دسته بندی | باستان شناسی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 1622 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 184 |
فهرست مندرجات
بخش اول
کلیات
فصل اول: مختصری از تاریخنگاری در ایران تا عصر پهلوی 1
فصل دوم: کلیاتی در تاریخنگاری دوره پهلوی 13
بخش دوم
جریانهای اصلی تاریخنگاری در عصر پهلوی
فصل اول: جریان شرق شناسی
شرق شناسی و دیرینه آن 33
ایران شناسی و ایران شناسان مهم 41
سیاست شرق شناسی- سیاست ایران شناسی 50
روش سیاسی و رهیافت تاریخنگاری لمبتون 61
4-I- نقش سیاسی لمبتون در ایران 64
الف- همزیستی مسالمت آمیز: توده ای نفتی – توده ای روسی 66
ب- لمبتون و قحطی نان 75
ج- میس لمبتون 80
د- میس لمبتون و کودتای 28 مرداد 86
فصل دوم: جریان ناسیونالیستی
کارنامه فرهنگی 103
1- تاریخنگاری محتاط 103
2- ناسیونالیستی محافظه کار 111
بخش سوم
جریان آکادمیک
بررسی و نقد تاریخنگاری اقبال 118
بخش چهارم
جریان مارکسیستی
جریان مارکسیستی 130
فصل اول: زمینه های تاریخی پیدایش مارکسیسم 132
فصل دوم: اندیشه های اساسی مارکس در باب تاریخ 132
الف- حتمیت تاریخی، پیروزی پرولتاریا: الغای مالکیت خصوصی و الغای دولت 139
فصل سوم: تاریخچه ورود اندیشه مارکسیستی به ایران 142
فصل چهارم: تاریخنگاری مارکسیست، لنینیستی در ایران (انجماد و انحراف) 155
الف- علمی بودن تاریخ 158
ب- سیر تاریخ ایران 159
ج- شخصیت در تاریخ 163
د- عدم بی طرفی در نگارش تاریخ 164
هـ- سبکی برانگیزنده- موضوعی واحد 165
بخش پنجم
نتیجه گیری کلی
نتیجه 169
فهرست منابع 184
فصل اول
«مختصری از تاریخنگاری در ایران تا عصر پهلوی »
نتیجه می گوید: « نخستین بار ایرانیان تاریخ را درک کردند و آن را به دورانهای مختلف تقسیم کردند» و هرودوت تاریخ خویش را چنین آغاز می کند: «به روایات ایرانیان بهترین تاریخ شناسان هستند….»[1].
غرض از نقل دو قول مذکور این بود که در آغاز، علم تاریخ در بیشتر کشورهای شرق و غرب، علمی ناشناخته بود و فقط در ایران وقایع روزانه در بار و رویدادهای کشور را در روزنامه ها، آیین نامه ها، خداینامه ها، تاج نامه ها، سالنامه ها و شاهنامه ها می نوشتند. اما این بدان مفهوم نیست که در آن دوره، تاریخنگاری به مفهوم امروزین رواج داشته است، بلکه بر عکس در ایران عصر باستان تاریخنگاری اهمیت زیادی نداشت و حتی یک اثر تاریخی واقعی که متعلق به این دوره باشد در دست نیست.
اشپولر می گوید: « در میان نوشته های جوامع زردشتی بعد از اسلام و در میان آثار فارسیان هند (پناهندگان زردشتی سال 98/717) هیچ اثر واقعی تاریخی، چه از ریشه قبل از اسلامی و چه بعد از اسلامی دیده نمی شود. »[2]
وی پس از ذکر تاریخچه ای از تاریخنگاری اعراب قبل و بعد از ظهور اسلام، نتیجه می گیرد که بنابر این در بان عربی نوعی تاریخنگاری وجود داشت که در زبان فارسی دیده نمی شده است و همین امر دلیلی بوده برای اینکه ایرانیان، آثار تاریخی شان را به زبان عربی بنویسند[3] همچنانکه تاثیر زبان عربی در جهان اسلام و ضرورتی که ایرانیان برای حفظ تماس خودشان با دنیای عرب احساس می کردندن، می تواند دلایل دیگر این رویکرد در عرصه تاریخنگاری باشد.
