شوند.
واکنش مهم برای ایجاد دگرگونی در ایران، در پی واگذاری [محرمانه ی] امتیاز تنباکو در سال 1891 م/ 1308 هـ.ق. به وجود آمد که خبر آن برای نخستین بار در روزنامه فارسی زبان «اختر» چاپ استانبول و سپس در اعلامیه ای به گوش مردم رسید. افکار عمومی به سرعت تحریک شد. زیرا اعطای امتیاز تنباکو در زندگی همه مردم ایرانیانی که با آن سر و کار داشتند مستقیماً تاثیر می نهاد. واگذاری این امتیاز به اروپائیان از علل اساسی اعتراض و مخالفت مردم بود.
پس از الغای امتیاز تنباکو، سید جمال الدین و شمار کوچکی از پیروان وی بر تلاشهای خود برای مشروعیت زدائی از ناصرالدین شاه افزودند و یکی از آنها میرزا رضای کرمانی بود که شاه را در سال 1313 هجری قمری به قتل رسانید.
از زمان بحران گریبایدوف در سال 1244 هجری مخالفت با بابیها و سپس مخالفت با واگذاری امتیاز تنباکو که به لغو آن در سال 1308 قمری انجامید ایرانیها بر اساس مذهب و اقتدار علمائی که مجتهدین بر آن سلطه داشتند بسیج شدند. مشروعیت سلطنت در هر سه مورد یاد شده به زیر سوال رفت. حاکمیت ملی در دهه 1300 هجری قمری به خصوص با اعطای امتیازات به خارجیان، مساله ساز شد و مشروعیت شاه را تضعیف کرد. دو تحول مهم در حال بروز بود. یکی، تبیین نظرات و عقاید مربوط به چگونگی مقابله با مسائل داخلی و خارجی، و دیگری پیدایش گروه های جدیدی که خواستار انجام تغییرات بودند. این خواست مردم برای ایجاد تغییرات، چالشی را هم برای اقتدار سلطنت و هم مذهب به لحاظ پاسخگوئی در برابر مردم در پی داشت. بعلاوه پایه و اساس مشارکت سیاسی مردم در حال گسترش بود.
مظفرالدین شاه در چنین شرایطی جانشین پدرش شد. وی سیاست پدر را در بی تفاوتی نسبت به اصلاحات ادامه داد. تظاهرات مردم، بست نشینی، سرکوب مردم زندگی اقتصادی پایتخت را فلج کرد. شالوده تحرک ملی به مشروطیت انجامید. در سال 1285 خورشیدی نخستین دورة مجلس شورای ملی افتتاح شد. اندیشه قانون گذاری چالشی در برابر نظریه اسلامی ایجاد کرد.
با درگذشت مظفرالدین شاه بن بستی در روابط بین محمد علیشاه و مجلس بوجود آمد. شاه جدید اگر چه متمم قانون اساسی را توشیح کرد ولی با اساس آن مخالف بود. وی با انتصاب میرزا علی اصغر خان امین السلطان به صدر اعظمی که منفور مردم بود بر وخامت اوضاع افزود و باعث هرج و مرج در تهران شد. پس از ترور صدر اعظم بدست عباس آقای تبریزی و سوء قصد ناموفق به جان محمد علیشاه وی دست به کودتا زد و مجلس را تعطیل کرد. رهبران تندرو اصلی به زندان افتادند و سپس به دار آویخته شدند و تعداد دیگری نیز فرار اختیار کردند.
مقاومت در برابر کودتای محمد علیشاه از تبریز آغاز شد. ولی وقتی که نیروهای شاه تبریز را تصرف کردند انقلابیون به رهبری ستارخان به گیلان پناه آوردند تا از آنجا دوشادوش سایر انقلابیون به سمت تهران حرکت کنند.
به توپ بستن مجلس عاقبتی برای شاه نداشت و سرانجام به سفارت روسیه پناهنده شد. تار و پود کشور بواسطه عدم اعتماد محمد علیشاه به مشروطه گسیخته بود. احمد شاه درست پیش از جنگ جهانی اول، تاج شاهی بر سر نهاد و ظاهراً ایران در این جنگ بی طرف بود. همانگونه که اشاره شد موضوع کتاب شامل حوادث و وقایع مشروطه و سرانجام سلطنت احمد شاه می باشد. حوادث آمده در کتاب وقایع خاصی را در اختیار خواننده قرار می دهد. وقایعی که به صورت تطبیقی با حوادث و مسایل اروپا هماهنگی دارد و از این بابت متنی محکم می باشد.
بیشترین توجه مولف در کتاب تاریخ انقلاب ایران، معطوف به عدالت خواهی مردم است. دفاع مردم تبریز از مشروطه و اعطای فرمان مشروطه و ایستادگی محمد علیشاه در مقابل مشروطه از مهم ترین وقایع متن محسوب می شود. مولف در خاتمه کتاب به شرح احوال جلوس احمد شاه به تخت سلطنت پرداخته و مطلب را به این واقعه ختم کرده است.
از نظر سبک انشاء و نگارش کتاب تاریخ انقلاب ایران در ردیف کتابهای مهم فارسی بشمار می آید و اگر چه مانند بقیه کتب عصر قاجاریه ویژگی تاریخ نویسی دوران قاجار را که سبکی متکلف و مقشیانه است، ندارد لکن از جاذبه کلام و مزایای ادبی بی بهره نیست. متنی است که از انسجام و متانت برخوردار است.
تاریخ انقلاب ایران از جمله منابع تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران عصر قاجاریه است و این دوره از چند لحاظ حائز اهمیت است:
اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران پس از جنگ های ایران و روس، دگرگونیهایی را طلب می کرد. عهد نامه گلستان و ترکمانچای سرآغاز بیداری ایرانیان جهت اصلاح در ساختار نظامی گردید.
شورشهای سیاسی نشان از اغاز اندیشه اصلاح و خردگرائی بود. تا در این خصوص بتوانند ایران را وارد عرصه تفکر و تفحص سیاسی کنند.
رویارویی حاکمیت با مردم از جمله مسایل مهم در این متن است. تقابلی که منجر به مشروطیت و مشروعیت عدالتخواهی مردم گردید.
اما در مورد روش کار در روی این رساله باید گفت که در رسم الخط رساله سعی شده است تطبیق شیوه تحریر کتاب با رسم الخط متداول کنونی رعایت شود. برای حفظ امانت هر جا در متن تصرفاتی ایجاب کرده و یا کلمه ای در نسخه افتاده بود در داخل قلاب [ ] گذاشته شده است.
در پاورقی، مطالبی که لازم تشخیص داده می شد بصورت موجز توضیح داده شده ولی تفصیل وقایع در بخش تحشیه نوشته شده است. بعضی از اصطلاحات و لغات مهجور در پاورقی با استفاده از کتب مرجع و لغت نامه دهخدا توضیح داده شده است.
در شماره گذاری صفحات به این نکته توجه شده است که به جای برگشماری که در واقع شامل دو صفحه است فقط به آوردن شماره صفحات اکتفا شده و این کار به این دلیل صورت گرفته است که از آوردن تعداد زیادی شماره در صفحات متن خودداری شود.
