دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 55 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش نقش بیان احساسات زوجین و سطح رضایت زناشویی
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
ابراز احساسات :
محققین در یک بررسی بر نقش بیان احساسات زوجین و سطح رضایت زناشویی آنها پرداختند نتایج این بررسی همبستگی بالایی را بین سطوح بیان احساس مثبت زوجین و سطوح بالای رضایت زناشویی آنان نشان داد (فینی 2002) همچنین نتایج تحقیقات نشان داد که همسرانی که در تعاملاتشان به بیان احساسات مثبت نظیر توافق ، شوخی ، مراقبت و همدلی می پردازند ، در مقایسه با همسرانی که در تعاملاتشان به ابراز احساسات منفی نظیر سرزنش، انتقاد و اجبار و فشار می پردازند، از سطح رضایت زناشویی بالاتری برخوردارند. بنابراین بیان احساسات مثبت همواره با سطوح بالاتری از رضایت زناشویی همراه است (کارستن 1995، فینی 2002، 1994، گیل 1999).
بر اساس نتایج یک تحقیق که به بررسی اثر ویژگی های شخصیتی بر رضایت زناشویی پرداخته است ، ایمان و معنویت 93% درک زوجین از یکدیگر 86% روابط جنسی 75% داشتن فرزند 59% علایق مشترک 52% مشارکت در امور خانه 43% داشتن پول به قدر کافی 41% و داشتن تاریخچه مشترک 25% در رضایت زناشویی نقش دارد (کولینز و رید ،1994).
لور و همکارانش (1990) به نقل از مهر آبادی (1385 ) در یک بررسی به مطالعه ویژگی های زوجینی که بیش از 45 سال از ازدواجشان می گذشت پرد اختند. آنها رضایت زناشویی زوجین را به عوامل زیر مربوط می دانستند
1- داشتن علاقه به همسر.
2- داشتن احساس تعهد نسبت به همسر و زندگی مشترک.
3- داشتن حسی از شوخی
4- داشتن توافق با یکدیگر...
رابینسون و بلنتون (1993) در مطالعه دیگری به بررسی اثر ویژگی های شخصیتی بر رضایت زناشویی زوجینی که 40 سال از ازدواجشان می گذشت پرداخته اند، آنها عواملی همچون صمیمیت، تعهد ، ارتباط ، سازگاری و جهت گیری مذهبی را در رضایت زناشویی مؤثر دانسته اند.
مطالعات اخیر نقش همخوانی و هماهنگی احساسات بین زوجین را در افزایش رضایت زناشویی تأیید نموده است. همخوانی و هماهنگی احساسات بین زوجین می تواند با تعیین چگونگی پاسخ آنها به یکدیگر ، چگونگی گوش فرادادن آنها به یکدیگر و چگونگی توجه و برقر اری ارتباط آنها به یکدیگر در ایجاد رضایت زناشویی زوجین نقش بسیار مهم و حساسی را ایفا نماید. این مطالعه همچنین بر نقش تجربه خانوادگی زوجین در سازگاری زناشویی و همخوانی احساسات آنها تأکید می نماید (ساباتلی، بارتل و هارینگ ، 2003) .
محققان در یک مطالعه به بررسی وضعیت ارتباطی و رضایت زناشویی والدین زوجین جوان پرداختند. نتایج این مطالعه نشالن داد که خاطرات مثبت از ازدواج والدین و ارتباط منطقی آنها با یکدیگر الگوی مناسبی را در برابر فرزندان آنها جهت مقابله با استرسها و مشکلات زناشویی قرار می دهد آنها خاطرنشان می کنند در مقابل همسرانی که خاطره مثبت از زندگی خانوادگی خود داشته و آمادگی بیشتری جهت برقراری ارتباط همخوانی با یکدیگر دارند.