درست است که شعر و تاریخ در اعراب، عمری دیرینه داشته ولی نوشته هرودوت، پدر تاریخ را که بی شک با تاریخ ایران و ملل مختلف آشنایی کامل داشته است را نیز نباید با بی اعتنایی برگزار کرد.
به هر حال با ورود اعراب به ایران نیز تاریخنگاری ایرانی دستخوش دگرگونی چدی نشد و رشدی کیفی نکرد. با ظهور سلسله های ایرانی نژاد که گسترش زبان فارسی و تکامل فرهنگی را در پی داشت، تاریخنگاری ایرانی نیز ایجاد شد و تاریخ طبری در عصر سامانیان که یک «سلسله ایرانی نژاد» بود به فارسی ترجمه شد. بلافاصله بعد از ترجمه تاریخ طبری به فارسی (در حدود سال 352/963) سلسله های ترک نژاد در اکثر ولایات ایران به حکومت رسیدند. آنها که سرسپردگان مذهب تسنن به شمار می رفتند و ارثان فرهنگی سلسله های ایرانی نژاد شدند. بزرگترین سلطان سلسله غزنوی یعنی سلطان محمود، حامی فردوسی و از جمله طرفتداران واقعی تسنن اسلامی در دره سند محسوب می شد. مقارن روی کار آمدن سلجوقیان در قرن پنجم، سه نوع تاریخنگاری در ایران قابل شناسایی است. تاریخنگاری اسلام شمولی، تاریخنگاری محلی و تاریخنگاری سلسله ای.
سلجوقیان علاقمند بودند که فرهنگ ایرانی را اقتباس نمایند و سعی می کردند که نژاد تورانی خود را فراموش کرده و در عمق ایرانیت فرو روند. ترکان پیروز زبان فارسی را به صورت دومین زبان فرهنگی جهان اسلام مسجل کردند ولی در عرصه تاریخنگاری جز تعداد زیادی از ترجمه های متون تاریخی که در واقع روایاتی از شرایط زندگی ایرانیان بودند، چیز چندانی تولید نکردند، دامنه تاریخنگاری این عصر محدود و تنگ و محصولات تاریخنگاری فارسی در زمان حکومت سلاجقه و خوارزمشاهیان، بی نهایت کمتر است.[4]
تحولات تاریخنگاری فارسی اما در حوالی ایلغار مغول در سال 616/1220 و بعدها در سال 654/1256 رخ نمود. این لشکر کشی برای مردم شرق یعنی ماورءالنهر خراسان مصیبت بار بود، اکثر دهقانهای ایرانی از بین رفتند و طبقه دهقان هم نفوذ خود را از دست داد.
مغولان با تاکید بر مذهب و فرهنگ خود، چندین دهه سنتهای ملی و فرهنگی شان را حفظ کردند و این در حالی بود که ایرانیان نیز برای احیاء زبان و فرهنگ ایرانی بیکار ننشستند. در عرصه تاریخنگاری این دوره، دو مورخ برجسته یعنی عطاملک جوینی و رشید الدین فضل الله همدانی ظهور کردند که اولی به سبک پیچیده و مصنوع و دومی به سبک ساده و صریح می نوشت، هر دو مورخ مذکور به روش تاریخنگاری اعراب آشنا بودند و در آثار آنان می توان درک عمیق، فهم تاریخی و توجه به مسایل اجتماعی و اقتصادی را مشاهده کرد.