درباره تعلیقات و ضمائم و فهرستها هم چنانچه ملاحظه خواهد شد در تعلیقات کتاب اساس کار بر آن بوده است که حتی المقدور جای سوالی برای خواننده باقی نماند. ابتدا بسیاری از اسامی اشخاص و شهرها و مطالب و وقایع تاریخی و اصطلاحات با توضیح مختصر در پاورقی ذکر شده است. سپس توضیحات مفصل هر فصل در پایان همان فصل بصورت تعلیقات رساله آمده است.
تعلیقات رساله حاضر در چند بخش تنظیم شده است.
1ـ تعلیقات کلی که در آن هر جا توضیحی مورد نیاز بوده آورده شده است.
2ـ تعلیقات جغرافیایی که در این بخش بیشتر توضیحات مربوط به اماکن بصورت مختصر در پاورقی ذکر شده است.
3ـ تعلیقات مربوط به اشخاصی که در هر جائی که تشخیص داده شده به صورت کلی در پایان هر فصل توضیح داده شده است.
نکته قابل ذکر در بخش تعلیقات اینکه با توجه به حجم توضیحات بعضی از وقایع و اشخاصی که نیاز به توضیح بیشتر داشت با شماره لاتینی در آخر هر فصل مربوط به همان فصل آورده شده است. و شماره اعداد فارسی نشان دهنده تعلیقات و توضیحات کوتاه و معنی لغات و تبدیل سالها و ماههای میلادی به قمری و خورشیدی در پاورقی رساله می باشد.
فصل اوّل
سید جمال الدین نخستین هوا خواه اتحاد اسلام
سید جمال الدین نخستین هوا خواه اتحاد اسلام
مولف گوید : «در تابستان 1092 [م][1] زمانی که دار العلم کمبریج[2] به قدوم هیأت[3] (هواخواهان توسعه مدارس) شرف اندوز بود از نگارنده چنین خواهش رفت که در موضوع اتحاد اسلام نطقی در محضر آن هیأت محترم ایراد نماید. در ضمن آن نطق به خاطر دارم شکوک[4] و احتمالات خود را در اصل وجود اتحاد اسلام اشاره نموده بدون تدقیق حصول این معنی را نزدیک به محال تعبیر نموده ام. اگر چه گمان دارم هنوز هم ابواب اعتراض بر این مساله مفتوح مانده و دست ایرادات از دامن این موضوع کوتاه نشده باشد. زیرا به زعم مغربیان اتحاد اسلام زاده یک نوع عصبیتی است که به تعصبات (اتحاد آلمان) و (اتحاد اسلام) یا (اتحاد امپراطوریهای بریتانیا) بی شباهت نیست بلکه مسلم است».
درجه و شدّت آن عصبیت خیل کمتر از این تعصبات است. زیرا اولاً: اتحاد اسلام امری است قابل مدافعه و شایسته حمایت و ثانیاً: اساس این اتحاد بر یک عقیده عمومی مبتنی است که مبانی آن هم با نظریات عقلیه موافقت دارد. و حال آنکه اتحادهای سائره اساسش جز بر یک نژاد عمومی مبتنی نیست و [شاید] مبنایش هم آن طور با نظریات عقلیه موافقت ننماید. و شک و شبهه ئی نیست که حوادث و وقایع اخیر[5]حس اخوت و اتحاد و شرکت در منافع را در ملل اسلامی تولید نموده است.
چنانچه دیده می شود بعضی از ممالک مستقله اسلامیه مانند عثمانی و ایران و مراکش که استقلال و ملیت آنان از طرف دول اروپا[6] تهدید و انذار می شود بیم اضمحلال و خوف هلاک آنان را بیدار و هوشیار[7] و به خطرات عمومیه آگاه نموده و محقق است تدریجاً آنها را به جانب یک اساس متین محکمی سوق می دهد. با این ملاحظه و نظر ممکن است از وجود اتحاد اسلام سخنی رانده شود. مسلم است حرکت و جنبشی که در این سی ، چهل سال اخیر در عالم اسلام مشهود گشته و کم و بیش آثار و علائم موثره اش از حیث سیاست و دین در عثمانی ـ ایران ـ مصر ـ مراکش ـ قریم و هندوستان پدیدار شده بدون تردید بواسطه غلبه و مظفریت دولت ژاپن بر دولت روس تقویت و تایید یافته است. زیرا این تفوق و تقلب بر عالمیان ثابت مبرهن داشت در صورتیکه ملل آسیایی [2] در تکمیل قشون و سلاح با ملل اروپائی مساوی و مشابه باشند قابلیت و استعداد آن را دارند که در میدان مبارزت در مقابل قوی ترین عساکر دول اروپا خودداری و مقاومت نمایند. ولی اگر بخواهیم ابتدای این حرکت و جنبش را تحقیقاً بدست آوریم خیلی بیشتر از اینها است چه نهضت اصلاحیه ملت عثمانی که به یمن اقدامات (شناسی افندی) و (ضیا پاشا) و (کامل بیک) نخستین رجال انجمن (جوانان ترکی) رسماً شروع و به اعطای مشروطیت در 23 دیسامبر 1876 [م] [8] منتهی گردید از پنجاه سال قبل شروع می شود و این حرکت اصلاح در ایام مظلم جنگ عثمانی و روس روی به فترت نهاد و در تحت حکومت مستبدانه سلطان عبدالحمید به کلی محو و نابود شد.
تا آنکه ناگهان در 24 ژوئیه[9] 1908 [م] با یک حسیات مفتخرانه غیر مترقیانه زنده گردید. درست یک ماه بعد از آنکه پارلمان ایران به حکم شاه و اقدام دست نشانده های روسی او دچار خراب و انهدام شود به همچنین نهضت علیه مصریها که در حوالی سال 1871 [م][10] شروع و به طغیان عرابی پاشا و تصرف انگلیس در 1882 [م][11] منتهی گردید. هنوز از نظرها محو نشده و اثار مختلفه چند در این سنوات اخیره ظاهر داشته است. و نیز انقلاب و هیجان ایرانیان در 5 ماه اوت 1906 [م][12] که در تحت حکم مظفرالدین شاه مرحوم منتهی به اعطای مشروطیت شد و موقتاً بواسطه (کودتا) لطمه مملکتی 23 ماه ژوئن 1908 [م][13] مقطوع و منفصل گردید. در واقع نفس الامر تا اندازه ای که آثار ظاهره مدخلیت دارد از هیجان ظفر توامان واقعه[14] انحصار تنباکو در 1891 [م][15] شروع می شود در صورتی که افکار و عقایدی که مایه و باعث تولید و ظهور این نفرت عمومی بود در پنج شش سال قبل از مقدمه انحصار تنباکو بواسطه شخص شهیری که تذکره حیات او را در این فصل قصد نموده ام اشاعه و انتشار یافت.
یکی از مسائلی که هنوز مطرح مذاکره و در تحت مباحثه است این است که ایا مردمان بزرگ باعث هیجانهای بزرگند یا هیجانهای بزرگ مایه پیدایش مردمان بزرگ می شود. ولی این مقدار مسلم است که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. در این نهضت اتحاد و حریت ملل اسلامی هیچ کس مانند سید جمال الدین اقداماتش واضح و لایح نیست که با چهره با جلال و تاثیر و قوت نفسی عالی و معلوماتی بیشمار و فعالیتی خسته نشدنی و جرعتی با جسارت و فصاحتی فوق العاده قلماً و لساناً بر این امر خطیر قیام و اقدام نمود.
