دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 12 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 9 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 10 |
*تحقیق کودکی فردوسی و شکل گیری شاهنامه*
کودکی فردوسی و شکل گیری شاهنامه
فردوسی در طبران طوس به سال 329 هجری بدنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و در آن ولایت مکنتی داشت. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی نداریم؛ اینقدر معلوم است که در جوانی از برکت درآمد املاک پدر بکسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی افتاده است. همانطور که گفته شد وی دوران کودکی و جوانی را در خانواده ای که همه دهقان و ایرانی پاک نژاد بودند؛ در فضایی سرسبز و آرام به تحصیل علم و ادب گذراند. علاقه او به داستان های کهن باعث می شد تا گهگاه طبع خود را در سرودن تاریخ ایران قدیم آزمایش کند اما در آن زمان هیچ کس باور نمی کرد که این سروده های پراکنده ادامه یابد و به یک اثر عظیم حماسی به نام «شاهنامه» تبدیل شود.
شاهنامه سرایی
در عهد سامانیان در قرن چهارهم هجری، جمع آوری و تألیف سرگذشت پادشاهان قدیم ایران رونق به سزایی یافت. این کتاب ها که به شاهنامه معروف بودند به نثر نوشته شده بود و پیش از آن که از میان بروند، منبع و مأخذ برخی از کتاب های منثور و منظوم تاریخی در زبان فارسی و عربی قرار گرفت. جامع ترین آنها شاهنامه منثور ابومنصوری نام داشت که به فرمان «ابومنصور محمدبن عبدالرزاق» حاکم طوس، در حدود سال 346ه.ق به دست جمعی از مورخان و نویسندگان جمع آوری و تدوین گردید. این کتاب، مأخد مهم فردوسی در نظم شاهنامه است.
دقیقی، اولین شاهنامه سرا
پیش از آن که فردوسی، به شاهنامه سرایی بپردازد، «دقیقی» که از شاعران بزرگ و همسال فردوسی است به نظم شاهنامه روی آورده بود. وی تنها هزار بیت از داستان گشتاسب و ارجاسب تورانی را سروده بود که در سن کمتر از چهل سالگی به دست غلامش کشته شد. فردوسی علت قتل او را «خوی بد» یاد می کند و چینن می گوید:
جوانیش را خوی بد یار بود همه ساله تا بد به پیکار بود
بدان خوی بد جان شیرین بداد نبود از جهان دلش یک روز شاد
یکایک از او بخت برگشته شد به دست یکی بنده بر کشته شد
منابع شاهنامه
پس از قتل دقیقی، دوستان فردوسی که قوت طبع شاعری او را پیش از این آزموده بودند نزد وی آمده و او را به ادامه کار تشویق کردند؛ اما وی منبع و مأخذی در اختیار نداشت که بتواند از روی آن به نظم شاهنامه بپردازد؛ از این رو این شاعر خستگی ناپذیر و سخت کوش برای تهیه این منابع به شهرهای بخارا، مرو، بلخ و هرات سفر کرده و با یک تحقیق میدانی و گسترده، داستان های باستان را از سینه پیران جهان دیده بیرون کشید و آن ر ا به نسل های پیش ازخود تقدیم کرد.
بپرسیدم از هر کسی بی شمار نترسیدم از گردش روزگار
و این در حالی بود که آتش جنگ همه جا شعله ور و راه ها پر خطر بود.
زمانه سرای پر از جنگ بود به جویندگان بر جهان تنگ بود.