در یک جمع بندی کلی می توان گفت که علی رغم ضعف هایی که تاریخنگاری ایرانی از سده سوم تا هشتم، دچار آن بود، فن تاریخنویسی به طور کلی پیشرفت کرد و در بعضی زمینه ها آثار نوی را عرضه نمود و حتی جهش های بسیار مترقی داشت. از لحاظ وقعه یابی و واقع بینی، برخی از مورخین روش نقد علمی درست را به کار بردند، برخی به تحلیل و تعلیل حوادث پرداخته، نتیجه گیری تاریخی نمودند و مورخان دیگری به موضوعات اجتماعی و اقتصادی توجه داشته اند، اما به جریانهای اصلی تاریخ پی نبرده اند. در هر حال در آن دوره تاریخ نویسان ایرانی از همقطاران فرنگی خود که غرق در جهالت نصرانیت بودند، فرسنگ ها جلو بودند.[5]
به لحاظ روش شناسی نیز تا این زمان دو رویکرد قابل شناسایی است، نخست رویکرد جزء گرایانه یا تجزیه ای که ویژگی اصلی آن تجزیه زمانی و مکانی پیکر تاریخ بشر به اتم های حوادث، اندیشه ها، اختراعات و غیره است. در این مشرب، گذشته ، با پلوی هم قرار دادن این واحدهای تاریخی و از تجمع آنها تشکیل می گردد. تواریخی مثل تاریخ طبری از این دست است. در این تاریخ یکایک وقایع به یکدیگر پیوند داده شده اند. اما در آنها، نویسنده به ترسیم نقش کلی و چشم انداز عمومی تاریخ خویش نپرداخته است. دوم، نگرش کل گرایانه که در آن اقوام و ملتها، پیکر های زنده ای هستند که مثل هر ارگانیسم زنده دیگری دارای مراحل پیایی، رشد، پیری و زوال می باشند. در این زمینه تاریخ کسانی چون ابن مسکویه، فیلسوف و مورخ ایرانی سده چهارم هجری را می توان از تاریخ نگاران کل گرای به شمار آورد. وی مانند اخوان الصفا، از اندیشمندان دانشنامه نویس سده چهارم هجری، گونه ای قانونمدی برای جوامع و دولتها قایل شده است. ابن مسکویه در چشم انداز تاریخی جوامع به جستجوی علل رفتار جوامع (ظهور– ترقی– انحطاط و فتور) می رود.[6]
ابن خلدون نیز مانند اخوان الصفا، ابن مسکویه، فارابی و بسیاری از پیشینیان دیگر جوامع و دولتها را ارگانیسم زنده ای می پندارد و برای آنها مراحل پیدایی – رشد، پیری و زوال قائل می شود. نظر وی بر آن است که دولتها (عوامل کنترل کننده جوامع) همانند مردم عمر طبیعی دارند که پس از طی آن دوره به پیری می رسند و دچار انحطاط و نیستی می گردند.[7]
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 31 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 43 |
مقاله بررسی تاریخ ایران از صفویان تا قاجار در 43 صفحه ورد قابل ویرایش
مقدمه:
بعد از نادر شاه روابط خارجی ایران از توسعهای که در زمان او پیدا کرده بود کاسته شد و محدود به مسائل مربوط به سرحدات عثمانی و نمایندگیهای تجارتی دول اروپایی در خلیج فارس گردید.
در مدت 22 سال حکمرانی کریم خان زند (1757-1779) مردم از یک دورة صلح و آرامش برخوردار شدند و توانستند خرابیهایی که در اثر جنگهای داخلی به وجود آمده بود تا حدودی ترمیم کنند. و در این دوران دوباره پای اروپائیها به ایران باز شد زیرا قبل از آن بر اثر حمله افغانها و اغتشاشات داخلی نمایندگیهای تجاری اروپایی در ایران تعطیل شده بود.
به طور کلی در مناسبات سیاسی خارجی کریم خان زند به دو دسته از کشورها بر میخوریم:
1- کشورهای همسایه مانند عثمانی و روسیه و تا حدودی هندوستان
2- کشورهای اروپایی
دستة اول کشورهایی هستند که ارتباط آنها با دولت مرکزی ایران به دلیل سوابقشان از زمان صفویه بیشتر جنبة سیاسی داشت تا تجاری و بازرگانی و در دسته دوم کشورهای هلند، انگلیس و فرانسه قرار دارند که انگیزة اصلی ارتباط آنها با ایران کسب سود و منفعت از طریق ایجاد دفاتر بازرگانی در بنادر خلیج فارس بود، چه آنها ایران را کشوری سودآور میدانستند.[1]
این کشورها با توجه به این که میخواستند در روابط خود با ایران با امپراطوری وسیع و گسترده عثمانی رقابت نمایند و به نوعی موازنة قوا دست یابند تا برای گسترش روابط خود با ایران عملاً باعث تضعیف و یا محدودیت قدرت رو به گسترش عثمانی را موجب شوند.