دانشمند مزبور جامع کمالات، فیلسوف و نویسنده هم ناطق و هم روزنامه نگار بود. و بعلاوه یکی از سیاسیون نیز بشمار می رفت. دوستانش او را یکی از وطن پرستان بزرگ و دشمنانش او را یکی از شورشیان عالم می دانستند. به اغلب ممالک اسلامی یکی دو مرتبه مسافرت نموده و بسیاری از پایتختهای[16] ممالک اروپا را نیز سیاحت کرده در شرق و غرب با بزرگان عصر [3] خویش بعضی را با روابط دوستانه و برخی را با حسیات دشمنانه ملاقات نموده است.
خوشبختانه برای تذکره حیات این دانشمند بزرگ مطالب و عناوین بسیار در دست است . ولی غالباً به زبان عربی است. مختصری از شرح زندگانی او در مقدمه ترجمه عربی کتاب (رد برد هریین) که از مولفات خود آن جناب است مندرج گردیده (اصل این کتاب بزبان فارسی در 1880 [م][17] در حیدرآباد دکن تالیف و در 1885 [م] مطابق 1303 [ق][18] در بیروت طبع و توزیع یافته است).
تاریخ دیگری در ترجمه حیات این دانشمند تا زمان فوت او که در 1897 [م][19] واقع شد در جلد دوم کتاب مشاهیر الشرق تالیف جرجی زیدان منطبعه مصر 1902 [م] در صفحه 66ـ54 مسطور است و نیز در این اواخر المنار که هنوز منتشر است بسیاری از آثار علمیه و اقدامات او را که حاکی از علو مقاصد و سمو[20] همت است نشر داده و می دهد. بزرگترین تلامیذ مرحوم سید یکی شیخ محمد عبده2 مفتی دیار مصر است که با وجودی که از علمای بزرگ عالم اسلامی است. مع هذا به تلمیذ در محضر سید افتخار دارد و سید را معلم خود می داند. بدو ملاقات این معلم و متعلم در مصر در تاریخ 1871 [م][21] بوده و از آن تاریخ به بعد در شرح زندگانی و حیات سید اسناد کثیری در دست است. ولی از تذکره اوایل حیات او به جز یکی دو فقره موجود نتوان یافت. آن هم چندان معتمد علیه نتواند بود زیرا در موطن صاحب تذکره اختلاف و تباین دارد. از آن جمله مسقط الرأس او را افغانستان دانسته اند. در صورتی که عموم ایرانیان و بالاخص (ژنرال شنیدلر) که دستی در امور ایران دارد معترفند که مسقط الرأس سید در حقیقت اسدآباد کابل نیست بلکه اسدآباد همدان است. ولی با آن احاطه و استیناس[22] که در 68ـ1857 [م][23] در امور پیتکی افغان اظهار داشته بر این قول قدری مشکل می نماید. و چنین اشعار داشته اند که ادعای افغانی بودن سید3 با وجود ایرانیت بنابراین مصلحت بوده که خود را از اهل تسنن قلمداد[24] دهد و یا آنکه خود را از تحت حمایت ایران خارج نماید.
خلاصه بنا بر قول خود صاحب ترجمه سید محمد، جمال الدین در سال 1254 هجری مطابق 9ـ 1828 میلادی[25] در قریه اسعدآباد حوالی کنار که از توابع کابل است تولد یافته، پدرش سید صفدر از سلاله محدث مشهور علی ترمدی است.
و بالاخره سلسله نسبش به حسین بن علی بن ابیطالب (ع) منتهی می شود. در زمان طفولیت با پدرش به جانب کابل عاصمه افغانستان حرکت نمود و از همان اوان طفولیت آثار ذکاوت و هوش از او مشهود می شد. در سن هشت سالگی پدرش به تربیت و تعلیم او اقدام نموده در عرض ده سال به تحصیل تمام سلسله علوم شرعیه و ادبیه احاطه و استیلا یافت. یعنی علوم مقدماتی را از علم لغته [4] و علم فصاحت و بلاغت و شعب آن و علم تاریخ و فقه اسلامی و شعب آن علم تصوف و منطق و فلسفه و حکمت الهی و طبیعی و ریاضی و هیئت، طب و تشریح و غیره را تماماً تحصیل نمود. و در سن هجده سالگی به هندوستان مسافرت و یک سال و چند ماه در آن مملکت توقف نموده بعضی فنون متاخره و آداب اروپائیان را فرا گرفت. از آنجا بطور سیاحت به جانب کعبه معظمه شتافت و در 1273 هجری[26] به مکّه وارد شد و از آن پس به ولایت خود عودت نمود و در ملازمت دوست محمد خان وارد گردید. در همان اوان چون سلطان احمد شاه پسر عموی دوست محمد خان بر هرات مستولی شده بود با لشکری انبوه به همراهی دوست محمد خان به جانب هرات شتابید. در سنه 1864 میلادی مطابق 1280 هجری[27]، دوست محمد خان بدرود زندگانی گفت و شیرعلی بجای او نشست. و بدستور وزیر خود محمد رفیق خان به گرفتاری و دستگیری برادران خود محمد اعظم و محمد اسلم و محمد امین اقدام نمود. سید جمال الدین که ملازمت محمد اعظم خان را اختیار نموده بود پس از شروع بگیر و دار برادران فرار اختیار نموده جنگ خانگی برپا گردید.
و بالاخره محمد اعظم خان و برادرزاده اش عبدالرحمن خان (امیر سابق) پایتخت[28] را متصرف شده محمد افضل خان پدر عبدالرحمن را که در غزنه بواسطه ادعای امارت محبوس شده بود رها نمودند. محمد افضل خان پس از یک سال جهان را وداع گفت و محمد اعظم خان به جای او برخاسته سید جمال الدین را صدراعظم خویش نمود و هر گاه نسبت به منسوبان خویش بخل و حسادت نورزیده آنها را دخیل در کار کرده بود و امور را به خرد سالان و جوانان کم تجربت تفویض نداشته بود هر آینه در سایر تدابیر عاقلانه سید تمامت مملکت را در تحت نفوذ و اقتدار خویش در آورده بود.
در این اثنا میر شیرعلی به تسخیر هرات برخاست و یکی از برادر زادگان او پسر محمد اعظم خان به امید[29] آنکه مورد الطاف و عنایت پدر خواهد شد، بر او بتاخت.
و با شتاب تمام با دویست سوار از انبوه لشکریان خارج شده یعقوب خان یکی از سرداران شیرعلی او را گرفته در حبس انداخت. جرئت و جلادت شیرعلی از این مقدمه به حرکت آمد و با جسارتی تمام جنگ را تجدید نموده و چون دولت انگلیس آزاد و از حیث پول به او[30] همراهی و مساعدت می نمود بالاخره بر محمد اعظم خان و برادرزاده اش عبدالرحمن خان غالب آمد. محمد اعظم خان به جانب بخارا فرار و در همانجا به رحمت ایزدی پیوست. عبدالرحمن خان هم به بخارا شتافت. سید جمال الدین در کابل اقامت نمود و بواسطه سیادت و نفوذ شخصی خود از انتقام امیر شیرعلی محفوظ ماند. ولی بعد از اندک وقتی بهتر آن دید که از آن مملکت هجرت نماید. لذا درخواست اجازه سفر مکّه نمود. این درخواست به این شرط پذیرفته گردید که از ایران عبور ننماید به ملاحظه آن که شاید با محمد اعظم خان رفیق قدیمی خویش ملاقات نماید. لذا در 1285 هجری قمری[31] از راه [5] هندوستان عزیمت سفر حجاز فرمود. حکومت هندوستان سید را با کمال احترام پذیرایی نمود و به این تدبیر او را از ملاقات با روسای مسلمین ممنوع داشت مگر آنکه در تحت مراقبت حکومت بوده باشد. و بعد از یک ماه توقف او را با یکی از کشتیهای خود به سویس فرستاده از آن جا به مصر قاهره وارد و چهل روز توقف و مکرر در جامع از هر به ملاقات و مذاکره و محاوره با اساتید و طلاب مشغول شد و بعضی نطقها نیز در برخی مجامع مخصوص[32] ایراد فرمود.