نگرانی فردوسی
بزرگ ترین لذت بزرگان علم و ادب زمانی است که بتوانند نتیجه تلاشهای علمی و ادبی خود را ببیند و آثاری گران سنگ و ارزشمند از خود به یادگار گذارند. همچنین بزرگ ترین نگرانی آنان هنگامی است که موانع و مشکلاتی خواسته یا ناخواسته در این راه پیش آید و نتوانند کار بزرگی را که آغاز کرده اند به پایان برند. فردوسی نیز چنین بود. او همیشه این نگرانی و دغدعه خاطر را داشت که مبادا او هم همانند دقیقی که چهل سالگی از دنیا رفت با مرگی نا به هنگام روبه رو شود و نتواند کار بزرگی را که با عشق و علاقه آغاز کرده به فرجام رساند؛ از این رو از خداوند می خواست که آن قدر زنده بماند که بتواند شاهنامه را که خود آن را «نامه شهر یاران پیش» نامیده بود به نظم درآورد.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 16 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 12 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 7 |
* مقاله کشتن اژدها توسط گشتاسب*
کشتن گشتاسپ اژدها و دادن قیصر دختر خود را به اهرن:
اهرن با شتاب رفت و آنچه را گشتاسپ خواسته بود آماده کرد و آورد و هر سه سوار شدند و به سوی کوه سقیلا تاختند. هیشوی کوه را به گشتاسپ نشان داد و خود با اهرن بازگشت. گشتاسپ به کوه رفت و چنان نعره ای زد که اژدها به ستوه آمد و با دم آتشین خود او را به سوی خویش کشید. گشتاسپ نیز چون تگرگ بر سر او تیره بارید و آهسته آهسته به هیولا نزدیک شد و نام یزدان را بر زبان آورد و ناگهان خنجر را در دهان او فرو کرد و تیغ ها را بر کامش نشاند. زهر و خون اژدها از کوه سرازیر شد و جانور سست و بی رمق بر زمین افتاد و گشتاپ چنان با شمشیر بر سرش زد تا مغزش را بر سنگ ریخت و سپس دو دندان او را کند و سر و تن خود را شست و پیروز سپاسگزار از یزدان، نزد هیشوی و اهرن بازگشت. یاران بر او نماز بردند و او را ستودند. اهرن هدایای بسیار و اسبان آراسته به او پیشکش کرد ولی گشتاسپ جز یک اسب و یک کمان و چند تیر چیزی از آن میان برنداشت و شادان نزد کتایون بازگشت. اهرن نیز اژدها را با چندین گاو و گردون از کوه پایین کشید و خود سرافراز در پیشاپیش گردون به قصر قیصر آمد. مردم در سر راه او گرد می آمدند و
هر آنکس که آن زخم شمشیر دید
خروشیدن گاو گردون شنید
همی گفت کاین زخم اهرمنست
نه شمشیر و نه نخجیر اهرن است
قیصر با شادی به پیشبازش آمد و به افتخار پیروزی او جشنی آراست و اسقف را به قصر خواند و دختر را به اهرن داد.
هنر نمودن گشتاسپ در میدان:
قیصر از اینکه دو داماد پهلوان نصیبش شده، از شادمانی سر بر آسمان می سایید و پیروزی آن دو را به آگاهی همه نامداران می رساند تا آنکه روزی در برابر ایوانش میدانی آراست و همه پهلوانان را به هنرنمائی در آن میدان فراخواند. دو داماد شاد قبل از همه شروع به هنرنمایی کردند و با هنر خود در چوگان و تیره و نیزه میدان قیصر را آراستند.
از آن سو کتایون نزد گشتاسپ آمد و گفت:«تا کی چنین اندوهگین به گوشه ای بنشینی و اندیشه کنی بلند شو و به میدان قصر به تماشای دو داماد پدرم برو و ببین این دو پهلوان که یکی گرگ را کشته و دیگری اژدها را، چه گردی برپا کرده اند» گشتاسپ گفت:«اگر تو چنین می خواهی من حرفی ندارم ولی اگر پدرت که مرا از شهر بیرون کرده در آنجایم ببیند چه خواهد گفت.» با این همه گشتاسپ زین بر اسب گذاشت و به میدان رفت و چندی آنجا به نظاره ایستاد و آن گاه گوی و چوگان خواست و وارد میدان شد. او چنان هنری در بازی نشان داد که پای دیگر یلان سست شد و هنگامی که نوبت تیرو کمان رسید باز همه از او در شگفت ماندند. قیصر به اطرافیان خود گفت:«او را نزد من آورید تا بدانم کیست و از کجا آمده که من تاکنون سوار سرفرازی چون او ندیده ام.» و چون او را نزد قیصر خواندند و قیصر از نام و نشانش پرسید گشتاسپ پاسخ داد:«من همان مرد بیگانه ای هستم که قیصر دخترش را به خاطر او از دیدگان راند و هیشوی شاهد است که آن گرگ بیشه و آن اژدها نیز به دست من کشته شده اند.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 25 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 24 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 24 |
تحقیق شیرین در خسرو و شیرین نظامی
نعمتالله پناهی
برگرفته از: نامه پارسی ، سال دهم، شماره چهارم، زمستان 1384: صص 33ـ55
چکیده : شخصیت شیرین در منظومه خسرو و شیرین نظامی محور این داستان محسوب است، اما به طور کلی هالهای از ابهام این شخصیت را فرا گرفته است و وی شخصیت واحدی ندارد. این مقاله با بررسی الگو و پیشنمونه شخصیت شیرین، بر آن است که کلیت شخصیت شیرین، برآمده از سه شخصیت مجزاست:
ـ آفاق، همسر نظامی
ـ شخصیت حکیمانه نظامی
ـ پیش نمونه طبقاتی
این نتیجه با بررسی سیر شخصیت شیرین در کلیت جریان داستان تحلیل و ثابت شده است.
