دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 95 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 138 |
بحث ما درباره مسأله معاد است. مسأله معاد از نظر اهمیت، بعد از مسأله توحید مهمترین مسأله دینی و اسلامی است. پیغمبران ( و بالخصوص آنچه از قرآن در باره پیغمبر ما استفاده میشود) آمدهاند برای اینکه مردم را به این دو حقیقت مؤمن و معتقد کنند: یکی به خدا ( مبدأ ) و دیگر به قیامت و یا فعلاً به اصطلاح معمول ما معاد مسأله معاد چیزی است که برای یک مسلمان ایمان به آن لازم است، یعنی چه؟ یعنی در ردیف مسائلی نیست که چون از ضروریات اسلام است و ایمان به پیغمبر ضروری است، پس ایمان به آن هم به تبع ایمان به پیغمبر ضروری است. ما بعضی چیزها داریم که باید به آنها معتقد بود، به این معنا که اعتقاد به آنها از اعتقاد به پیغمبر منفک نیست، " باید " به این معناست نه به معنی تکلیف، به معنی این است که انفکاکپذیر نیست که انسان به پیغمبر و اسلام ایمان و اعتقاد داشته باشد ولی به این چیز ایمان نداشته باشد. مثلاً روزه ماه رمضان ، میگویند که روزه ماه رمضان از ضروریات اسلام است. اگر کسی روزه نگیرد و بدون عذر روزه بخورد، این آدم فاسق است ولی اگر کسی منکر روزه باشد، از اسلام خارج است، چرا؟ برای اینکه اسلام ایمان به وحدانیت خدا و ایمان به پیغمبر است و امکان ندارد که کسی به گفته پیغمبر ایمان داشته باشد ولی روزه را منکر باشد، چون اینکه در این دین روزه هست از ضروریات و از واضحات است، یعنی نمیشود انسان در ذهن خودش میان قبول گفتههای پیغمبر و منها کردن روزه تفکیک کند. ولی خود مسأله اعتقاد به روزه داشتن مستقلاً موضوع ایمان و اعتقاد نیست. یعنی در قرآن هیچ جا وارد نشده : " کسانی که به روزه ایمان میآورند" . اما گذشته از اینکه مسأله معاد و قیامت مثل روزه از ضروریات اسلام است (یعنی نمیشود کسی معتقد به پیغمبر باشد ولی منکر معاد باشد ) در تعبیرات قرآن کلمه ایمان به قیامت، ایمان به یوم آخر آمده است، یعنی پیغمبر مسأله معاد را به عنوان یک چیزی عرضه کرده است که مردم همانطوری که به خدا ایمان و اعتقاد پیدا میکنند، به آخرت هم باید ایمان و اعتقاد پیدا کنند، که معنی آن این میشود که همینطوری که خداشناسی لازم است ( یعنی انسان در یک خدی مستقلاً با فکر خودش باید خدا را بشناسد) در مسأله معاد نیز انسان باید معادشناس باشد, یعنی پیغمبر نیامده است که در مسأله معاد بگوید چون من میگویم معادی هست شما هم بگویید معادی هست، مثل اینکه من گفتم روزه واجب است شما هم بگویید روزه واجب است ، نه . ضمناً افکار را هدایت و رهبری و دعوت کرده که معاد را بشناسند، معرفت و ایمان به معاد پیدا کنند.
انسان از ابتدای آفرینش بر روی زمنین تاکنون علیرغم همه پیشرفتهایی که کرده، نتوانسته است تا مسئله مرگ و نیستی خود را حل کند، زیرا مرگ انسان یکی از قوانین ثابت و پابرجای طبیعت میباشد. این فکر که ما از کجا آمدهایم؟ علّت بوجود آمدن ما چه بوده است؟ چرا باید زندگی کنیم؟ چرا باید بمیریم؟ و پس از مرگ به کجا میرویم؟ و سوألاتی از این قبیل همیشه بطور طبیعی ذهن هر انسان را رف نظر از عقاید، مذاهب و آرمانهای موجود در جامعه در قورن گذشته و حال مشغول نگهداشته و برای آن تاکنون جوابی نیافته است. بطور مثال : این فکر در شاعران معروف گذشته تأثیر و این قطعه زیبا را در این وصف سروده است:
روزهـا فکـر من این است و همه شب سخنـم که چرا غافـل از احـوال دل خویشتنـم
از کجــا آمـدهام، آمـدن از بهــر چــه بـــود به کـجا مـیرم آخـر ننمائــی وطنـــم
ماندهام سخت عجب،کزچه سبب ساخت مرا یا چه بودست مراد وی از این ساختنم
به هر حال پیدا کردن جواب سؤالات متعددی که انسان در این باره مطرح میکند زمینهساز این تحقیق در خصوص امکان و ضرورت معاد میباشد.
ابتدا سعی میکنیم با یک پیشزمینه تاریخی از گذشته و نحوه پاسخگویی افکار، مذاهب و ایدهئولوژیهای موجود در قبل از اسلام موضوع را تا حدی بشکافیم و پس از آن پاسخها و نتایج تحقیقات انجام در این زمینه را از زبان مکاتب ( خصوصاً مکتب اسلام و قرآن) را مورد بررسی قرار داده و از این راه به نتیجهای که مورد نظر میباشد برسیم.