سید جمال الدین مصلحت خویش چنان دانست که در عوض مکّه به اسلامبول[33] مسافرت نماید در آنجا علی پاشا وزیر اعظم عثمانی و سایر اولیای امور از او پذیرایی نمودند. و شش ماه بعد از ورود او به عضویت انجمن دانش (آکادمی عثمانی) انتخاب گردید. و در 1287 هجری[34] تحسین افندی رئیس دارالفنون او را دعوت نمود که نطقی در محضر طلاب مدرسه ایراد نماید. اگر چه ابتدا بواسطه عدم تسلط در زبان ترکی معذرت خواست ولی بعد دعوت را اجابت نموده نطقی مهیا و به زبان ترکی مرقوم به صفوت پاشا وزیر معارف و شیروانی زاده وزیر نظمیه ینیف پاشا ارائه نمود و پسند تمام افتاد.
بدبختانه حسن فصی افندی شیخ الاسلام بر[35] مقامات سید حسادت برد و بر تحقیر نفوذ و سلطه او مصمم گردید. و در زمانی که در محضر جمعی از بزرگان عثمانی و روزنامه نگاران نطق خود را بیان می نمود شیخ الاسلام مترصد آن بود که نکته و ایرادی بدست آورد و گوینده را به سستی و فساد عقیدت منسوب دارد. سید جمال الدین در نطق خود عالم سیاسیت را به انسان تمثیل نمود که اعضاء آن به حرف و مشاغل تشبیه می شود. مثلاً پادشاه را به جای دماغ و آهنگران را به بازو و زارعین را به کلیه و ملاحین را به پاها و از این تفصیل تمثیل نموده، گفت: «اندام هیأت بشریه بدین قسم ترکیب یافته ولی بدن بی روح زیست نتواند روح این بدن یا از قوه نبوت است یا از فلسفه و حکمت. و فرق این دو آن است که قوه نبوت عطیه الهیه است و به کوشش حاصل نشود ذلک فَضلُ الله یعطی مَن یشاء[36] و در صورت که قوه حکمت و فلسفه از فکر و تحصیل حاصل تواند شد و دارای این دو قوه بدان تمیز داده می شود که نبی معصوم و مبرآ از خطا است ولی فیلسوف و حکیم دوچار نسیان و خطا خواهد شد.»
شیخ الاسلام این کلمات را متمسک نموده که سید جمال الدین نبوت را صنعت و شغلی از اشغال دانسته و پیغمبر را صانع و کاسب گفته است. این مسأله در محراب و منبر مطر ح مذاکره و در جراید و مطبوعات موضوع مباحثه گردید. و از طرفین به دفاع قلمی برخاستند تا انکه بالاخره دولت سید را امر به حرکت از اسلامبول نمود و در سنه 1871 [م] در 22 مارس[37] از اسلامبول به مصر عزیمت کرد. [6]
قصد اصلی سید جمال الدین این بود که چندان توقفی در مصر ننماید. ولی ریاضی پاشا او را ملاقات نمود و مفتون و مجذوب محاسین او گردید و از دولت ماهی هزار غروش[38] مدد معاش احتراماً برای او درخواست و تحصیل نمود. طلاب علوم و سایر فضلا که شهرت او را دریافته بودند بر سر او گرد آمده وی را به نطق و خطابه وادار نمودند. او نیز علوم عالیه و شعب مختلفه علم کلام، فلسفه، فقه، هیئت و تصوف را تدریس می نمود. تا آنکه شهرت و نفوذ او در مصر تزاید یافت. وی نیز در ضمن تعلیم و تدریس همّ خود را بدان مصروف داشت که تلامیذ خود را به نوشتن مقالات در ذیل عناوین مختلفه ادبی، حکمتی، دینی و سیاسی تربیت و تعلیم نماید. چنانچه در آن وقت در مصر معدودی از نویسندگان مانند عبدالله پاشا فکری، خیری پاشا، محمد پاشاف مصطفی پاشا و هبی و چند نفر دیگر بیشتر یافت نمی شد ولی حالیه از برکت اقدام سید عدة نویسندگان جدید روی به ازدیاد نهاده است.
باری در اینجا نیز از بعضی مراکز حسد و عداوت ورزیدند و متکلمین قدیم او را قدح و ملامت نمودند که به احیای[39] فلسفه و حکمت اقدام نموده است. بعلاوه ژنرال[40] قونسول انگلیس مسیو و یویان از فعالیت سیاسی سید نیز مظنون شد و توفیق پاشا را که به خداوت مصر نائل بود تحریک نموده سید را به اتفاق شاگرد با وفای خود ابوتراب4 از مصر خارج کردند.
این مسأله[41] در 1879 [م][42] اتفاق افتاد و سید مجدد روی به هندوستان نهاد. در حیدآباد دکن متوقف و رساله رد برد هریین را در آنجا تألیف و توزیع نمود.
در 1882 [م][43] هیجان (جوانان مصری) که سید جمال الدین از آن جمله بود و غرض و مقصدشان محدود نمودن تجاوزات خدیوی و منع نفوذ و مداخله اجانب بود منتهی به شورش عرابی پاشا و بمباران[44] اسکندریه و جنگ تل الکبیر و تصرف انگلیس گردید. قبل از آن که خصومت و نزاع ظاهر شود حکومت هندوستان سید جمال الدین را از حیدرآباد دکن به کلکته احضار نمود و در انجا متوقف داشت تا جنگ تمام و وطنیون مصری مغلوب گردیدند. آن وقت اجازه داد که از هندوستان خارج شود پس از آن چند روزی به لندن آمد و از آنجا به پاریس رفته سه سال در آن پایتخت[45] توقف نمود.
در زمان توقف در پاریس با رفیق و شاگرد خویش شیخ محمد عبده مفتی دیار مصر که بواسطه دخالتش در هیجان ملّی 1882 [م] از مصر تبعید شده بود بپیوست. و متفقاً روزنامه هفتگی موسوم به عروه الوثقی را به زبان عربی طبع و منتشر نمودند. [ص7]
مسلک این روزنامه که در فرانسه به موسوم بود اصلاً سیاسی و به تمامیه بر ضد دولت انگلیس بوده و از نمره 6 در (رومارتل) طبع و نشر گردید.
نگارنده یک نسخه نمره 17 مورخه 25 سپتامبر 1884 [م][46] بیشتر به دست نیاورده [است]. و از تاریخ این نسخه [می] توان دریافت که تاسیس آن در ماه مه[47] همان سال بوده است. نمره بعد از آن 18 شماره آخر این جریده بود زیرا دولت انگلیس از شدت حملات و نفوذ متزایده او در هراس افتاده دخول آن را به هندوستان مانع شد. و احتمال می رود وسایلی دیگر هم برای توقیف آن فراهم نموده باشد.