پایه های ارتباط زناشویی :
روابط صمیمی طولانی مدت نیازمند ارزش گذاری غیر اختصاصی به همسر می باشد این ارزش گذاری در واقع می تواند به سه مهارت ارتباطی جداگانه تقسیم شود ( فقیر پور، 1380 به نقل از نورالهی،1382 )
الف) احترام
ب) درک و فهم
ج) حساسیت
احترام : زمانی که ما از احترام صحبت می کنیم منظور ما نگرشی است که بر اساس آن زوج ها واقعاً یکدیگر را به عنوان افراد دارای ارزش منحصر به فرد و والا مورد توجه قرار می دهند بعلاوه با این نگرش زوج ها می خواهند احترامشان را بطور کامل نشان دهند و یا به طریقی بر اساس آن عمل کنند. احترام در اصیل ترین شکل خود، و از طریق توانایی گوش دادن و توجه به همسرشان نشان داده می شود. روشن است که این از نگرشی صرف فراتر می رود و در حوزه ارزش گذاری فعالانه و قدردانی احترام آمیز قرار می گیرد.
درک و فهم : همانند مورد بالا درک و فهم فرآیند پیچیده ای است. اگر چه آن هم اشارات رفتاری خودش را دارد. در واقع فهم ابزاری است که زوج ها برای تأیید کردن و روشن سازی اطلاعات بدست آمده از یکدیگر دارند. می توان به زوجین آموزش داد ، برای زمانی که سردر گم می شوند بیان ساده زیر را بکار ببرند. ‹‹ من مطمئن نیستم که درست فهمیده ام یا نه ›› آیا می توانید یکبار دیگر برایم توضیح دهید؟›› این جمله ها نیاز اساسی برای اطلاعات بیشتر را نشان می دهد. در معانی ظریفتر، زوج ها بطور آشکار می گویند من واقعاً سعی می کنم موضوع را از دیدگاه شما ببینم، در حقیقت آن تمام چیزی است که دربارة فهمیدن می گوییم و عبارت است از توانایی دانستن و درک کردن همدلانه آنچه همسر شخص تجربه می کند، بعلاوه پذیرفتن آنچه که همسر تجربه می کند. این بدان معنی نیست که زوج ها همیشه با یکدیگر موافق باشند بلکه لازم است آنها چهار چوب مواضع همدیگر را بپذیرند.
حساسیت : حساسیت یک عنصر کلیدی در فرآیند ارتباط آگاه بودن از نیاز های همسر است متأسفانه این تا حدی دشوار به نظر می رسد. افراد بیشتر موارد ، همدیگر را طوری مورد ملاحظـــه قرار می دهند که از تشخیـــص امیال همسرشان عاجـز می مانند. به عبارت دیگر آنها بطور ساده زمانی را برای شنیدن نیاز های همسرشان اختصاص نمی دهند. نهایتاً زوج هایی وجود دارند که از ترس اینکه همسرشان امتیازاتی از آنها بگیرند، تصمیم می گیرند نسبت به نیازهای یکدیگر حساس نباشند. در همة این موارد نتیجه نهایی مشابه است. یعنی زوج ها نمی توانند نیازهای اساسی یکدیگر را تشخیص داده و با آنها مواجه شوند و بنابراین هر چه بیشتر از یکدیگر رانده و طرد می شوند. (هندریک1،1994)
موفقیت روابط زناشویی به دو عامل بستگی دارد :
مرد بتواند با محبت به سخنان همسرش گوش فرا دهد و زن بتواند احساسات خود را به طرز دوستانه ومحبت آمیز مطرح نماید .
اگر در خانواده ای که تربیت شده ایم ارتباط محبت آمیز و صادقانه وجود داشته باشد ، می توانیم ارتباط موفق را به عنوان بخشی از طبیعت خود به ارمغان داشته باشیم . اما در نسلهای گذشته ، ارتباط محبت آمیز معمولاً به مفهوم اجتناب از ابراز احساسات منفی بود .
برداشتها به گونه ای بود که احساسات منفی یک بیماری خجالت آور هستند که باید از بروز دادن آنها به هر شکل ونوعی احتراز نمود .