1- پیشینه تاریخی
1/1- عقیده به معاد در انسانهای بُدوی ( اوّلیه ) : عقیده به معاد در انسانهایی که قبل از ایجاد تمدنهای بزرگ تاریخی زندگی میکردهاند، وجود داشته است ولی آنها عقیده داشتند که انسان در همین دنیا مجدداً زنده میشود و زندگی جدیدی را از سر میگیرد، زیرا انسان همیشه دوست داشته که زندگی جاویدان داشته باشد و هیچوقت نمیرد، و این الهام در وجود او بوده و شواهدی که از آثار باستانی بدست آمده نشانگر این مطالب است که انسان بدوی در کنار قبر مردگان خود وسایل راحتی و خوراک او را نیز دفن میکرده که تا پس از زنده شدن مجدد برای رسیدن به مقاصد خود از آن استفاده نماید.
2/1- عقیده به معاد در بین مصریان : آثاری که باستانشناسان از تمدن مصر بدست آوردهاند نشاندهنده این مطلب است که آنان نیز به زندگی پس از مرگ و وجود روح و برگشت روح به بدن اعتقاد داشته و برای همین امر مردههار خود را مومیایی میکردند تا از متلاشی شدن جسم جلوگیری و برگشت روح به بدن را آسانتر نمایند. از طرفی در کنار قبر مردگان طلا، جواهر، وسایل جنگ ، خوراک , پوشاک و حتی گاهی اوقات زنان وی را ( به صورت زنده بگور) قرار میددادند و ثروتمندان برای اینکه این وسایل دزدیده نشوند، قبر درگذشتگان خود را در خانههایی به شکل هرم قرار میدادند که اهرام ثلاثه مصر در مورد فرعونهای آن زمان یکی از این نشانهها میباشد که در حال حاضر یکی از عجایب هفتگانه مطرح در دنیا میباشد. در بعضی از منابع [1] ذکر گردیده که مصریان به دنیای دیگر پس از مرگ اعتقاد داشتهان و این اعتقاد عمومیّت داشته و میگفتند که در دنیای دیگر پاداش خوبی و کیفر بدی افراد به آنان داده میشود. بعضی از مصریان ستارگان ثابت را که همه شب در آسمان دیده میشد، جایگاه انسانهای خوب میدانستند. بعضی دیگر میگفتند که اوزریس الهه و سنبل دادگری است و به همراه معاونینش بنامهای : توشه، اتوپس هوریس و مقات با همکاری 42 قاضی این کار را انجام میدهد و اگر حکم به نیکوکاری فرد دهد او در بهشت و نعمت جاوید قرار میگیرد و اگر رأی به بدکاری وی دهد آن فرد خوراک درندگان شده و یا در آتش میسوزد و یا به مجازاتهای دیگری میرسد. در منبع دیگری [2] آمده که اکثریت مصریها دارای آئین "پلیتهایسم" و تعدادی الهه و خدایان بودهاند و گاو میپرستیدند و او را مقدس میدانستند. این گاو به نام "آپیس" معروف بوده است. کاهنان معبدهای مختلفی که در مصر وجود داشت از عقاید ساده مردم استفاده میکردند و به همین دلیل دست به تهیه مجموعهای به نام " مردهنامه" زده بودند که انواع طلسمها و دعاها و سحر و جادو در آن نوشته شده بود و این مجموعه را با قیمتهای زیاد به مردم میفروختند تا از راه خواندن آن ارواح مردگان آمرزیده شوند.
3/1- عقیده به معاد در بین برهماییها : دین برهمایی از قدیمیترین ادیان در هندوستان است. برهما در زبان سانسکریت نام خداست، بنابراین نام بنیانگذار این دین یا عقیده با خود نامآورنده آن یکی نمیباشد. در این دین نوعی پرستش سهگانه وجود دارد. آنها به برهما بعنوان خدای آفریننده و به وشنو بعنوان خدای نگهبان و به سیفا بعنوان خدای ویرانگی معتقدند. ارکان اعتقادی این دین بر پایه 3 اصل، امتیازات طبقاتی، ریاضت و زهدگرایی تا مرز ترک دنیا و ضرورت تناسخ و حلول مردگان در پیکر حیوان، انسان و گیاه استوار است و 2 اصل اساسی دین برهمن بر پایه وحدت وجود و تناسخ یا عود ارواح به اجساد در این جهان میباشد. آنها معتقدند کسی که ریاضتهای زیاد بکشد و تقاضای نفس را در خود از بین ببرد و به دنیا و تجملان آن اهمیّت ندهد، پس از مرگ به سوی پروردگار( برهما ) خود میرود و اگر کسی به امور دنیوی علاقه نشان بدهد، روح او در بدن حیوان ، انسان و یا گیاه حلول نموده و به میزان عمل بد خود در مجازات قرار میگیرد و این کار آنقدر ادامه مییابد تا کاملاً به درجه کمال مطلوب برسد و به برهما بپیوندد.
4/1- عقیده به معاد در بین بودائیان : کلمه بودا به نام پایهگذار این دین میباشد که در هندوستان رواج یافته است. این دین به تناسخ معتقد است و میگوید:
الف ـ درد و رنح لازمه وجود انسان است.
ب ـ برگشت به دنیا به دلیل شهوتپرستی است و انسان باید آنقدر به این دنیا بیاید و از آن برود تا کاملاً پاک شده و به مقدسات بپیوندد.
ج ـ ترک شهوت مایه نجات از درد است و میتواند عاملی برای جلوگیری از برگشت انسان به این دنیا باشد. ضمناً جهان دیگر برای آنان بعنوان "نیروانا" نامیده شده است.
