فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

بررسی رابطه بین هوش هیجانی و سلامت عمومی در بین جوانان سنی 20 ساله شهرستان ابهر

انسان ها از نظر سطح پایداری انگیختگی و واکنش پذیری نسبت به محرک های محیطی، تفاوت دارند منظور از سطح پایه انگیختگی این است که یک نفر بدون تحریک بیرونی چقدر برانگیختگی است واکنش پذیری به واکنش انگیختگی فرد هنگام قرار گرفتن در معرض تحریک بیرونی، اشاره دارد
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
بازدید ها 1
فرمت فایل doc
حجم فایل 393 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 73
بررسی رابطه بین هوش هیجانی و سلامت عمومی در بین جوانان سنی 20 ساله شهرستان ابهر

فروشنده فایل

کد کاربری 8044
کاربر

فصل اول

کلیات تحقیق

مقدمه

انسان ها از نظر سطح پایداری انگیختگی و واکنش پذیری نسبت به محرک های محیطی، تفاوت دارند. منظور از سطح پایه انگیختگی این است که یک نفر بدون تحریک بیرونی چقدر برانگیختگی است. واکنش پذیری به واکنش انگیختگی فرد هنگام قرار گرفتن در معرض تحریک بیرونی، اشاره دارد.

هیجان خواهی و هوتن هیجانی نوعی صفت شخصیت است که با انگیختگی و واکنش پذیری ارتباط دارد. فرد زیاد هیجان خواه، تحریک بیرونی مداوم مغز را ترجیح می دهد. از کارهای تکراری کسل می شود و همواره در جستجوی راه های برای افزایش دادن انگیختگی از طریق تجربیات هیجان انگیزاست. فرد کم هیجان خواه، تحریک مغزی کمتری را ترجیح می دهد و کارهای تکراری را نسبتاً خوب تحمل می کند هیجان خواهی به این صورت تعریف می شود و هوش هیجانی هم عبارتند از : جستجو کردن هیجانها و تجربیات متنوع، تازه و پرشور و تمایل به ریسک کردن بدنی، قانونی و مالی. به خاطر خود این گونه تجربه ها زاکرمن 1994 ماروین زاکرمن 1994 از مثال رانندگی خیلی سریع بعد از مشروب خواری استفاده می کند برای اینکه تمایل فرد هیجان خواه را به مخاطرات بدنی (صد در صد زدن خود و دیگران) مخاطرات اجتماعی (در معرض دید قرار گرفتن به عنوان راننده مست) مخاطره قانونی ( دستگیر و زندانی شدن ) که افراد هیجان خواه دوست دارند بپردازند تا به هیجان ها و تجربیاتی که جستجو می کنند برسند. سلامت عمومی را حالت سازگاری نسبتاً خوب، احساس بهزیستی و شکوفایی توان و توان و استعداد های شخصی تعریف کرده اند واین اصطلاح عموما برای کسی به کار می رود که در سطح بالایی از سازگار و استنباط رفتاری و عاطفی عمل می کند، نه کسی که صرفا بیمارنی ست و از سویی علم سلامت عمومی شاخه ای از علم بهداشت روانی است که با پیشگیری از اختلافهای روانی و حفظ شهوه های بهینه زندگی و بهداشت عاطفی سر و کار دارد. و علم سلامت عمومی فرایند همیشگی است که از بو تولد تا هنگام مرگ ادامه می یابد واین علم با چهارهدف شکوفایی توان با لقوه، شاد کامی، رشد و تحول هماهنگ و زندگی موثر و کار آمد سعی می کند از طریق آزمودن به کار کنان، سلمت عمومی، پیشگیری، درمان اختلالهای روانی و حفظ و تداوم بهداشت روانی در شرایط خاص سالم را ایجاد کند ( اندورا- ساپتی گئون ترجمه حمید رضا حسن شاهی برواتی 1385)