در زمان توقف در پاریس سید جمال الدین تا اندازه [ای] زبان فرانسه را تحصیل کرده بود که نظریات و افکار خود را می توانست در مطبوعات اروپائی نشر و تعلیم دهد. چنانچه در موضوع (اسلام و علم) با رنان 5(Renan) فیلسوف معروف معارضه فلسفی نمود. مقالات سیاسی او در انگلند و روسیه و عثمانی و مصر در مطبوعات انگلیسی بسیار منتشر می گردید. و سیاسیون معتبر انگلیسی سید را در آن زمان دارای شخصیت و شهرت و استقامت می دانستند. با وجود این اظهار مخالفت در حوالی سال 1885 [م][48] که به لندن مسافرت نمود با لارد (راندلف چرچیل) (سیردر مندولف) و (لارد سالیبری) اتفاق ملاقات افتاد و از نظریات سید درباره متمهدی سودانی که در آن اوان ظاهر شده بود تحقیقاتی نموده بنا بر قول (مستر ویلفرید بلنت) خواستند با او عهد موافقتی استوار نمایند.
بعد از توقیف روزنامه عروه الوثقی سید جمال الدین از پاریس به مسکو و سنت پطرز پورغ مسافرت [نمود] و در آنجا با کمال رأفت و لطف پذیرفته شد و چهار سال در آن پایتخت متوقف گردید. در زمان توقف در روسیه خدماتی شایان به مسلمانان روسیه نمود و امپراطور روس را به اجازه طبع قرآن و سایر کتب مذهبی وادار و تشویق نمود.
در اوقاتی که هنوز سید جمال الدین در روسیه متوقف بود ناصرالدین شاه به آن پایتخت مسافرت نموده اظهار میلی به ملاقات سید نمود ولی او حاضر به ملاقات نگردید. اگر چه پس از اندک زمانی در (مونیش) اتفاق ملاقات افتاد و شاه او را مجبور نمود که به اتفاق او به ایران مسافرت نماید حتی به او وعده داد که مقام صدرات را به وی[49] واگذار نماید.
سید بعزر اینکه می خواهد به عرض پاریس حاضر شود این مسئولیت[50] را معذرت خواست. ولی بالاخره اصرار و تأکید شاه غالب آمد. اگر چه یکی از دوستان وی (شیخ عبدالقادر مغربی) او را از این خیال ممانعت نموده گفت [ص8] : «چگونه ممکن است شاه تو را به مقام صدرات برساند در صورتی که می داند شما برای تقویت مذهب تسنن این طور ساعی هستید.» سید در جواب چنین اظهار نمود (این نیز از وهم و حماقت او است) لکن با وجود این به همراهی شاه به ایران آمد و چندی توقف نمود. پس از اندکی چون تغییراتی در وضع سلوک شاه نسبت به خود مشاهده نمود برای مسافرت اروپا[51] اجازه خواست شاه نیز با وضع نامطلوبی انکار نمود او نیز بدین واسطه به زاویه حضرت عبدالعظیم (ع) تحصن اختیار نمود و هفت ماه در آن مکان توقف نموده عداوت و بدخواهی او نسبت به شاه در این موقع ظاهر و واضح شد. نطقاً و قلماً بدگوئی نمود و خلع او را در نظر گرفت و عده [ای] از تلامیذ و اصحاب خود را که دوازده نفر آنان نامی و مشهور بودند دور خود جمع نمود از آن جمله شیخ علی قزوینی است که در زمان مشروطه اول ایران یکی از قضات عدلیه بود و بالاخره در باغ شاه محبوس و مورد غضب شاه مخلوع گردید. دیگری میرزا آقاخان که بعد معاون مدیر روزنامه (اختر) اسلامبول[52] گردید و بالاخره سرّاً او را در تبریز در 17 ژوئیه 1896 [م][53] با شیخ احمد روحی6 مقتول نمودند. دیگر میرزا رضای کرمانی که در 6 مه 1896[54] ناصرالدین شاه را کشت. و در 2 آگوست[55] (اوت) همان سال در تهران به دار آویخته شد. و دیگری میرزا محمد علی خان تهرانی که کتابی در ردّ مذاهب تألیف نموده است.
باری شاه اخراج سید را از ایران در مد نظر آورده و این امر منجر به هتک احترام امام زاده واجب التعظیم گردید. زیرا به قدر پانصد نفر سوار برای دستگیری سید که در آن وقت در بستر ناتوانی افتاده بود فرستاد و او را دستگیر و تحت الحفظ به حدود عثمانی بردند. این واقعه هواخواهان سید را به غضب برانگیخت چنانچه در فصل دیگر مذکور خواهد شد و این خود یکی از علل معتبره قتل ناصرالدین شاه به شمار می رود.
نگارنده درست از تاریخ نفی سید جمال الدین از ایران مسبوق نیست ولی احتمال می رود که یا در اواخر سال 1890 [م] یا در اوایل سال 1891 [م][56] واقع شده باشد. در پائیز 1891 [م] زمانی که سید در لندن بود من او را به دعوت مرحوم پرنس ملکم خان در خانه [ای] واقع در هلند پارک که تا زمان منازعه این مرد سیاسی بزرگ (ملکم خان) با شاه محل سفارت ایران بود ملاقات نمودم. تاثیرات شخصی من که از ملاقات سید حاصل شده در فصل آتیه در ذیل واقعه انحصار دخانیات مذکور خواهد شد. در زمان توقف او در لندن در بعضی مجامع نطق نمود و مقالات مختلفه در ذیل عنوان (استیلای رُعب در ایران) منتشر داشت و با شدت تمام اخلاق شاه را تنقید حتی صحت عقل او را نیز تردید نموده بود. [ص9]
در سال 1892 [م][57] سید مجدداً به اسلامبول شتافت و در آن عاصمه[58] پنج سال وقت گذرانید. سلطان عبدالحمید تا یک سال قبل از وفات او با کمال رأفت و مرحمت با او سلوک نمود و بالاخره از او درخواست نمود که معارضه با شاه ایران را خاتمه دهد. زیرا چنین بیان نمود که سفیر ایران سه مرتبه در این موضوع به دربار سلطان اظهارات داشته بود هر مرتبه سلطان خود را از مداخله در این امر معذور داشته ولی در کرت[59] سوم قول به اقدام داده است در جواب این فرمایش شاه سید اظهار داشت: «محض اطاعت اوامر خلیفه عصر، شاه ایران را بخشیدم. شاه ایران را بخشیدم» پس سلطان فرمود: «[در] واقع پادشاه ایران از شما خیلی هراسان است» این خوف و هراس چنانچه وقایع اخیره ثابت و محقق داشت بی جا و موقع هم نبوده است. در مقدمه قتل ناصرالدین شاه در اول مه 1896 [م][60] به دست میرزا رضای کرمانی ابتدا غیر منصفانه حضرات بابیه را به این ارتکاب متهم داشته ولی به زودی این گمان در حق سید جمال الدین و اعوان او میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و حاجی میرزا حسن خان مخبر الملک برده شد. و دولت ایران اخراج این چهار نفر را از مملکت عثمانی از باب عالی درخواست نمود و بالاخره دولت عثمانی اشخاص مزبوره را تسلیم اولیا[ی] امور ایران نمود و آنها را به تبریز آورده مخفیانه به قتل رساندند. چنانچه تفصیل آن در فصل آتیه در ضمن شرح قتل ناصر الدین شاه بیان خواهد شد. ولی در خصوص تسلیم نمودن سید جمال سلطان عثمانی رضا نداده امتناع ورزید و مسأله[61] تبعیت سید جمال الدین در این موقع مطرح مذاکره گردید زیرا اگر حقیقتاً[62] افغانی بود بایستی بتواند دعوی حمایت نماید یا اینکه چون افغانستان در دربار دول سایره نماینده ندارد و دولت انگلیس مسئول حفظ منافع آن امارت است اقلاً از دولت انگلیس درخواست محاکمه نماید. در هر حال سید یا بواسطه آنکه حقیقتاً از اهل افغانستان نبود یا آنکه نمی خواست به دولتی مانند دولت انگلیس که علناً اظهار نفرت و انزجار می نمود پناهنده شود خود را تفویض سلطان عثمانی نمود او نیز از تسلیم نمودن سید چنانچه گذشت امتناع ورزید.
