دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 17 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 14 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 15 |
*مقاله حبسیه نویسی در ادبیات فارسی *
حبسیه نویسی یا ادبیات زندان گونه ای از ادبیات است که در آن خاطرهی دورهی سیاه زندان و رنج و مصائب مردان پاکباخته و ماجراجو، در میان دیوارهای محصور و تاریک ، به شیوهای مؤثر توصیف میشود.در حبسیه ها یاد وخاطره ایام حبس و روحیات و احوال ذهنی نویسنده منعکس می شود،.در حبسیه نویسی ،نویسنده یا شاعر به توصیف فضای اختناق زده زندان و حالات شخصی و درونی زندانیان و رنج و عذاب هایی که در زندان متحمل میشوند میپردازد و اغلب با زبانی مستقیم و توصیفی گفت و گوها و شایعات مربوط به عفو عمومی و آرزوها و خیال بافیهای دور و دراز زندانیان را بیان می کند.
معروفترین حبسیه سرای ادبیات فارسی مسعود سعد سلمان است که در حقیقت نامور ترین شاعر عصر دوم غرنوی است.شهرت او در گرو حبسیه های اوست . حبسیه او غم انگیز و درعین حال جذاب و گیراست.از دیگر بزرگان این نوع از ادبیات می توان از بزرگ علوی نام برد. وی از بنیانگذاران داستان نویسی سیاسی ایران است که به زندان رضا شاه هم افتاده بود. و در آن دروان به حبسیه نویسی و شکایت از اوضاع زندان و مشکلات و سختی هایی که در دوران زندان تحمل کرده است پرداخت .علوی مبدع حبسیه نویسی معاصر یا ادبیات زندان است، آثاری مانند ورق پاره های زندان و نامه ها ، از او در زمینه حبسیه نویسی است.
نمونه از حبسیه نویسی مسعود سعد سلمان:
شخصی به هزار غم گرفتارم
در هر نفسی بجان رسد کارم
بی زلّت و بی گناه محبوسم
بی علت و بی سبب گرفتارم
در دام جفا شکسته مرغی ام
بردانه نیوفتاده منقارم
خورده قسم اختران به پاداشم
بسته کمر آسمان به پیکارم
محبوسم و طالع است منحوسم
غمخوارم و اخترست خونخوارم
برده نظر ستاره تاراجم
کرده ستم زمانه آزارم
یاران گزیده داشتم روزی
امروز چه شد که نیست کس یارم
هر نیمه شب آسمان ستوه آید
از گریه ی سخت و ناله ی زارم
نمونه ای دیگر از شعر وی در مورد زندان نای:
نالم چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
حبسیه نویسی بیشتر از آن که در داستان رواج داشته باشد در شعر مورد توجه بوده است. اگر چه می توان داستان هایی را پیدا کرد که در دوران اسارت نوشته شده اند اما عنوان حبسیه نویسی عنوانی است که برای شعر در اسارت به کار می رود.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 18 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 30 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 84 |
*غزلـّیات ِ مولوی و باز زائی فرهنگ ایران*
جـان ِ جـان = بهمن= برهمن
بهمن،جان ناپیدا،درهمه جانهای پیدا
چگونه سرودِعشق،« گیتی» میشود
درفرهنگ ایران
« بُن کل هستی» ، تبدیل به « بینش » میشود
و این« بُن ُِکل هستی»، درهربینشی،« هست »
وسپس،« بینش»، تبدیل به « زندگی» میشود
واین بُن کل هستی، درجان هرانسانی، هست
گیتی ، از« بـُـنی نـاپـیـدا »، « پیدا» میشود
وآن« بُن »، خودش را درگیتی میگسترد
به این روند پیدایش، گفته میشد که :
« بـُن ، سـایـه میـشـود »
« بُن آفریننده کیهان »
«بُن همیشه حاضرو مقیم وذاتی»
دردرون هرانسانی هست
فلسفه Immanence یا ِزهِشی ( انبثاقی) ایران
برضد فلسفه Transcendence درادیان نوری است
درفرهنگ اصیل ِ ایران ،
تصویر« هبوط آدم ازبهشت» نیست
تصویر« هبوط آدم » در تورات وانجیل وقرآن،
در مکاتب فلسفی باختر ،
« فلسفی ساخته شد »
وبنیاد تفکر فلسفی، غرب گردید
وآن را از بُن ، تباه ساخت
به « فرّ سـایـه ات » ، چون « آفـتابـیـم »
همائی تو ، همائی تو ، همائی
« گیتی که مجموعه همه جانهاست » ، سایه هماست . ولی سایه انداختن هما ، هبوط گیتی ازهما و هبوط انسان، ازهما نیست ، بلکه سایه هما ، درفرو افتادن به زمین ، تبدیل به آفتاب وسرچشمه روشنی میشود ! این سخن که به نظرما، غیرمنطقی است ، چه معنائی داشته است ؟ ودرست این، تفاوت کلی فرهنگ ایران ، از فلسفه غربست ، که بجای « اندیشه هبوط » ، « اندیشه تعالی » می نشیند . این سراندیشه فوق العاده مهم را باید بررسی کرد.