پیشنمونه شیرین
پرفروغ ترین چهره داستان خسرو و شیرین ، بی تردید «شیرین» است. نظامی در یک سیر صعودی و متعالی، شخصیت شیرین را چنان پرداخت می کند که بعد از او هر شاعری تحت تأثیر و عاجز از هر گونه آفرینش مشابهی بوده است. «قهرمان واقعی سرتاسر منظومه و نقطه مرکزی آن، بی گمان خسرو نیست، ] بلکه [ شیرین است» و شخصیت شعفانگیز شیرین پرداختی کامل و عالی دارد و تأثیر آن بر کل داستان غیرقابل انکار است. عوامل چندی در صورتگری پیشنمونه شیرین دخیلاند که در اینجا بدانها میپردازیم.
یک. آفاق، همسر نظامی
درباره آفاق، شواهد تاریخی میگویند: «حاکم دربند کنیزی برای او (نظامی) فرستاد، این کنیز جوان که از طایفه قبچاق بود، آفاق نام داشت. نظامی او را به همسری برگزید. او را دوست داشت، ولی نتوانست مدت زیادی با او زندگی کند.» مرگ همسر محبوب او سبب شکست و دل رنجوریاش شد و از آنجا که «آفاق به کلبه فقیرانه نظامی سعادتی راستین آورد، مهر و عشق نظامی به آفاق چنان شکوهمند و پرمعنا بود و زندگی مشترکشان چنان سعادتبار بود که شاعر پس از مرگ آفاق، مدت زمان درازی در حسرت خوشبختی از دسترفته خود میسوخت».
با توجه به سال مرگ آفاق (576 ق) و مدت تألیف خسرو و شیرین یعنی از سال 571 تا 587 ق، بیتردید از دست دادن آفاق در این مدت ذهن و اندیشه نظامی را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد و مناسب ترین جای عقده گشایی و اندوه تنهایی این سوز و حسرت درونی، منظومه خسرو و شیرین است.
نظامی که شیرین را به لحاظ جوانب شخصیتی، نسخه بدلی از آفاق خود می داند، همواره با چشم حسرتبار، آن چنان که مولوی شمس را مینگریست، شیرین را پابهپای آفاق خود به اوج میکشاند.
آنجا که نظامی در پایان منظومه و در حالی که می خواهد از داستان نتیجه گیری کند، به طور صریح، شیرین را نه مثل آفاق، بلکه خود آفاق می داند:
تو کز عبرت بدین افسانه مانی
چه پنداری مگر افسانه خوانی
در این افسانه شرط است اشک راندن
گلابی تلخ بر شیرین فشاندن
به حکم آن که آن کم زندگانی
چو گل بر باد شد روز جوانی
سبکرو چون بت قبچاق من بود
گمان افتاد خود کافاق من بود
همایون پیکری نغز و هنرمند
فرستاده به من دارای دربند
پرندش درع و از درع آهنینتر
قباش از پیرهن تنگ آستینتر
ص 699ـ700، ب 126ـ131