بیان مساله

هیجان ها بسیار پیچیده از آن هستند که ابتدا به چشم می خورند. در نگاه اول، همگی هیجان ها را به عنوان احساس می شناسیم، ما شادیو ترس را می شناسیم زی را جنبه احساسی آن طبق تجربه ماخیلی بارز هستند وقتی با تهدیدی مواجه میشویم ( ترس ) هابه سمت هدفی پیشرفت می کنیم و تقریبا غیر ممکن است که متوجه جنبه احساسی هیجان نشویم.اما به همان صورتی که بینی بخشی از صورت است، احساس ها نیز فقط جزیی از هیجان هستند، هیجان ها چند بعدی هستند و آنهارا به صورت پدیده های ذهنی، زینتی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند. ( ایزارد 1993 ) هیجان ها تا اندازه ای احساس ذهنی هستند به این صورت که باعث می شود شیوه های مثل عصبانی ها خوشحال احساس می کنیم اما این هیجان ها و هوش استفاده شده در مقابل آن واکنش های زیستی نیز هستند یعنی پاسخ های بسیج کننده انرژی که بدن را سازگار شدن با هر موقعیتی که فرد با آن مواجه شده آماده می کنند. ( جال مارشال ریو ترجمه سید مهدی 1385 ) جلوگیری از بروزاختلالهای روانی و پیشگیری ( نخستین)، تشخیص و درمان زود هنگام اختلالها و کمک به معضلات ناشی از ابتلا به اختلا لهای روانی در روانشناسی علاوه بر اهمیتی که برای پیشگیری قایل می شودبه دنبال دستیابی به ویژگها وکیفتهای است که سالم و سازگار ودریکه کدام مطلوب به شمار بیاید و توجه به مواردی که نمی توان صرفا از طریق توجه محض به پیشگیری به آن دست یافت و اما اینکه این طرز تقیبا تعری فکال سلامت عمومی و مطابقت آن با هوش هیجانی لازم و ملزومی کدیگرند و در بحث هوش هیجانی توجه به سلانت روانی می تواند مهم به شمار بیاید.

( اندرو. ساپتنگتون ترجمه حمید رضا حسن شاهی- 1385

اهمیت و ضرورت تحقیق

هیجانی بخصوص هوش هیجانی پدیده های پیچیده و تعاملی هستند که مثل اغلب مسائل پیچیده، بهتر است هر بار روی یک قطعه ازاین معما کارکرد به طور کلی، زیست شناسان، کردارشناسان و نور دفیزیولوژیستی ها، صرفاً روی جنبه های زیستی هیجان تمرکز می کنند در حالی که روان شناختی، روان شناسان اجتماعی و جامعه شناسان عمدتاً روی جنبه های شناختی و اجتماعی، فرهنگی آن تأکید می کنند که این مساله و شناسایی هوش هیجانی می تواند در اختلال جسمانی، اضطراب و افسردگی و مشکلات اجتماعی جوانان نقش موثری داشته باشد و امید است که با ارائه این کونه تحقیقات بتوانم بیشتر به سلامت عمومی جوانان اهمیت بدهیم و هوش هیجانی آنها را در برابر اعمال و رفتارهای دیگران مورد سنجش قرار دهیم که ارائه این گونه تحقیقات می تواند در نهادهای اجتماعی و خانواده و حتی محیط آموزشگاهی و دانشگاهی نقش بسزایی داشته و مورد اهمیت قرار بگیرد.

اهداف تحقیق

هدف از تحقیق حاضر بررسی رابطه بین سلامت عمومی هوش و هیجانی در بین جوانان20 ساله شهرستان ابهر است و اینکه آیا بین سلامت عمومی هوش هیجان رابطه وجود دارد و آیا هوش هیجانبالا سلامت روانی را بالا می برد و یا برعکس آن هوش هیجانی پایین باعث کاهش سلامت روانی و عمومی در جوانان می شود.

فرضیه تحقیق

بین سلامت عمومی و هوش هیجانی جوانان حدود سنی 20 ساله شهر ابهر رابطه معنی داری وجود دارد.

متغیر های تحقیق

سلامت عمومی  متغیر روبسته

هوش هیجانی  متغیر رمستقل

تعاون عملیاتی و نظری واژه ها و مفاهیم

سلامت روانی و عمومی عبارتند از: حالت سازگار ی نسبتا خوب، احساس بهزیستی و شکوفایی توان و استعدادهای شخصی و رابطه سازگاری با محیط و اطراف پیرامون آن و بالاخره عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون سلامت عمومی بدست آورده است.

هوش هیجانی عبارتند از نوعی ساختار روان شناختی است که این چهار جنبه و تجربه را در یک الگوی هم زمان هماهنگ می کند و هوش هیجانی عبارتند از چیزی است که احساس انگیختگی،هدفمندی، بیانگری را در واکنشی منسجم به روی فراخوان است و عبارتند از نمره ای که آزمونی از آزمون هیجانی طلبی بدست آورده است.