« بـهـمـن » ، درفرهنگ اصیل ایران ، تخم درون هرجانی وهرانسانی است. به عبارتی دیگر، بهمن ، « گنج نهفته » یا « کنزمخفی» یا « جان درمیان جان » درهرانسانی است . در هرجانی در گیتی ، « گنج نهفته» هست . درشاهنامه این سراندیشه ، به شکل « دژبهمن که درش ناپیداست ، و با هیچ زوروقهروقدرتی ، نمیتوان « دراین دژ» را یافت و آنرا گشود و آن دژرا تسخیرکرد » و به شکل ِ« پیدایش جهان به صورت ِ بند یا طلسم » عبارت بندی شده است . فردوسی ، پس ازگفتار اندرآفرینش عالم » و بیان پیدایش آسمان و کوه و آب ورستنیها و پویندگان واینکه همه، « دربندند»، میگوید که : انسان درپایان ، پیداشد، تا باخردش ، این طلسم ها و بندهارابگشاید :
چو زین بگذری ، مردم آمد پدید
شد « این بند ها » را سراسر کلید
خرد انسانی با « کلید مهر»، این طلسم و بندها را میگشاید . ویژگی بنیادی خرد انسان درفرهنگ ایران ، « پیوند مهری خرد با طبیعت و گیتی » است .خرد ، درفرهنگ ایران ، نمیاندیشد که چگونه میتواند طبیعت را با مکرو قهر و زور، مغلوب خود سازد، بلکه میاندیشد که چگونه با مهر، میتواند « درهای بسته به طبیعت هرپدیده ای را بگشاید » . در هر چیزی وهر جانی درگیتی ، گنجی نهفته است که باید آنهاراجست وبدون قهرو زور و غلبه ، آنهارا گشود .
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 8 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 6 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 11 |
*داستان گفتن حکایت دل*
1-درست ! خیلی عصبی، خیلی وحشتناک عصبانی من خواهم شد و هستم ،اما چرا شما می خواهید بگویید که من دیوانه هستم؟
بیمار چشمهایم تند است، مختل کننده نیست، خسته کننده نیست. در با همه حالتها (حس) از شنیدنیهای بحران است.
من شنیده بودم همه چیزها در بهشت و در زمین من چیزهای زیادی در جهنم شنیده ام. چگونه من دیوانه هستم ؟ هر کن! چگونه به سلامتی-چگونه به آرامی من می توانم به شما کل داستان را بگویم.
2-این غیرممکن است که از اول چگونه بگویم، نظر بدست آمده مغزم است، اما یکبار حامله شدم،آن شب من در روز و شب بود. هیچ هدفی وجود نداشت . هوس وجود نداشت . من پیرمرد دوست داشتم. او هرگز به من بی احترامی نمی کرد. او هرگز توهین به من نکرد. برای طلایش من هیچ آرزویی نداشتم. من فکر می کردم آن چشمش است بعد ان بود! او چشمی از یک گرکس-یک چشم آبی کمرنگ ،یک فیلم بالای آن داشت. هر وقت آن روی من می افتاد، خونم سرد جاری می شد، بنابراین بوسیه درجه بندی خیلی بتدریج –من ذهنم را آماده زندگی با آن پیرمرد می کردم و بنابراین خودم از چشم برای همیشه خلاص کردم.
3-حالا این نکته است .شما خیال می کنید من دیوانه هستم. مرد دیوانه هیچ چیزی نمی داند. اما شما باید مرا ببنید. شما باید ببنید چگونه عاقلانه من پیش می روم – با چه احتیاطی- با چه پیشرنگری- با چه وانمودی من می خواهم کار کنم. من هرگز مهربانتر از پیرمرد در طول یک هفته قبل از اینکه بکشم او را نبودم.و هر شب ، حدود نیمه شب من درش را قفل کردم و باز گردم آن را –ان او سپس وقتی من به اندازه سرم در را باز کردم و من فانوس را خاموش کردم.
همه بستند ، بستند، بنابراین هیچ نوری وجود نداشت. وسپس من به سرم فشار آوردم. او ، شما خواهید خندید و ببنید چگونه به حیله بازی من بر آن ضربه زدم. من آهسته حرکت کردم خیلی خیلی آهسته ، که حتی ممکن نبود خواب آن پیرمرد رامختل کند. آن برای من یک ساعت گرفته بود. تا حالا من میتوانستم ببینمش او در تختش خوابیده بود. ها ، آیا مرد دیوانه عاقل خواهد شد؟چه موقع سرم در اتاق خوب بود. اوه- با احتیاط- با احتیاط من نبودم، آن فقط لاغر تنهایی که پرتوروی چشم کرکسی افتاده است.