سیاست خارجی کریم خان زند در ارتباط با دسته اول گاهی به مصالحه و گاهی به جنگ و درگیری – بجز هندوستان – انجامید. در رابطه با کشورهای اروپایی وکیل ابتدا سعی کرد با توجه به ضعف مفرط نیروی دریایی خود کمک و پشتیبانی آنها را در سرکوبی میر مهنا که سواحل و بنادر جنوبی ایران و راههای آبی خلیج فارس را ناامن کرده بود به دست بیاورد تا جایی که حتی در رابطه با مزاحمتهای اعراب بین کعب به رهبری شیخ سلیمان تعهد کرد خسارت وارده به کشتیهای انگلیسی کمپانی هند شرقی را جبران کند ولی وقتی دورویی و ضعف پشتیبانی آنها را از طرحهای خود مشاهده کرد، دست به اقدامات دیگری زد که به آن پرداخته میشود.
در عهد کریم خان هر چند روابط تجاری ایرانی بیشتر با انگلستان بود اما چون با هوشمندی خاصی میدید چگونه انگلستان بر تار و پود اقتصادی هندوستان مسلط شده است سعی کرد هرگز خود را اسیر سیاستهای اقتصادی و بازرگانی انگلیس نسازد.
روابط ایران و عثمانی
در عصر زند مناسبات ایران و عثمانی بیشتر جنبة سیاسی داشت اگر چه ارتباط بازرگانی را نیز نمیتوان نادیده گرفت. مرزهای طولانی مشترک بین دو کشور، اختلافات سیاسی بر سر اشغال برخی مناطق مرزی – که اغلب متقابلاً صورت میگرفت- و گاه جانبداری از برخی اعراب مرزنشین از جانب یکی از دو کشور، وجود اماکن مقدسه شیعیان در خاک عثمانی و علاقة شیعیان ایران به زیارت ایران اماکن و بالاخره راه تجاری ایران به بازار تجارت جهانی از طریق عثمانی به طور کلی موضوع اصلی ارتباط دولت ایران و دولت عثمانی را تشکیل میداد. زمانی به دلیل برخی از این موارد و گاه به علت تشدید یکی از آنها روابط ایران و عثمانی شکل دیگر به خود میگرفت.
البته راه زمینی و تاریخی تجارت ایران به مرکز مهم بازار وقت یعنی حلب از خاک عثمانی میگذشت و این راه نسبت به سایر راهها کوتاهتر بود. با این همه تجار ایرانی هفته ها و ماهها در کشور عثمانی به سر میبردند تا بتوانند کالاهای خود را در مراکز تجاری وقت در نواحی غرب عثمانی عرضه کنند، البته غیر از مخارج راه و هزینه حمل و نقل، گاه میبایستی عوارض سنگینی نیز بپردازند همچنین زوار ایرانی نیز گاه از پرداخت عوارض معاف نبودند. افزون برآن ایرانیان مسافر مورد آزار عثمانیان قرار میگرفتند که گاه تلفاتی نیز به همراه داشت همچنین عوامل دیگری نیز بر مناسبات ایران و عثمانی تأثیر میگذارد.[2]
در زمان کریم خان اعراب بنی کعب که در ساحل راست اروند رود ساکن بودند و از تعدیات والی بغداد به ستوه آمده بودند به سرداری شیخ سلیمان از اروند رود گذشته و در ناحیه فلاحیه خوزستان ساکن شدند. هنگامیکه کریم خان مشغول انتظام امور غرب ایران بود شیخ سلیمان چند زورق فراهم آورد و مدخل اروند رود را در خلیج فارس بر روی مسافران و کشتیهای تجاری بست و به ویژه برای ابزار مخالفت با والی بغداد و حاکم بصره کشتیهای عثمانی را در دهنه رود توقیف کرد.[3]
زمانیکه کریم خان در سیلاخور بود سفیری به نام محمد آقا سلام آغاسی از طرف عمرپاشا، والی بغداد به خدمت او رسید و پیغام آورد که اگر کریم خان بخواهد قبیلة بنی کعب را که برای والی بغداد مزاحمت هایی ایجاد کرد که است سرکوب کند دولت عثمانی با در اختیار گذاشتن کشتی و آذوقه او را یاری خواهد کرد. وکیل با این پیشنهاد موافقت کرد، اگر چه کریم خان در رفع مزاحمتهای اعراب بی کعب کوشید، اما آنچنان که از جانب عمرپاشا قول داده شده بود، کمکی از عثمانی دریافت نکرد و همین امر زمینهای برای عدم اطمینان بعدی به دولت عثمانی را به وجود آورد و تأثیر در تیرگی روابط ایران و عثمانی گذاشت.[4]