5/1- عقیده به معاد در بین زرتشتیان : دین زرتشت بر پایه عدالت پیریزی شده و در آن توبه و آمرزش از گناه وجود ندارد و اعتقاد بر این است که دنیای دیگری وجود دارد که در آنجا بهشت و جهنم قرار دارد. روح انسان پس از مرگ تا 3 روز بر بالای جنازه میماند و در روز چهارم از جنازه جدا میشود و برای رسیدن به بهشت تا جهنم باید 4 مرتبه را طی کند تا به مقصد برسد. اگر نیکوکار باشد وجدان وی به صورت دختری زیبا میآید و او را از پل صراط میگذراند و پس از طی مراحل به بهشت میرسد و اگر بدکار باشد وجدان وی به صورت پیرزن زشترو ظاهر میشود و او را به سوی جهنم میبرد و بدلیل بزهکاری از پل صراط میافتد و در نهر گداخته قرار میگیرد. این دین به رستاخیز پس از اتمام عمر دنیا معتقد است. اعتقاد بر این است که پس از مرگ انسان در دادگاهی محاکمه میشود که 3 قاضی دارد و نام یکی از آنها "میترا" میباشد. بدکاران به جهنم و نیکوکاران به بهشت نزد اهورمزدا میروند و آنهایی که خوبی و بدی در آنها مساوی است در بین زمین و آسمان میمانند. اساس دین زرتشت بر 3 اصل پندارنیک، گفتارنیک و کردارنیک استوار گردیده و از نظر اعتقاد به جهان آخرت تقریباً شبیه دین اسلام است.
6/1- عقیده به معاد در بین قوم یهود : در تورات اعتقاد بر این است که نتیجه پیروی از احکام خدا رسیدن به ارض موعود در این دنیا و بهرهمند شدن و نتیجه بدی قحطی و اسارت و هلاکت میباشد. این دین به آن شکل به قیامت و دنیای دیگر اشارهای ندارد و خدای بنیاسرائیل که در تورات معرفی شده مجازات را در همین دنیا اعمال میکند.
7/1- عقیده به معاد در مسیحیان : از محتویات انجیلهای چهارگانه چنین برداشت میشود که حضرت مسیح(ع) وجود روز رستاخیز را هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی ( از طریق زنده نمودن مردگان) اعلام نموده است. در انجیلها بیشتر از دوزخ ( جهنم ) و کمتر از بهشت و نعمتهای آن صحبت شده است.
از آثار بهجا مانده از گورستانهای کهن، چنین به دست میآید که بشر، از آغاز پیدایش خود، زنده شدن مردگان را به نوعی باور داشته و به بازگشت آنان به صحنه زندگی معتقد بوده است. به همین جهت مرگ را پایان زندگی نمیدانسته است. یک نمونه صدق گواه این ادعا، وجود کشفیاتی است که اخیراً باستانشناسان در شهر سوخته انجام دادهاند. این مکشوفات نشان میدهد که مردم آن دیار، دستاخیز انسانها را باور داشته، و به این منظور مردگان را با اشیاء مورد علاقهشان به خاک میسپردند. این نکته، موضوعی نیست که ویژه شهر سوخته و یا سرزمین ایران باستان باشد، بلکه در جایجای کره خاکی هر کجا گورستانی تاریخی پیدا شده است آثار بهجا مانده در درون آن گورها، بیانگر چنین باوری اصیل در میان انسانهای گذشته است، از نژاد سفید گرفته تا نژاد سرخ و زرد و سیاه، از آسیا گرفته تا اروپا و آفریقا و آمریکا. هر چند این باور مقدس در طول تاریخ، دچار فراز و نشیبهایی شده و قهراً به خرافاتی آلوده شده است, ولی این آمیختگی موجب از میان رفتن اصالت آن نمیشود. آئین مقدس و جهانشمول اسلام ، موضوع زنده شدن مردگان در روز واپسین را آنچنان روشن و آشکارا بیان نموده و به تنقیح همه جانبه آن پرداخته است که جای هرگونه ابهام و تردید را از میان برداشته، و این باور اصیل را از زنگارهای جهل و خرافات تاریخی زدوده است. در قرآن کریم و روایات ائمهطاهرین علیهالسلام به صراحت، حقیقت دنیا و آخرت، عالم برزخ، روز محشر، بهشت و دوزخ، نعمتهای بهشتی و کیفرهای دوزخ به تصویر کشیده شده است.
نهجالبلاغه که قسمتی از سخنان و نامهها و کلمات قصار امام امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است دارای محورهای گوناگون سیاسی، اخلاقی و اعتقادی است. هر چند معاد موضوع اصلی این کتاب را تشکیل نمیدهد، ولی از لابهلای آن میتوان به خوبی و روشنی ابعاد گوناگون آن را دریافت. از اینرو نگارنده بر آن شده است که در این باره تحقیقی به عمل آورد که نتیجه این تحقیق و بررسی چیزی است که در برابر خوانندگان قرار گرفته، و به نام معاد در نهجالبلاغه تقدیم میگردد. امیداست این اثر ناچیز گامی در راستای معرفی گوشهای از مباحث اعتقادی نهجالبلاغه و نیز به دنبال آن، شناخت یکی از باورهای اصیل اسلامی به شمار آید. و خوانندگان گرامی را بهرهای رسانیده و ذخیرهای برای روز حساب و نیاز نگارنده باشد.
بازگشت ، چگونه ؟ !