در اواخر سال 1896 [م][63] مرض سرطان به فک اسفل[64] او عارض گردید به گردنش سرایت نموده در 9 ماه مارس 1897 [م][65] وی را هلاک ساخت و در نزدیکی نشان تاش در مزار شیخ لرمزار لیفی با مشایعت و رسوم تمام مدفون گردید.
بسیاری از ایرانیها را عقیده این است که سید به مرگ طبیعی فوت نگردید بلکه او را مسموم نمودند به این قسم که یکی از گماشتگان سلطان ابوالهدی نام به وسایلی چند ذرّات سمیه در دهان او داخل نموده و بالاخره به شکل سرطان وی را [ص10] هلاک ساخت. لکن بسیاری از عثمانیها این مسأله را به کلی تکذیب نموده انکار دارند. «العِلمُ عند الله»[66].
این بود مختصری از تاریخ حالات این مرد بزرگ که تقریباً در ظرف بیست سال در مجاری امور مسلمانان مشرق نفوذ خود را بیشتر از هم عصران خویش نافذ و ساری داشته [است]. تاریخ حیات این دانشمند بزرگ در واقع همان تاریخ ازمنه متاخره مسأله شرقی است که مشتمل بر تاریخ افغانستان و هندوستان و به درجات عالی تر شامل عثمانی، مصر و ایران بوده باشد چنانچه در ممالک اخیره مذکوره نفوذ او هنوز به طریق مختلفه با قوتی تمام زنده و نمودار است. ولی تنها ذکر وقایع حیات او آن طوریکه شایسته و سزاوار است تشریح مقامات او را نتواند نمود. و اگر بخواهیم بی طرفانه اعمال او را شرح دهیم یعنی بطوری که هیچ چیز را پنهان نکرده اغراق گوئی نکنم یقین دارم اکثری از هم وطنان من که این فصل را اینجا قرائت نموده اند بدون تردید او را یکی از محرکین خطیر مهم خواهند شناخت که محض انجام مقصد خویش تا همه جا خود را مهیا ساخته باشد. قبل از آنکه کاملاً در افکار سیاسی او بحث و تدقیق[67] رود و از فکر عمیق او که اساس اصلیه آن پرورش افکار است تحقیق شود محض آنکه حالات این مرد را واضح تر بیان نمایم بطور اختصار فصلی را که در اخلاق و اطوار شخصیه او در کتاب مشاهیر الشرق مندرج است بیان می نمایم.
سید جمال الدین مردی است کوتاه قد و قویم البنیه سیاه چرده شبیه به اعراب حجاز با چشمهائی سیاه و تند نظر او نافذ و نزدیک بین و به واسطه نداشتن عینک مجبور بوده در حین قرائت کتاب را نزدیک نگاه دارد. موهای وی بلند و هیچ نمی تراشیده و عادتاً وضع لباس او چون علمای اسلامبول بوده و عموماً روزی یک مرتبه خوراک می نمود ولی دائماً چای را به طرز ایران می آشامیده به دخاه نیز عادت زیادی داشت. به کیفیت تنباکو نیز بسیار مقید [بود]. چنانچه خودش شخصاً خریداری می کرد و بر خلاف اغلبی از اهالی آسیا سیگار را ترجیح به سیگارت می داد. در اواخر توقف او در اسلامبول از سلطان ماهی هفتاد و پنج تومان لیره عثمانی به وی می رسید. و نیز یک دست خانه با لوازم آن در محله نشانتاش برای او معین شده بود و از اصطبل همایونی نیز اسب و درشکه برای او مهیا بود. عموماً تمام روز را در خانه می ماند و در حوالی غروب به بعضی تفریحگاههای اسلامبول حرکت می نمود. خواب وی قلیل [بود]. شبها دیر به جامه خواب می رفت و صبح زود بر می خواست. واردین را با کمال ادب و مهربانی می پذیرفت رعایت درجات را می نمود و حریص در باز دید واردین بود خصوصاً مراوده با اشخاص بزرگ ذی شأن را در نطق فصیح و از اصطلاحات عوامانه اجتناب می نمود و کلمات را در خور لیاقت مستمعین اداء می فرمود. از حیث اجتماعی کمتر کسی در مشرق زمین به مقام وی رسیده در صحبت مجد و از شوخی و مزاح بر کنار بود. با کمال زهد و تقشف2 زندگانی می نمود و اعتنائی به علایق دنیویه نداشت. در مقابل خطر شجاع و جسور و در معاشرت آزاد و بشاش ولی تندخو بود. کلیتاً3 نسبت به عموم بشاش و خرسند بود و در معاملات و مراوده به بزرگان مستقل و مستقیم [بود]. چنانچه منقول است زمانی که سید را از مصر تبعید نمودند با دست خالی وارد سویس شد. قونسول ایران به اتفاق چند نفر از تجّار ایرانی به عنوان قرض یا به عنوان هدیه وجهی به او تقدیم داشتند سید انکار نموده، گفت:«پول را برای خود نگاه دارید زیرا احتیاج شما به آن بیشتر از من است شیر به هر کجا که رود آذوقه خود را بدست خواهد آورد.» قوای عقلانی او و سرعت انتقال و تشخیص وی مشهور است. چنانچه معروف است خیالات مردم را قبل از صحبت درک می نمود. قوه جذابه غریبی در شخص وی بود که مستمعین را به طرف خود جذب و با عقیده خویش همراه می نمود. در علم و معارف یدی طولی داشت. خصوصاً در فلسفه قدیم و فلسفه تاریخ و تاریخ تمدن اسلامی و در تمام علوم معموله ما بین مسلمانان تبحر و در تحصیل زبان چابک و ماهر بود. فرانسه را در سه ماه بدون معلم تحصیل نمود که قرائت و ترجمه را قادر آمد. زبان عربی و ترکی و فارسی و افغانستانی را کامل و روسی و انگلیسی را ناقص می دانست. در خواندن کتب ایرانی و عربی خیلی حریص بود و همچو معلوم می شود هرگز تاهل اختیار ننموده و به حسن و جمال زنان شیفته و متأثر نمی شده است.
فصلی که در کتاب مشاهیر الشرق نظریات سید را تفصیل می دهد از قرار ذیل است.