جریان آن به این شرح بود که کریم خان پس از قبول درخواست دولت عثمانی از خرم آباد و دزفول گذشت و در اوایل رمضان سال 1178 وارد شوشتر شد و بعد از انتظام امور داخلی لرستان و خوزستان به سرکوبی اعراب بنی کعب پرداخت، شیخ سلیمان چون تاب مقاومت نداشت از دسترس سپاه ایران دور شد و به دریا پناه بود. سپس تلاش کرد که با ایرانیان از در آشتی درآید، به همین منظور پیکی به نزد کریم خان فرستاد و اعلام داشت، چنانچه با قبیلهاش در خاک ایران به راحتی زندگی کند حاضر است مطیع خاندان زند باشد و حتی پسر خود را به عنوان گروگان به دربار کریم خان بفرستد. خان زند چون ترکها به تعهدات خود مبنی بر در اختیار گذاشتن کشتی و آذوقه عمل نکردند از تقاضای شیخ سلیمان استقبال کرد و زکی خان و سپاه او را که مأمور جنگ با بنی کعب بود فراخواند. اما ماجرای بنی کعب خاتمه نیافت.
فتنههای میر مهنا و درگیریهای کریم خان با او دوباره داستان بنی کعب را پیش آورد، پس از بازگشت کریم خان از نواحی غرب به شیراز شیخ سلیمان دوباره با انگلیسیها درگیر شد و در تابستان 1179 دو فروند از کشتیها را برای سرکوبی میرمهنا با او همکاری میکنند وی نیز آنان را در جنگ با شیخ سلیمان یاد میخواهند داد و بیست هزار تن از سپاهیان خود را از راه خشکی به کمک خواهد فرستاد.[5]
ظاهراً علاقة کریم خان به سرکوبی میر مهنا که مشکلات فراوانی تولید کرده بود موجب شده بود تا وکیل الرعایا علیرغم عفو و بخشیدن اعراب بنی کعب، اندیشة محدود کرد ن قدرت آنان را در سر بپروراند، از همین رو وقتی آوازة قدرت نمایی میرمهنا در سواحل خلیج فارس پیچیده محمد صادق خان اعتضاد الدوله ، برادر کریم خان که در غیاب او امور فارس را بر عهده داشت ، سپاهی مجهز به سرکوبی میرمهنا فرستاد، اما این سپاه با مقاومت و تهاجم زعابیها در هم شکست و به جانب شیراز عقب نشست، کریم خان سپاه دیگری را به فرماندهی امیر گونه خان افشار علیه میرمهنا تجهیز و اعزام کرد. میرمهنا که در خود یارای مقابله با سپاه جدید کریم خان را نمیدید ابتدا به جزیرة خارگو (نزدیک خارک) عقب نشت و سپس به علت بی آبی و نامناسب بودن آب و هوا متوجه جزیرة خارک شد و آنجا را با قهر و غلبه از چنگ هلندیها خارج کرد. از این پس تاخت و تازهای میرمهنا در خلیج فارس به شهرت افزایش یافت و متمردین را به علت دستبرد و شلتاق او نه عبور از سمت دریا امکان داشت و نه احدی از تجار و مسافرین از اندیشه راهزنی او قدم به ساحل بحر عمان توانست گماشت. [6]
روابط خارجی ایران با فرانسه:
از دیگر کشورهایی که در زمان کریم خان را ایران روابط سیاسی داشته، فرانسه بود، که در دوران حکومت وکیل الرعایا عرصة کشمکش های انقلابی وزدو خورد اندیشه های سیاسی بود اگر چه تحرکات انقلابیون فرانسه در طول حکومت کریم خان به مرحلة حادی نرسیده بود، ولی شتاب خود را هم میرفت که آغاز کند.[7]
روابط ایران و فرانسه در زمان کریم خان در سه مرحلة مشخص مطالعه میشود: این روابط که از تاریخ آخرین سفارت اعزامیاز ایران به دربار لوئی چهاردهم در ورسای قطع شده بود، از سال 1751 میلادی( 1166 هجری) از نو آغاز شد. در این سال پادشاه فرانسه لوئی پانزدهم هیئتی به ریاست شخصی به نام سیمون به ایران اعزام داشت، پس از این هیأت روابط ایران و فرانسه به ترتیب توسط کنسولهای فرانسه در بصره سیور پیرو و سیور روسو برقرار شد.[8]