در خانواده های کمتر (متمدن ) ارتباط محبت آمیز توجیه احساسات منفی از طریق مجازاتهای جسمانی ، فریاد کشیدن ، کتک زدن ، ، شلاق زدن وانواع ناسزا گویی ها بود وهمه اینها به نام تلاش برای کمک به فرزندان برای تمیز دادن درست از نادرست توجیه می شد . اگر پدر ومادر ارتباط محبت آمیز را بدون سرکوب احساسات منفی آموخته بودند ، ما در کودکی می توانستیم به راحتی واکنش های منفی خود را از طریق آزمایش وخطا کشف وبررسی کنیم . به کمک الگوهای مثبت می توانستیم راه صحیح مخابره احساسات دشوار را بیاموزیم .
در نتیجه 18 سال آزمایش وخطا در ابراز احساسات خود به تدریج می آموختیم که احساسات خود را به طرزی محترمانه ومناسب ابراز کنیم . ( گری ترجمه انتظاری1384)
عکس العمل انسانها ، به چگونگی احساسات آنها نسبت به یکدیگر بستگی دارد وحمایت وپذیرش غیر شرطی موجب می گردد که انسان آنچه را در درون دارد بازگو کند .( شفیع آبادی ، 1375 )
هر فردی تنها کسی است که احساس خود را می شناسد ومی داند تا چه حد احساساتش از لحظه ای به لحظه دیگر عوض می شود . هر یک از افراد در طی بیست وچهار ساعت احساسات از قبیل ، یاس ، عشق ، ناامیدی ، اغتشاش ، آشفتگی ، عصبانیت ، لذت ، غمگینی ونفرت را تجربه می کند و جالب تر اینکه شاید تجربه افراد دیگر با تجربه های دیگران یکسان باشد اما نتــایج حاصله از آن تجربه ها متفاوت می باشد . (میلر و همکاران، ترجمه : بهاری 1385 )
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 53 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 57 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش بازده سهام وتجزیه و تحلیل ماهیت اصلی تصمیمات سرمایهگذاری
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
بازده سهام
- مقدمه
بیان فرایند سرمایهگذاری در یک حالت منسجم، مستلزم تجزیه و تحلیل ماهیت اصلی تصمیمات سرمایهگذاری است در این حالت فعالیتهای مربوط به فرایند تصمیم گیری تجزیه شده و عوامل مهم در محیط فعالیت سرمایهگذاران که بر روی تصمیمگیری آنها تأثیر میگذارد مورد بررسی قرار میگیرد.
در سالهای اخیر سهام عادی نسبت به پسانداز و اوراق قرضه از بازده بالایی برخودار بودهاست. آیا در این حالت همه سرمایهگذاران برای کسب بازده بیشتر در سهام عادی سرمایهگذاری میکنند؟
جواب این سؤال این است که بازده بالا همواره ریسک بالایی نیز به دنبال دارد و تمامی تصمیمات سرمایهگذاری براساس روابط میان ریسک و بازده صورت میگیرد. بنابراین، اولین کار بررسی رابطه میان ریسک و بازده سرمایهگذاری و تعیین روابطی است که میان آنها وجود دارد.
با توجه به اهداف سازمان یا فرد سرمایهگذار فرایند تصمیمگیری بطور سنتی در یک فرایند دو مرحلهای صورت میگیرد:
1- تجزیه و تحلیل اوراق بهادار
2- مدیریت پرتفوی
تجزیه و تحلیل اوراق بهادار شامل ارزشیابی اوراق بهادار است در حالیکه مدیریت پرتفوی شامل مدیریت مجموعه سرمایهگذاری یک سرمایهگذار در قالب پرتفوی (مجموعه داراییها) با ویژگیهایی منحصر به فروش میباشد.
آخرین مرحله، بررسی عوامل مهم بیرونی است که امروزه بر روی تصمیمات سرمایهگذاران تأثیر میگذارند.