طبیعت، داستان شگفتانگیزی دارد؛ بهاران فرامیرسد، درختان پرشکوفه، و زمین سرسبز و پرطراوت گردیده و جنگلهای انبوه زمین را آرایش میدهند، اندک اندک درختان میوه، میوه خود را به بار مینهند و با گذشت چند ماه و رسیدن فصل تابستان انواع میوهها با رنگهای گوناگون، درختان را پوشانده و بر زیبایی طبیعت میافزایند، تا اینکه پاییز فرامیرسد، میوهها از درختان چیده شده و بادخزان به تدریج برگهای درختان را از تنه آنها جدا نموده و بر روی زمین پراکنده میکنند، و با فرارسیدن زمستان سرد، دیگر از آن سبزی و طراوت زمین و جنگها اثری باقی نمیماند، جز درختانی به ظاهر بیجان و زمین گلآلود چیزی به چشم نمیخورد و به دیگر سخن، طبیعت در زمستان میمیرد. ولی با بازگشت فصل بهار، زندگی خود را بازمییابد.
یعنی : معاد طبیعت فرامیرسد و این معاد، هر سال تجدید میگردد. انسان نیز روزی از مادر زاده میشود و با گذشت سالهایی چند، به طراوت و شادابی و زیبایی جوانی میرسد و بسان گل و برتر از آن در دامان خانواده شادی میآفریند. تدریجاً به دوران میانسالی و از آن به دوران پیری و کهولت میرسد و در پایان ، مرگ را در آغوش میگیرد و به زیر خاک میرود و سرانجام او در درون خاک، پوسیده شدن و خاک شدن است. آیا انسانها را نیز بازگشتی هست؟ چگونه میشود که طبیعت را هر سال معادی باشد ولی انسان را بازگشتی نباشد؟
این پرسش و دیگر پرسشهای مربوط به معاد و زندهشدن انسانها، پرسشهای اساسی هستند که علی علیهالسلام در نهجالبلاغه به آنها پاسخ داده است و نگارنده پاسخهای آن حضرت را به شش فصل تقسیم نموده و به خوانندگان گرامی تقدیم مینماید.
2- فلسفه معاد :
کلمه معاد از ماده "عود" به معنی برگشتن است زیرا روح در جهان آخرت مجدداً به بدن برگردانده میشود. معاد از اصول دین مقدس اسلام است که اعتقاد به آن واجب میباشد. درک معاد از طریق چشم ، گوش و ... مادّی امکانپذیر نیست و در اثبات ضرورت معاد دلایل مختلفی وجود دارد که ما در اینجا به بعضی از آنها بطور خلاصه میپردازیم:
1/ 2- دسته اوّل دلایل به صفات خداوند متصل گردیده که به شرح ذیل میباشد:
1/1/2 – عدل خداوند : از آنجائیکه خداوند عادل میباشد پس نمیتواند به غیر عدالت در بین بندگان خود قضاوت کند، پس باید سزای نیکی و بدی انسانها را به شکل پاداش یا مجازات بدهد. همانطور که در جامعه یک شخص به خاطر انجام کار خوب تشویق و به خاطر کار بد تنبیه میگردد. این عمل از طرف خداوند نیز انجام میگردد ولی نه به طریقهای که انسانها آن را انجام میدهند. خداوند این جهان را آفرید تا انسانها در آن بصورت موقت زندگی کنند و با عقل و اختیار اعمال خود را انجام دهند و در آخرت هر کس بر اساس توشهای که آورده مورد سنجش قرار گیرد و پاداش نیکی و سزای بدی را ببیند. بعضیها در این مورد سوأل کردهاند که چرا خداوند در دنیا جزای خوبی و بدی را نمیدهد تا نیازی به دنیای دیگر نباشد. در اصل جواب این است که خداوند مجازات و پاداش هر عملی را به مقدار کمتر در دنیا و به صورت کامل در آخرت میدهد و علتهایی برای این کار وجود دارد. اوّل اینکه اگر خداوند جزای کامل هر چیز را در این دنیا بدهد مسلماً این کار باعث مشکلاتی برای خانواده آن فرد و یا کسانی که در کنار وی زندگی میکنند و از وی تأثیرپذیر هستند، میگردد. اما در دنیای دیگر چون وابستگی برای افراد وجود ندارد پس اثر پاداش یا مجازات هم مستقیم به خود فرد برمیگردد. دوّم آنکه اگر خداوند مجازات اعمال بد را در این دنیا و به اندازه واقعی آن اعمال کند مردم با تکرار این عمل از ترس و یا از طمع به رسیدن به پاداش به کارهای خوب رومیآورند و چون این نوع خوب بودن به صورت اجباری است پس ارزش خود را از دست میدهد و همه زاهد و عابد میشوند. بنابراین خداوند به آنها فرصت میدهد تا در این دنیا بر اساس خواستهای خودشان عمل کنند تا در ان دنیا به حساب خوب و بد آنها برسد. سوم آنکه پاداش یا عقوبت در دنیا به شدت آخرت نمیتواند باشد، زیرا در دنیا امکان اجرای کامل آن نیست. مثلاً برای کارخوبی که انجام میشود حداکثر بهترین غذا، بهترین پوشاک ، بهترین خانه و بهترین ماشین را به فرد بدهند حداکثر همین است و یا عقوبت عمل بد مثل کشتار انسانها توسط یک نفر یک بار اعدام اوست که این احقاق حق دیگران نخواهد بود. چهارم آنکه اگر خداوند به شدت عقوبت کارهای بد را بدهد هیچ بشری بر روی کره زمین نخواهد ماند، زیرا کسی نیست که در مقابل وظایف خود نسبت به خداوند خلاف نکرده باشد. پنجم آنکه با اعمال مجازات بلافاصله بعد از انجام عمل خطا امکان توبه را از انسانها میگیرد، زیرا خیلی از ما انسانها بعد از مدتی متوجه عمل بد خود میشویم و خداوند این راه را برای ما باز گذاشته تا به شرط توبه کامل و به موقع گناهان ما بخشیده شود. ششم آنکه پاداش و کیفر فوری نمیتواند عادلانه باشد، زیرا ممکن است عمل بدی که فردی انجام میدهد عواقب دیگری را هم داشته باشد که بعد معلوم گردد و مجازات وی به میزان فقط عمل بد اوّل تعیین و اعمال شود.