الف) سفارت سیورسیمون:
نخستین اقدام و نشانه ارتباط سیاسی و تجاری دولت فرانسه با دولت زند، با اعزام سفیری در سال 1164 از طرف لویی پانزدهم پادشاه فرانسه انجام شد. در این سال لوئی هیئتی به سرپرستی سیورسیمون به ایران و عثمانی فرستاد، هدف او از اعزام این سفیر ایجاد ارتباط و جلب اتحاد با دولت ایران و عثمانی به منظور نظارت بر تحرکات نظامیروسیه، که تهدیدی جدی برای اروپا محسوب میشد و نیز رقابت با آن دولت در سطح منطقه بود. در سال 1165 سیورسیمون ابتدا به عثمانی و سپس به ایران آمد و در راه اصفهان، از طریق همدان به ظاهر عابد و مسلمان شد و خود را محمد رضا نامید و تاریخ هجری را در پای مکاتبات خود که به فرانسه ارسال میکرد مینگاشت. هدف عمدة او از مأموریت سیمون جلب اتحاد کشورهای منطقه علیه روسیه بود.
در یکی از گزارشهائی که در 20 سپتامبر 1751 به فرانسه فرستاده است سیورسیمون صراحتاً مینویسید که قصد دارد معاهدات تجاری مختاف بین دولت اروپائی و ایران و ترکیه منعقد کند.
سرنوشت شخص سیوریسون نیز مجهول است. آخرین نامة او در دست نیست و حتی از این تاریخ به بعد دیگر خبری از او در دست نیست، گمان میرود که وی در اغتشاشات و جنگلهای داخلی ایران کشته و یا در راههای ناامن گرفتار راهزنان شده به قتل رسیده است، آنچه مسلم است اعزام این هیئت بی نتیجه ماند و روابط فرانسه و ایران مدتی پس از آن توسط کنسول فرانسه در بصره برقرار گردید.[9]
ب) سفارت سیورپیرو (کنسول فرانسه در بصره)
در تابستان 1173 / 1759 به دنبال جنگهای هفت سالة فرانسه و انگلیس -که از چند سال قبل شروع شده بود – ناوگان جنگی فرانسه ، دفتر نمایندگی تجاری انگلیس در بندرعباس را ویران کرد. در سال 1177 / 1763 که فرانسه شکست خورد و به موجب پیمان صلح پاریس کانادا و برخی متصرفات هندوستان را از دست داد، فعالیت آنها در ایران کمتر شد[10].
به طور کلی ضعف ارتباط تجاری فرانسه را با ایران می توان در این نکته نمایان دید که فرانسه به رغم اینکه در اغلب بنادر هند و بنادر خلیج فارس ناوگانهای بازرگانی متعددی تأسیس کرده بود، در ایران هیچ پایگاهی نداشت، ارتباط مختصر تجاری ایران و فرانسه، با توجه به موقعیت مهم بندر بصره و استقرار فعالیت کنسول فرانسه – سیورپیرو – در آن، از طریق این بنادر انجام گرفت[11].
سیور پیرو کنسول فرانسه در بصره نیازمندی کریم خان را به پارچه های ابریشمی برای تهیه لباس لشکریان زند زمینة مناسبی برای برقراری و گسترش ارتباط تجاری با ایران می دید، به خصوص آنکه کریم خان پس از بدقولیهایی که از انگلیس در جریان سرکوبی میرمهنا دیده بود، حاضر شد خارک را به فرانسه واگذار کند و حتی در این مورد پس از اینکه حسن سلطان را به جای میرمهنا به امارت بندر ریگ منصوب کرده به او فرمان داد طی سفری به جزیرة خارک قلعة آن را مرمت کند و در اختیار نمایندة دولت فرانسه قرار دهد[12].
دسته بندی | سایر گروه های کارآفرینی |
بازدید ها | 31 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 26 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 28 |
*مقاله درباره زمینه های مختلفی از آثار هنری و میراث فرهنگی*