از این مختصر تاریخ زندگانی سید جمال الدین و اعمال او چنین مفهوم می شود. غرض و مقصدی که تمام افعال وی به آن متمایل بوده و محوری که تمامی آمال و آرزوی او بر آن گردش می نموده اتحاد اسلام و جمع کردن تمام مسلمین ممالک مختلفه دنیا را در تحت یک امپراطوری اسلامی در ظلّ صیانت یک خلافت عظمی بوده در این راه تمام قوای خود را صرف و برای این مقصد تمام هواهای دنیوی را ترک نموده عیالی اختیار و شغلی انتخاب ننموده [است]. و مع هذا به قصد خویش نایل نشده و حتی دیوانی هم از خیالات و نظریات خود باقی نگذارد. طومار عمرش فرد پیچیده شد و به جز رساله رد برد هریین و بعضی مکاتیب و رسائل مختلفه در مواضع متنوعه که بعضی از آنها مذکور آمده است از وی چیزی باقی نماند [است]. ولی در قلوب عموم و اصحاب و تلامذه خود روحی تازه دمید و قوای آنها را به حرکت آورده قلم آنها را تند و سریع نمود چنانچه شرق زمین از آثار قلم و زحمات آنان منتفع شده و خواهد شد.
سید محمد رشید مدیر مجله (المنار) سه مقاله مهم[68] از قلم سید جمال الدین منتشر داشته و در آن مقالات طبیعت [ص 12] و دائره نفوذ او را در مجاری امور ایران که در فصول آتیه بیان خواهد شد به خوبی تشریح و تصویر می نماید. نخستین این مقالات مکتوبی است که به یکی از مجتهدین اعلم مقیم سامره حاجی میرزا حسن شیرازی نگاشته و بواسطه آن مکتوب آن عالم بزرگ را حاضر نمود که در مسأله امتیاز تنباکو داخل شده به همراهی ملت قدمی در اتحاد قوه مذهبیه ایران بردارد. و مقالات دیگر دو مقاله ایست که در ماه فوریه[69] و مارس[70] 1892 [م] به روزنامه عربی (ضیاء الخالقین) داده و هر دو آنها در مسأله ایران نوشته شده است. مدیر (المنار) به هر یک از این مقالات تنبیهاتی اضافه نموده که من آنها را با بعضی از منتخبات سید جمال الدین ذیلاً مندرج خواهم داشت.
دسته بندی | اقتصاد |
بازدید ها | 40 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 23 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 28 |
*جامعه مدنی و نهادهای غیر دولتی در ایران*
جامعه مدنی و نهادهای غیردولتی در ایران؛
چالشها و راه کارها
چکیده
نهادهای مدنی به معنای جدید آن ریشه در تاریخ مغرب زمین و پیوند ناگسستنی با جامعه مدنی دارد. آشنایی ایرانیان با غرب و توجه روشنفکران ایرانی به مدرنیسم در قرن نوزده سبب توجه برخی از ایرانیان به این نهادها شد. استقرار مشروطیت در ایران و تدوین قانون اساسی اگر چه تشکیل و فعالیت این نهادها را قانونی ساخت اما در تاریخ معاصر ایران، به استثنای مقاطع کوتاهی، هیچگاه امکان فعالیت برای این نهادها فراهم نشد. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران فرصت مناسب برای تشکیل و فعالیت این نهادها فراهم ساخت. اما وقوع برخی حوادث و رویدادها همراه با حاکم شدن مشارکت توده ای در جامعه یکبار دیگر این فرصت را از میان برد. بقدرت رسیدن آقای خاتمی در ایران و طرح جامعه مدنی از سوی وی ضرورت جایگزینی مشارکت سازمان یافته بجای مشارکت توده ای را عیان ساخت. مهمترین ابزار برای نیل بدین منظور شکل گیری نهادهای مدنی برای ایفای نقش واسط میان دولت و ملت بود. بدین ترتیب یکبار دیگر نهادهای مدنی در ایران امکان حیات یافتند. اما این بار نیز این نهادها، همانند مقاطع قبلی، از جانب سه حوزه حاکمیت، مردم و نظام بین الملل در معرض تهدید قرار دارند، لذا حیاتی ترین موضوع برای سازمانهای مردمی حاضر در ایران شناخت چالشها و انتخاب راهکارهای مناسب برای مقابله با آنهاست.
Faculty of Admin. Sciences & Econ. Journal,
University of Isfahan.
Vol.17, No.2 , 2005
Civil Society and Non-Governmental Institutions in Iran: Challenges and Solutions
Abstract
The historical origin of civil institutions and its new implication stem from the Western World. Civil institutions have close connection with civil society. The influence of Western modernist thoughts into Iranian society and its adoption by Iranian intellectuals in 19th century made civil institutions a political target for Iranian political activists. For the first time, the constitutional revolution in Iran (1906) brought about a historical opportunity for establishing civil institutions, but very soon this hope was vanished. In the contemporary history, rarely a suitable opportunity for establishing of civil institutions was evolved in Iranian political context. The Islamic revolution in Iran brought opportunity for the Iranian elites, but the trend of the post – revolution developments and populist contribution restricted the opportunities. Mr. Khatami's empowerment and the introduction of civil society and replacing it with populism were addressed, so the civil institutions play a mediate role between the society and government. But again, that opportunity was threatened by some parts of the Iranian sovereignty, people and the international system. So, currently the most important issue for civil society activists in Iran is recognition of challenges and solutions for establishing civil institutions.
Keywords: Civil Society, Civil Institutions, Political development, Mr. Khatami, Challenge
مقدمه
بدنبال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری خردادماه سال 1376 و انتخابات آقای سیدمحمد خاتمی، با اکثریت قاطع آرا، به عنوان رییس جمهور دوران جدیدی در حیات سیاسی انقلاب اسلامی ایران فرا رسید. طرح موضوعاتی جدید در گفتمان سیاسی ایران نظیر جامعه مدنی، توسعه سیاسی، شفاف سازی، پاسخگوکردن دولت همه و همه بیانگر آغاز حرکتی جدید در مسیر تاریخ انقلاب برای جایگزین ساختن مشارکت سازمان یافته بجای مشارکت توده ای بود. این تغییر و تحول در حوزه نظری زمینه ساز وقوع برخی دگرگونیها در حوزه عملی نیز گردید که مهمترین آنها تشکیل و تشدید فعالیت نهادهای غیردولتی NGOs نظیر احزاب، انجمنها، اتحادیه های کارگری و سندیکاها بود، لذا باتوجه به اهمیت این نهادها برای تحقق جامعه مدنی هم به عنوان ابزار و هم به عنوان غایت، بنظر می رسد مهمترین مساله برای آنها در مقطع کنونی آسیب شناسی به موقع و اتخاذ راهکارهای مناسب جهت مقابله با چالشها باشد. مبنای این پژوهش سؤال ذیر است:
علاوه بر سؤال اصلی، سؤالات فرعی دیگر نیز مدنظر بوده اند:
فرض اساسی ما در این تحقیق بر آن است که:
تغییرات و تحولات ساختاری – جمعیتی بوقوع پیوسته در جامعه ایران در دهه دوم انقلاب همراه با دیدگاههای رییس جمهور وقت ایران درخصوص ثبات سیاسی و تثبیت نظام زمینه را برای شکل گیری نهادهای غیردولتی در ایران به منظور سازماندهی مشارکت سیاسی در ایران براساس نوعی مهندسی اجتماعی فراهم ساخت. حیات سیاسی این نهادهای نوپا از جانب سه حوزه، حاکمیت مردم و نظام بین الملل، در معرض چالشهای جدی قرار دارد، لذا مهمترین موضوع برای نهادهای غیردولتی حاضر شناخت این چالشها و اتخاذ راهکارهای مناسب به منظور مقابله با آنها می باشد. هدف از این پژوهش پاسخ به سوآلات مطروحه و بررسی صحت و سقم فرضیه فوق براساس داده های تاریخی، اجتماعی و عینی است.