2/1/1- حکمت خداوند: از آنجائیکه خداوند حکیم میباشد یعنی هر کاری را به دلیلی انجام میدهد و این دلیل برای رفع نیاز خودش نیست بلکه برای رفع نیاز انسانها است، لذا بیهدف گذاشتن انجام هر کاری از خداوند بدور میباشد. پس وقتی خداوند انسان و جهان را میآفریند حتماً هدفی در این آفرینش وجود دارد که بدتر و بالاتر از زندگی انسان در این دنیای مادی و خوردن و خوابیدن و انجام اعمال حیوانی میباشد. پس از هدف از آفرینش تعالی انسان است و رساندن وی به حد اعلای انسانیت و به این مطلب که واقعاً خلیفهالله باشد و در آن جهان نیز برتر و بالاتر از ملائک قرار گیرد، زیرا ملائک به خاطر وضعیت خاصی که دارند در بوته امتحان قرار نگرفتهاند ولی انسان اگر در این آزمایش موفق گردد پس جایگاهی بالاتر از ملائک پیدا میکند، زیرا با اختیار و عقل خود به این درجه رسیده و میتوانست با اعمال غلط به بدترین درجه سفلی هم سقوط نماید.
2/2- دسته دوّم دلایل به برهانهای معروف اثبات خداوند برمیگردد که به شرح ذیل میباشد:
1/2/2- برهان حرکت: جهان طبیعت با همه پدیدههای آسمانی و زمینی ، معدنها، گیاهان ، حیوانات، انسانها به صورت منسجم و هماهنگ ایجاد شده و یک واقعیت حقیقی را تشکیل میدهد. از آنجائیکه این واقعیت همیشه در حرکت است و در آن سکون دیده نمیشود و همه چیز در حال شدن میباشد، لذا این امر نشانه آن است که همه چیز به سوی یک هدفی در جریان است. بطور مثال یک کارخانه با دستگاههای عظیمی که در آن وجود دارد در لحظه اوّل ممکن است علت اصلی ایجاد آن مشخص نباشد ولی اگر کارکرد دستگاهها را دنبال کنیم به هدف اصلی که تولید یک محصول میباشد پی میبریم و میبینیم که عملی که در حال انجام است تا تولید محصول بیوقفه ادامه دارد. مثال کلیتر آن این جهان است که با تمام سرعت مادّی خود پیش میرود تا به دنیای آخرت برسد و در آنجا محصول واقعی آن مشخص خواهد گردید. لذا تا آن موقع در حرکت است و ساکن نمیشود.
2/2/2- برهان رحمت : یعنی اینکه خداوند به واسطه رحکت خود نسبت به رفع نیاز هر نیازمند و اعطای کمال شایسته به هر موجود آماده و لایق میباشد. بنابراین چون انسان استعداد این رحمت خداوند را دارد و این قدرت در وی نهاده شده که با عقل و انتخا ب خود به زندگی سعادتمندانه و ابدی برسد، لذا خداوند با رحمت خود این عمل را ممکن میگرداند.
3/2/2- برهان حقیقت : از آنجائیکه این جهان محل زندگی انسان و آزمایش وی در انجام عمل صالح یا غیرصالح میباشد، لذا در آن حقیقت و غیرحقیقت در کنار هم وجود دارد تا انسان بتواند در زندگی خود با عقل و انتخاب و شناخت حقیقت و غیرحقیقت به تعالی خود برسد. خداوند هم در دنیای دیگر غیرحقیقت را از بین برده و همه چیز را در قالب حقیقت نشان میدهد و هرگونه ابطل و خلاف و نفاق و تحریف و کتمان و فریب از جهان آخرت بدور میباشد.
4/2/2- برهان تجدد روح : بطور خلاصه میتوان گفت روحی که به انسان در این دنیا دمیده میشود به هنگام مرگ نمیمیرد و فقط این جسم اوست که فانی است لذا روح زنده در دنیای دیگر به بدن همان فرد وارد میشود، زیرا مرگ و نابودی صرفاً برای ماده وجود دارد و غیرماده از آن مستثنی هستند.
5/2/2- برهان اشتیاق به زندگی جاوید: انسان همیشه به دنبال این مطلب بوده که آب حیات جاودانی را پیدا و بتواند تا ابد زنده بماند، لیکن از آنجائیکه انسانها فانی بوده و دوره زندگی خاصی برای آنان وجود داشته و این چرخه در طبیعت ادامه دارد لذا زندگی جاوید کمال مطلوب انسان است. تنها چیزی که میتواند انسان را به زندگی جاوید در این دنیا برساند، ایمان و معرفت میباشد، که بهره مؤمن در این دنیا برای جهان آخرت نیز میباشد. بنابراین وجود عالمی که مصون از زوال و محفوظ از پدیده مرگ باشد، یعنی وجود قیامت که در آن مرگ راه ندارد، ضروری و قطعی است. این خصیصه مخصوص انسان میباشد، میدانیم که انسان از دو حقیقت جدا از هم تشکیل شده، یکی جسم و دیگری جان که این دو عامل مثل ماده و صورت در پیدایش انسان سهم دارند و رابطه با معاد انسان دو نظریه وجود دارد:
الف ـ معاد روحانی : یعنی اینکه انسان در قیامت با همین بدن زنده نمیشود و کلیه پاداشها و کفرها صرفاً از طریق روح انسان دریافت میگردد.