تحقیق حاضر بر روی مرحله اول فرایند تصمیمگیری یعنی تجزیه و تحلیل اوراق بهادار تمرکز دارد. لذا جهت انجام صحیح تصمیم و عبور موفقیتآمیز از مرحله اول بایستی مؤلفههای تأثیرگذار را شناسایی و تجزیه و تحلیل نمود و در نهایت، با درک صحیح از مؤلفهها و شرایط مهم، تصمیم درست را اتخاذ نمود. لذا سرمایهگذار جهت اتخاذ تصمیم صحیح بایستی مؤلفههایی همچون بازار سرمایه، بازده، ریسک، مدلهای ارزیابی مورد استفاده و اطلاعات جانبی مالی که مؤید تصمیم صحیح سرمایهگذار میباشند را درک نماید و با لحاظ و شناخت کامل این مؤلفهها سرمایهگذاریهای خود را انجام دهد لیکن ما در ادامه بحث مؤلفههای تأثیرگذار را به تفضیل بحث میکنیم تا زمینه لازم را جهت موضوع اصلی تحقیق آماده نماییم.
1-1-2- بازارهای سرمایه:
شرکتهای بازرگانی برای تامین مالی فعالیتهای خود به حجم بالایی از سرمایه نیاز دارند این شرکتها برای اینکه بتوانند رشد و توسعه یابند، نیازمند سرمایهگذاری بالایی هستند واضح است که تأمین این میزان سرمایه در زمان محدودی میسر نیست و بایستی از محل دیگری تأمین شود. دولتها و شرکتها نیز به منظور ارائه بهتر خدمات و کالاها به مردم نیازمند این هستند که حجم بالایی پول، وام بگیرند. بازارهای سرمایه این امکان را برای شرکتها و دولتها فراهم میسازند که آنها بتوانند از طریق فروش اوراق بهادار نیازهای خود را برطرف سازند. سرمایهگذاران نیز از طریق خرید این اوراق بهادار بازده خود را افزایش میدهند.
بازارهای اولیه در صورتی که بتوانند به نحو صحیح عمل کنند میتوانند برای اقتصاد سرمایهداری کاملاً مفید باشند برای اینکه این بازارها کانال مناسبی را برای سرمایهگذاران و وامگیرندگان ایجاد میکنند. به علاوه این بازارها باعث میشوند سرمایهها به سمت کسانی سوق پیدا کند که توان استفاده از پول و سرمایه را دارند.
در واقع وظیفه مهم یک بازار سرمایه تخصیص بهینه منابع است. به بازارهای اوراق بهاداری که این ویژگی را داشته باشند کارایی تخصیص گفته میشود.
به عبارت دیگر یک بازار کارای عملیاتی بازاری است که در آن هزینه مبادله خدمات با حداقل قیمت صورت گیرد. بازارهای اولیه بدون وجود بازارهای ثانویه نمیتوانند به خوبی فعالیت کنند. سرمایهگذاری که اوراق بهاداری را خریداری میکند در صورتیکه تمایل نداشته باشد آن را تا موعد سررسید نگهداری کند باید بتواند به راحتی و با کمترین هزینه بفروشد.
وجود بازارهای ثانویه فعال این اطمینان را برای خریداران اوراق بهادار اولیه فراهم میسازد که آنها بتوانند در هر موقعی که بخواهند اوراق بهادار خود را در بازار بفروشند. البته این چنین فروشی میتواند همراه با زیان نیز باشد. البته این میزان زیان بهتر از آن است که سرمایهگذار اصلاً نتواند اوراق بهادار خود را بفروشد.
1-1-1-2- بازارهای اولیه
بازار اولیه بازاری است که در آن وام گیرنده اوراق بهادار جدیدی را منتشر میکند و در ازای وجه نقد به سرمایهگذار (خریدار) میفروشد:
برای مثال فروشهای جدید اوراق مشارکت، یا سهام شرکت ایبیام در ایالات متحده در بازارهای اولیه اتفاق میافتد. منتشرکننده این اوراق بهادار در ازای فروش اوراق بهادار جدید خود وجه نقد دریافت میکند. از طرفی عرضهکنندگان سرمایه پراکنده هستند و دستیابی به آنها مستلزم وجود سازمان خاصی است. بنابراین منتشرکنندگان در خصوص اوراق بهادار جدید به موسسات تأمین سرمایه رجوع میکنند. مؤسسات تأمین سرمایه علاوه بر کمک به شرکتها، در طراحی و فروش اوراق بهادار، در بازارهای اولیه و ثانویه نیز مشخص هستند.