تاریخچه جامعه مدنی و نهادهای غیردولتی
نهاد، نظامی به نسبت پایدار و سازمان یافته از الگوهای اجتماعی است که برخی رفتارهای نظارت شده و یکسان را با هدف برآورده ساختن نیازهای اساسی جامعه، در بر
می گیرد. مهمترین هدف هر نهاد، ارضای نیازهای اجتماعی معینی است (کوئن، 1372، 151) نهادهای موجود در یک جامعه را از نظر نیروهای دخیل در شکل گیری و کارکرد آنها میتوان به دو دسته تقسیم کرد: یکی نهادهایی که بطور مستقیم با غیرمستقیم توسط دولت شکل گرفته اند و دوم نهادهایی که خارج از حوزه قدرت سیاسی توسط مردم با هدف دستیابی به برخی از اهداف و نیازها سازمان یافته اند. شکل گیری نهادهای غیردولتی، NGOs به معنای جدید آن ریشه در تاریخ تحولات مغرب زمین از قرن هفده به بعد دارد (بشیریه، 1380، 93). توضیح اینکه تلاش برای گذار از دموکراسی توده ای به دموکراسی سازمان یافته سبب طرح دیدگاه جامعه مدنی در مقابل جامعه توده ای گردید. جامعه مدنی به معنای جدید خود به حوزه ای از روابط اجتماعی اطلاق می گردد که فارغ از قدرت سیاسی است و مجموعه ای از نهادها، مؤسسات و تشکیلات خصوصی و مدنی (غیرخصوصی) را در بر می گیرد(همانجا) این نهادها نقش واسط را میان قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی ایفا می کنند و مهمترین ویژگی آنها مردمی بودن، ایجاد تسهیلات جهت مشارکت مردم در امور سیاسی، دوری گزیدن از قدرت سیاسی، تحدید، تأثیرگذاری و حتی مشارکت در آن است (رزاقی، 1378، 157).
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 11 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 37 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 23 |
تفاوت مشروطیت و انقلاب اسلامی ١٣٥٧
در آستانهی صدمین سالگرد مشروطیت که با بیست و هفتمین سال انقلاب اسلامی ایران مصادف است، جای دارد که میان ایدهها، عقاید و ادبیاتی که به مشروطیت منجر شد با آن افکار و ادیاتی که انقلاب سال ١٣٥٧ را شکل داد، مقایسه یی اساسی صورت بگیرد.
از آن جایی که، اکثریت شرکت کننده در هر دو انقلاب مهم ایران، در نهایت، قصدشان، حٌریت و عدالت و استقلال، و یا رهایی و سربلندی ملی بود، بسیاری، آن دو را ماهیتاً یکی پنداشتهاند. برخی نیز فراتر رفته انقلاب اسلامی را تکامل و ادامهی مشروطیت معرفی کردهاند.
اما به رغم وجوه مشترکی که میان دو واقعه بزرگ تاریخ ایران، به طور ظاهری دیده میشود، میتوان به جرئت ادعا کرد که عقاید و ادبیات و ذهنیتی که به مشروطیت منجر شد، با آن ادبیات و افکاری که انقلاب اسلامی را به وجود آورد، کاملا متفاوت است و درهی افتراق عظیمی، میان آن دو یافت میشود.
این نوشتهی کوتاه اشارهای به برخی از آن تفاوتهاست:
نخست این که مشروطیت نتیجهی پسین ایدههای پیشینی بود که منورالفکران و متجددان ایرانی در انتقاد از جامعهی مسلمانان، در انتقاد از دین و دولت، روحانیت و حکومت، آداب و سنت، اخلاق و نوع زندگی و روابط فردی و جمعی مردم ایران مطرح میکردند. آنها با "معیار قراردادنِ" افکار لیبرالی و عوامل ترقی جوامع اروپایی، دسپوتیسم و استبداد شرقی را بی رحمانه میکوبیدند. مذهب و روحانیت را شجاعانه و با آگاهی نقد میکردند. بدآموزیها و بداخلاقیها و جهل و خرافات و عقاید پس ماندهی رایج میان تودهی مردم را، بی هیچ واهمه یی از مردم، زیر تیغ تیز نقدهای عریان خویش قرار میدادند.
در آثار بانیان ادبیات مشروطه از آخوندزاده، طالبوف، کرمانی، صابر شاعر، نسیم شمال، و ایرج و عارف، گرفته تا جمالزاده، کسروی، هدایت و نیما... که فرزندان مشروطیت و متاثر از آن بودند، چیزی به نام تودهی خلقِ به زور عقب نگهداشته شده و یا قربانی توطئه غرب استعمارگر وجود خارجی ندارد. آنها خودِ توده ایرانی مسلمان را مسئول اصلی عقب ماندگی، بدبختی، شکست و سرشکستگیهای خویش میشناختند. در واقع امر، در نظام حکومتگری ایلی و استبدادی، در آداب و عادات دست و پا گیر، در مذهب و ذهن خرافات زده، در روح مرده و برده وار توده مسلمان ایرانی، ریشهی بیچارگیها و سرشکستگیهای ایرانی را جستجو میکردند.
آنها، در آن شریعت وطریقت و سلطنت استبدادی- قرون وسطایی ایرانی، چیزِ دندانگیری، به عنوان هویت ویژه، اصل متعالیِ اسلامی و یا خویشتن خویشِ ایرانی نمیدیدند تا در جستجویش باشند و از شوق بازگشت به هویت اصلی و یا خویشتن خویش جامعه سوزی و خود- ویرانگری کنند. هر چند، ایرانِ باستان و عصر پیش از اسلام را میستودند، اما در فکر بازگشت به آن عصر پایان یافته نبودند و چارهی کار ایرانِ ویران را در بازگشت به هیچ اصل و خویشتن و هویتی نمیدیدند. در دیدهی روشن بینان و بانیان فکری مشروطیت، چارهی مشکلات ملت و مملکت ایران، در بیداری توده از خواب قرون و اعصار، در توجه به علوم و فنون مدرن، در تعلیم و تربیت نوین، در قانون خواهی در رفع تبعیض و ستم نسبت به زنان و دختران در برابری اجتماعی، در نظام حکومتی مبتنی بر قانون و انتخابات، در حٌرّیت، میهن دوستی، و ورود به جامعه جهانی و اخذِ فرهنگِ مدرنِ اروپایی و دوستی با دنیای غرب بود.
در ادبیات مشروطیت اگر همدردی و دلسوزی بود، دلسوزی نسبت به تودهی ملت، دلسوزی نسبت به فقرِ فکری و ذهنیِ مردم بود نه فقر اقتصادی و مالی. زیرا فقر اقتصادی و ناداری را نیز زاییدهی فقر فکری و نادانی تلقی میکردند.