ب ـ معاد جسمانی : یعنی اینکه جسم انسان پس از پوسیده شدن و از بین رفتن در این دنیا مجدداً در آن دنیا به همین شکل فعلی از قبر بیرون بیاید و روح انسان در آن حلول نماید و جوابگوی اعمال و رفتار خود گشته و کیفر و پاداش اعمال خود را ببیند. دلایلی که بر اثبات این امر میتوان ارائه داد عبارتند از :
- علاقه انسان به جسم خود: زیرا انسان سالها در آن جسم زندگی کرده و برای همین همیشه سفارش میکند تا در محل مناسبی دفن شود یا جسمش سوزانده شود تا از عذاب دور باشد و یا مومیایی شود و یا کفن او از پارچه مخصوصی باشد.
- اعتقاد تمام ادیان به قیامت : تقریباً میبینیم که همه ادیان چون از طرف خداوند برای راهنمایی انسانها آمدهاند، لذا در آنان مسئله بازگشت روح به جسم ذکر و عقوبت الهی در جهان دیگر وعده داده شده است.
نکته : شبه آکل و مأکول : عدهای در رد معاد جسمانی انسانی گفتهاند که انسان پس از مرگ به خاک تبدیل و خاک نیز از طریق گیاهان میوه میشود و آن میوه را فرد دیگری میخورد و به همین دلیل ما با چند واسطه پس از مدتی اجزاء بدن دیگران میشویم پس چگونه ممکن است در قیامت این ذرات در هم مخلوط شده، جدا میشود و دوباره روح در آن دمیده میشود. پاسخ این سوأل اینگونه داده شده که اگر تمام بدن ما تبدیل به خاک و پس از آن به میوه شود ، حتی اگر یک سلول از ما باقی بماند همان یک سلول برای بوجود آمدن مجدد بدن ما در قیامت کافی است، زیرا انسانها، گیاهان و حیوانات همه از یک سلول بوجود آمدهاند.
6/2/2- معاد از طریق سیر تکامل: فلاسفهای که اعتقاد به معاد از طریق سیر تکامل دارند کسانی هستند که میگویند: چون خداوند همه مخلوقات را اعم از نبات ، جماد، انسانها خلق نموده پس برای این کار هدفی داشته و آنها را بیخود خلق ننموده و برای هر موجودی بر حسب شرایط آن وحکمت خود شروع و پایانی را تعیین نموده است، زیرا اگر برای خلق محدودیتی وجود نداشت پس با خداوند یکی میشد. بنابراین همه مخلوقات پس از بوجود آمدن سیر تکامل خود را طی میکنند تا به معاد در معاد ابدی در آن دنیا نائل گردند. با عنایت به اینکه هر موجودی متفاوت از موجودات دیگر آفریده شده لذا، سیر تکامل آنها نیز با هم متفاوت میباشد. این سیر تکامل به 4 مرحله تقسیم میشود که تمام موجودات دارای روح که قوّه تشخیص دارند آن را طی میکنند:
1- سیر تکامل ادخالی ( از عالم مادی به عالم برزخ ) منظور این است که اگر انسان در طول زندگی مادی خود به سیر تکامل اوّلیه برسد، روحش به آن دنیا منتقل و در آنجا نتیجه اعمالش را خواهد دید، امّا اگر حادثهای مانع از دوره تکامل مادی وی گردد، روح وی به برزخ منتقل و امکانات جبران گذشته برای وی بوجود آید که این امر در عالم مثال انفاق خواهد افتاد.
در اینجا تعریف کوتاهی از برزخ را میآوریم: برزخ فاصله بین دنیای ماده و سرای جاودانی ، عالمی وجود دارد که خالی از بعد زمان و مکان میباشد، زیرا به اندازه کل موجوات از ابتدای خلقت تا هر زمانی جای دارد و هر آنچه که در مغز انسان جای دارد اعم از قابل تصوّر و غیرقابل تصوّر همه در این عالم محفوظ میباشد و هر موجودی با هر شکل و اندازه و هیکل با همان کیفیت در برزخ آشکار میشود. فرق بین این دنیا و برزخ درست مثل فرق رحم مادر با دنیای بیرون برای نوزاد است.
2- سیر تکامل اتّصالی ( از عالم برزخ به عالم مادی) یعنی اینکه دنیایی شبیه دنیای مادی در برزخ برای کسانی که سیر تکامل آنان ناقص مانده بوجود میآید برای اینکه طبیعیتر بنظر آید با این دنیا ارتباط معنوی دارد تا لذتها و دردها و سایر موارد جهت موجود جسمی بوجود آید.