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 42 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 28 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش نظریهی عقلانی- عاطفی
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
روانشناسی شناختی را میتوان رویکردی جدید در علم روانشناسی دانست. امروزه شواهد کافی وجود دارد که نشان دهد انسان موجودی منفعل در برابر رویدادها نیست بلکه ضمن دریافت اطلاعات از محیط به تجزیه و تحلیل میپردازد. طرفداران دیدگاه شناختی عقیده دارند که هیجانات و رفتارهای آدمی تحت تاثیر ادراک او از واقعیت قرار دارد. این موقعیت نیست که به تنهایی تعیینکنندهی احساس افراد باشد، بلکه پاسخ هیجانی به نحوه تفسیر موقعیت و تفکر در مورد آن بستگی دارد (بک، 1995).
یکی از طرفداران این دیدگاه، آلبرت الیس موسس درمان عقلانی – عاطفی میباشد. نظریهی وی متأثر از این اصل است که هیجان و منطق، یعنی تفکر و احساس، در روان به طرز پیچیدهای در یکدیگر تنیدهاند. افکار انسان بر احساسات و رفتار او تأثیر میگذارد و حتی آنها را به وجود میآورد. احساسات برافکار و رفتارها، و رفتار نیز بر افکار و احساسات تأثیر میگذارد (جورج و کریستیانی، 1990 ترجمه فلاحی و حاجیلو، 1374).
الیس معتقد است که این اشتباه است که ما فکر کنیم مسائل ناراحتکننده در زندگی موجب واکنشهای هیجانی چون اضطراب و افسردگی است بلکه این نظام باورهاست که چنین حالاتی ایجاد میکند. از نظر وی تبیین منطقی شخصیت، بک ABC ساده است (الیس، 1973، b1991).
اصولاً این مدل میگوید رویدادهای فعالکننده (A)، پیامدهای رفتاری و هیجانی (C) دارند. اما پیامدهای رفتاری و هیجانی معلول رویدادهای فعالکننده نیستند. بلکه عمدتاً معلول نظام باورهای (B) آدمها هستند. وقتی رویدادهای فعالکننده خوشایندند، باورهای مورد استناد احتمالا بیضرر خواهند بود. ولی وقتی این رویدادها ناخوشایندند، باورهای نامعقولی iB)ها( به میان میآیند که معمولا پیامدهای رفتاری عقلانی- عاطفی مشکلسازی دارند. نقش درمانگر این است که با زیر سوال بردن باورهای نامعقول، این باورها را رد کند. البته او برای ایجاد تغییر از فنون شناختی و هیجانی و رفتاری دیگری هم استفاده میکند (الیس، ترجمه فیروزبخت، 1383). نظریه درمان RET معتقد است که پایداری بهبودی بالینی به تغییر باورهای غیرمنطقی وابسته است. الیس و برناد (1989) بیان میکنند که افکار منطقی در درمان عقلانی- عاطفی به صورت عینیتر و عقلانیتر باشند و عواطف و اعمالشان را از طریق به کاربستن قوانین منطقی و روشهای علمی تنظیم کنند. با این حال در مواقعی به نظر میرسد افراد بهنجار هم سوگیریهای شناختی نشان میدهند. الیس (1987) بیان میکند گرایش به سمت غیرمنطقی بودن همگانی میباشد (هاگا و دیوسیون، 1989).
همه انسانها درست به همان صورتی که ذاتاً گرایش دارند به شکلی منحصر به فرد، منطقی و روشن فکر باشند، دارای گرایش بسیار نیرومندی برای کژفکری هستند (الیس 1973 به نقل از پروچاسکا و نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1381).
از یک طرف تمایل ذاتی دارند که خودشان را بسازند، رشد دهند و به آن حدی که ایدهآل ذات بشری است برسانند. آنها استعداد عظیمی برای منطقی بودن و ایجاد خوشی بر خود دارند. از طرف دیگر آنها تمایلی ذاتی برای ایجاد و توسعه شناختهای غیرمنطقی، عواطف ناسالم و بدکار کردن دارند. بنابراین پتانسیل زیادی برای آسیب رساندن به خود و دیگران و تکرار اشتباهات مشابه هستند (نلسون- جونز، 2001).