3- سیر تکامل امتناجی ( به طریق قوس صعودی ) : این حرکت قوس صعودی به منزله تبدیل نبات به حیوان و حیوان به انسان نیست، زیرا هر موجودی از نظر عدد و شمارش و عمر با موجود دیگر متفاوت است و از طرفی این امر معقول نیست که حیوانات به انسان تبدیل شوند، زیرا اگر این تبدیل به صورت فرد به فرد باشد، تعداد انسانها از ابتدا تا بحال حتی به اندازه فقط حشرات آفریده شده تا بحال نمیشود. بنابراین حرکات قوس صعودی مواد فوق به طریق حرکت وضعی اتصالی است ( مانند پیدایش اوّلیه تا به انتهای رشد جسمی خود رسیدن ) پس از هر یک از جامدات و نباتات و حیوانات تا موقعی که وجود دارند، بطور مرتب و متوالی تولید کننده مواد بعدی خود هستند بدون آنکه کوچکترین ذرهای از ماده وجودی آنها در ماده بعدی تحلیل برود. در نهایت اثری که از ماده اوّلی به دوّمی میرسد، ماده دوّی کاملتر میگردد زیرا یک اثر از ماده اوّلی و یک اثر از اقتضای طبیعت ماده خودش ذخیره دارد. با این تفاصیل در جماد صرفاً اثر جامد بودن وجود دارد ولی در نبات اثر جامد بودن و نبات بودن وجود دارد و در حیوانات اثر جامد و نبات و حیوان بودن و در انسان نهایتاً اثر همه موارد بعلاوه انسان بودن وجود دارد.
4- سیر تکامل اتحادی ( به طریق قوس صعودی و نزولی ) در این مرحله به انسان پس از طی شش مرحله قبل از تولّد ( سْلاله ، نُطفه ، عُلَقه ، مْضغَه ، عِظام ، لحم ) روح الهی دمیده میشود. برای کمال روح، هزار و یک عالم مقرر است که هزار عالم آن بشری و یک عالم آن برای وصال حقیقت است.
3/2- حقیقت دنیا
بمانـد سالها این نظــم و ترتیــب
ز ما هر ذره خاک افتاده جایی
غرض نقشی است که از ما باز ماند
که هستــی را نمیبینم بقایــی
نخستین گام برای شناخت جان پس از مرگ، شناختن دنیا است، زیرا زندگی جان دیگر در فراسوی دنیا قرار گرفته و هر انسان خردمند دوست دارد به فراسوی خود بیندیشد و حقیقت آن را درک کند و این چیزی است که در این جهان برای او میسر است، دنیایی که گروهی از انسانها آنچنان به آن چنگ زدهاند که گویا برای همیشه در آن خواهند ماند، و آنچنان به آن دل بستهاند که گویا ویژه آنان بوده و دیگران را در آن سهمی نیست، مرگ دیگران و حتی نزدیکترین خویشاوندان خود را میبینند و لحظههای دردناک آخر عمر آنان را به چشم نظاره میکنند ، ولی به هیچوجه پند نمیگیرند و آنچنان در این دنیا زندگی میکنند که گویا از بیوفایی و پیامدهای بسیار دشوار و اندوهبار دلبستگی به آن کاملاً ناآگاهند. بر این اساس است که شناختن حقیقت دنیا از ارزش و جایگاه ویژهای برخوردار است.
واژهشناسان دنیا را از ماده دنو به معنای قرب و نزدیکی دانستهاند، طریحی نوشته است: دنیا در برابر آخرت و به سبب نزدیک بودن آن، به این نام نامیده شده است. ابنمنظور یکی دیگر از واژهشناسان عرب نوشته است: دنیالشیء من الشیء ، یعنی : چیزی به چیزی نزدیک شده است و دنیا نقیض آخرت است، که اصل آن دنوای بود، و واو آن به یاء تبدیل شد. زیرا وزن فعلی اگر اسم دارای واو باشد، آن واو به یاء تبدیل میگردد، این رای سیبویه است ... و دنیا اسم برای این زندگی است که در آن قرار داریم. به این سبب نام دنیا گرفت که آخرت از زندگی این جهان، دور و دنیا به آن نزدیک است.
ب ـ دنیا برای آخرت :
پوچگرایی در میان آنان که مبدأ و معاد را باور ندارند بیاندازه رایج است، تا آنجا که آسایش زندگی این جهان را از آنان گرفته، و به بیماریهای روانی و افسردگیهای روحی گرفتار ساخته است به گونهای که در اثر این اندیشه نادرست برخی از آنان دست به خودکشی زده و به زندگی خود در این جهان پایان میبخشند. در میان یکتاپرستان به ویژه مسلمانان این اندیشه چندان نتوانسته است رخنه نماید، از اینرو درصد خودکشیها در میان آنان بسیار اندک است. ولی در میدان عمل غفلت، سست ایمانی ، ضعف باورهای دینی و وجود عوامل انحراف از درون و بیرون سبب گردیده است که بسیاری از آنان به دنیا گرایش پیدا نموده و این گرایش خطرآفرین، هم آسایش روانی را از آنان گرفته و هم موجب گریز آنان از دین و مذهب و غفلت از زندگی سعادتمندانه و جاویدان آخرت گردیده است.
علی علیهالسلام در نهجالبلاغه به بهترینگونه به نکوهش دنیاگرایی پرداخته ، و دنیا را به جز در موارد مخصوص، فاقد هرگونه اعتبار و ارزش شرعی و عقلی و عقلایی معرفی نموده، و ارزش آن را تنها در این راستا قرار داده است که ابزاری برای رسیدن به زندگی جاوید آخرت باشد. اینک نمونههایی از تعبیرات گرانسنگ آن حضرت در این باره را از نگاه خود میگذرانید:
1- در نامهای به معاویه نوشته است:
فانالله سبحانه قد جعلالدنیا لما بعدها، و ابتلی فیها اهلها، لیعلم ایهم اءحسن عملا، و لسنا اللدنیا خلقنا و لاباسعلی فیها اءمرنا، و انما وضعنا لنبتلی بها.