ریشهی باورهای غیرمنطقی
از نظر الیس باورهای غیرمنطقی، ریشه در سه عامل بیولوژی، یادگیری اجتماعی و انتخاب شناختهای غیرمنطقی دارد که به تفصیل در ذیل میآیند:
1- بیولوژی: الیس معتقد است افکار و باورهای انسان، عواطف و رفتارهایشان را تحت تأثیر قرار میدهد. به نظر وی گر چه آدمی اعتقادات و باورهای غیرمنطقی را میآموزد اما از نقطه نظر زیستی استعداد زیادی برای کسب اینگونه اعتقادات و باورها را خواهد داشت. آمادگی شدید ذاتی در پرداختن به تفکر غیرعقلانی باعث منفیکاری، آشفتگی عاطفی و سهلانگاری در تغییر شخصیت و رکود آن میگردد. بنابراین هر فردی عملاً در مواردی رفتار غیرمنطقی را از خود نشان میدهد (رحیمیان، 1377).
2- یادگیری اجتماعی: گر چه آدمی با استعداد مشخصی برای غیرمنطقی بودن به دنیا میآید، این تمایل مکرراً به وسیلهی محیط تشدید میشود، به ویژه در اوایل زندگی که آسیبپذیرترین زمان نسبت به تأثیرات محیطی است. با وجود این که الیس آدمی را بسیار نقشپذیر میبیند اما تفاوتهای ذاتی را میپذیرد. افکار غیرمنطقی به دلایل مختلفی کسب میشود (الیس 1991، 2000؛ الیس و هاپر، 1997). اول این که کودکان در سنین پایین قادر نیستند واقعیت از ترسهای فرضی تشخیص دهند. این در حالی است که با بالارفتن سن تاکید بر ارضای تمایلات فوری کمتر میشود. دوم این که مکرراً، تقاضاهای کودکی به وسیله چیزهای جادویی ارضا میشود. مثلاً والدین به کودک میگویند که یک پری، نیاز آنها را برآورده خواهد کرد. سوم این که کودکان به برنامهریزی و تفکرات دیگران وابستهاند و زمانی که آنها سن پایینتری دارند. تأثیرپذیری آنها بسیار زیاد است. چهارم این که والدین و اعضای خانواده خودشان دارای تمایلات غیرمنطقی، تعصبات و خرافهپرستیهایی هستند که به فرزندان القا میکنند. پنجم اینکه این فرایند به وسیلهی تعلیمات رسانههای عمومی تشدید میشوند. بالاخره فرهنگها و مذاهب میتوانند دیدگاههای غیرمنطقی، خود تخریبی و جامعه تخریبی را آموزش دهند (نلسون و جونز، 2001)
3- انتخاب شناختهای غیرمنطقی: فرایند اکتساب غیرمنطقی بودن از طریق واکنشی ساده به چگونگی رفتار دیگران صورت نمیگیرد. انسانها عموماً با پرورش ندادن و استفاده نکردن از تواناییهایشان برای انتخاب منطقی، آشفتگیهای هیجانی زیادی در خود به وجود میآورند. تجارب منفی یادگیری اجتماعی، به خودی خود منجر به اکتساب شناختهای غیرمنطقی نمیشود، همچنان که تجارب مثبت یادگیری اجتماعی به شناختهای منطقی ختم نمیشود. بسیاری از افراد با وجود این که تربیت مطلوبی دارند، اما به میزان قابل توجهی باورهای غیرمنطقی در خود پرورش میدهند یعنی با وجود این که تجارب یادگیری اجتماعی بر خوب یا بد بودن افراد تأثیر میگذارد، اما آنها موجوداتی آزاد و انتخابگرند و میتوانند با تعبیر و تفسیر محرکهای بیرونی دست به انتخاب زده و در جهت رشد خود یا برعکس حرکت کنند (نلسون و جونز، 2001)