خداوند منزه از هر عیب و نقص، دنیا را برای رسیدن به فراسوی خود جهان دیگر آفریده است و ساکنان آن را آزموده است تا به علم فعلی آگاه گردد که کدام یک از آنان بهترین کردار را خواهد داشت. و ما برای این دنیا آفریده نشدهایم و به تلاش و کوشش در دنیا برای دنیا فرمان داده نشدهایم ، و همانا ما در آن آفریده شدهایم تا به وسیله آن، مورد آزمایش قرار بگیریم.
2- اءلا و ان هذه الدنیا التی اءصبحتم تتمنونها و ترغبون فیها، و تغضبکم و ترضیکم، لیست بدارکم، و لا منزلکم الذی خلقتمله، و لا الذی دعیتمالیه، اءلا و انها لیست بباقیة لکم، و لا تبقون علیها، و هی و ان غرتکم منها و قد حذرتکم شرها، فدعوا غرورها لتحذیرها، و اءطماعها لتخویفها، و سابقوا فیها و الی الدار التی دعیتم الیها، و انصرفوا بقلوبکم عنها.
آگاه باشید! این دنیایی را که آن را آرزو میکنید، و به آن شوق میورزید، و شما را گاهی به خشم میآورد و گاهی از خود راضی میگرداند، نه سرای شما و آن جایگاهی است که برای آن آفریده شدهاید. آگاه باشید! این دنیا برای شما نخواهد ماند، و شما در آن جاوید نخواهید بود. هر چند این دنیا شما را به خود فریفته است ولی از بدی خود نیز شما را بر حذر داشته است. پس به فریب دنیا دچار نگردید که شما را از آن برحذر داشته، و به آن آز نورزید که شما را از آن ترسانیده است و در آن به سرایی که به آن فراخوانده شدهاید مسابقه بگذارید و با دلهایتان از آن روی بگردانید.
3- ... و لبئس المتجر اءن تری الدنیا لنفسک ثمنا و ممالک عندالله عوضا ... ... فلتکن الدنیا فی اءعینکم اءصغر من حثالة القرض و قراضة الجلم...
... و چه بد داد و ستدی است که اگر دنیا را بهای جان خود، و پاداشی از سوی خداوند بدانی ... ... پس باید که دنیا در دیدگاه شما از پوست درخت سلم درختی که پوست و برگ آن در دباغی استفاده میشود و از پارچههای ریزی که از قیچی خیاطی جدا میگردد، ناچیزتر باشد ...
4- انما الدنیا دار مجاز والاءخرة دار قرار، فخذوا من ممرکم لمقرکم، و لا تهتکوا اءستارکم عند من من یعلم اءسرارکم، و اءخرجوا من الدنیا و قلوبکم من قبل اءن تخرج منها ابدانکم، فیها اءختبرتم و لغیرها خلقتم. ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکة ما قدم؟!
هان ای مردم ! دنیا سرای گذشتن و آخرت سرای ماندن است. پس از گذرگاه خود برای جایگاه ماندن توشه برگیرید و نزد کسی خداوندی که از اسرار شما آگاهی دارد نسبت به یکدیگر پردهدری مکنید، و پیش از جدا شدن بدنهایتان از این جهان، دلهای خود را از آن بیرون برانید، در دنیا آزمایش میشوید و برای جز آن رسیدن به آخرت آفریده شدهاید در آن هنگام که انسان میمیرد مردم میگویند چه چیزی به ارث گذارده است و فرشتگان میگویند چه چیزی را برای سرای جاوید از پیش فرستاده است.
ج- از دنیا باید به میزان نیاز برگرفت:
از سخنان گذشته چنین به دست میآید که دنیا جایگاه آزمایش انسان و ابزاری برای رسیدن او به زندگی جاوید و سعادتمندانه آخرت است و این هدف تنها چیزی است که به دنیا ارزش و اعتبار بخشیده و آن را از حالت پوچی بیرون میآورد و بیتردید این هدف، دارای ارزش و اهمیت فوقالعاده و منحصر به فرد است، زیرا تنها راه وصول انسان به رستگاری و نایل شدن او به سعادت و خوشبختی جاوید اخروی است. از این رو توجه به سلامت و امنیت راه نیز در خور اهمیت خواهد بود. بر این اساس، انسان تا آن هنگام که در دنیا زیست مینماید به ملاحظه طبیعت مادی خود ناگزیر است از آن برای نیازهای خود بهره برگیرد، این بهرهگیری تا آنجا که نیاز باشد نه تنها ناپسند نیست، بلکه برای تحصیل هدف اصلی زندگی دنیا، که توشه گرفتن برای آخرت است لازم و ضروری مینماید. در این باره نقل شده است:
روزی علی علیهالسلام در بصره شنید که یکی از یارانش به نام علاء بن زیاد حارثی در بستر بیماری افتاده است، امام علیهالسلام به قصد عیادت او به خانه او رفت، و آنگاه که خانه بزرگ و وسیع او را مشاهده نمود، چنین گفت:
ما کنت تصنع بسعة هذه الدار فی الدنیا و انت الیها فی الاءخرة کنت اءحوج؟ و بلی ان سئت بلغت بها الاءخرة ، تقری فیها الضیف، و نصل فیها الرحم و تطلع منها الحقوق مطالعها فاذا اءنت قد بلغت به الاءخرة.