فصل دوم

پیشینه و ادبیات تحقیق

هیجان چیست؟

هیجان بسیار پیچیده تر از آن هستند که ابتدا به چشم می خورند. در نگاه اول همگی هیجان ها را به عنوان احساس،می شناسیم زیرا جنبه احساسی آنها طبق تجربهما خیلی بارز هستند. وقتی با تهدیدی مواجه می شویم (ترس) یا به سمت هدفی پیشرفت می کنیم (شادی)، تقریباًغیر ممکن استکه متوجه جنبه احساسی هیجان نشویم. اما به همان صورتی که بینی بخشی از صورت است، احساس ها نیز فقط جزئی از هیجان هستند.

هیجان ها چند بعدی هستند و آنها را به صورت پدیده های ذهنی، زینتی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند.(ای زارد 1993) هیجان ها تا اندازهای احساس ذهنی هستند به این صورت که باعث می شود شیوه هایی مثل عصبانی یا خوشحال احساس می کنیم اما هیجان ها و اکنش های زیستی نیز هستند یعنی پاسخ های بسیج کننده انرژی که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که فرد با آن مواجه شده، آماده می کنند. هیجان ها هدفمندهم هستند، خیلی شبیه گرسنگی که هدف دارد. برای مثال خشم، میل انگیزشی برای انجام دادن کاری، مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بی عدالتی در ما ایجاد می کند که در غیران صورت چنین نمی کردیم.هیجان ها پدیده های اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجان زده می شوم.

علام قابل تشخیص چهرهای، ژستی و کلامی می فرستیم که دیگران را از کیفیت و شدت هیجان پذیری ما با خبر می کنند (مثل حرکت ابروها، لحن صدا).

با توجه به این چهار ویژگی هیجان، معلوم می شود که هیجان را نمی توان به روشنی تعریف کرد. مشکل تعریف کردن هیجان شادی در ابتدا شما را متحّیر کند، زیرا هیجان ها در تجربیات روزمره، خیلی صریح به نظر می رسند. هر کسی می داند که تجربه شادی و خشم چگونه است، بنابراین شاید بپرسید، واقعاً مشکل تعریف کردن هیجان چیست؟

مشکل این است : تا وقتی از کسی خواسته نشده باشد هیجان را تعریف کند، می داند که هیجان چیست (فروراسل، 1984 ) هیچ یک از این ابعاد مجزای ذهنی، زیستی، هدفمند یا اجتماعی هیجان را به نحو شایسته ای تعریف نمی کند. هر یک از این چهار بُعد، فقط بر ویژگی متفاوت هیجان تأکید دارد. برای شناختن و تعریف کردن هیجان، بررسی هر یک از چهار بُعد هیجان و نحوه ای که بر یکدیگر اثر متقابل می گذارند، ضرورت دارد.

عنصر احساسی، به هیجان تجربه ذهنی می دهد که معنی و اهمیت شخصی دارد. هیجان هم از نظر شدت و هم کیفیت، در سطح ذهنی (یا پدیدار شناختی) احساس و تجربه می شود. جنبه احساسی در فرایندهای شناختی و ذهنی ریشه دارد.

عنصر انگیختگی بدن، فعال سازی و فیزیولوژیکی، از جمله فعالیت سیستم های خودمختار و هرمونی را شامل می شود که رفتار مقابله کردن بدن را هنگام هیجان، آماده و تنظیم می کنند. انگیختگی بدن و فعال سازی فیزیولوژیکی به قدری با هیجان آمیخته است که اصلاً نمی توان فرد عصبانی یا متنفر را که برانگیخته نباشد، تصور کرد. وقتی هیجان زده می شویم، بدنمان برای عمل آماده می شود و این آمادگی به صورت فیزیولوژیکی (ضربان قلب، اپی نفرین در جریان خون) و نظام عضلانی (حالت هوشیار بدن، مشت گره کرده) می باشد.

عنصر هدفمند، حالت انگیزشی هدفمند به هیجان می دهد تا برای مقابله کردن با شرایط هیجان آوری که شخص مواجه شده، اقدام لازم را انجام دهد. جنبه هدفمند توضیح می دهد چرا افراد از هیجانهایشان بهره مند می شوند. کسی که هیجان ندارد، در مقایسه با سایر افراد، در وضعیت اجتماعی و تکامل نامطلوبی قرار دارد. برای مثال، تصور کنید کسیکه توانایی ترس، علاقه، یا عشق را ندارد از لحاظ بقای اجتماعی و جسمانی چقدر معلول است.

عنصر اجتماعی – بیانگر – بیانگر، جنبه اجتماعی هیجان است. تجربیات خصوصی ما از طریق حالت های بدن، ژست ها، آواگریها و جلوه های صورت علنی می شوند. وقتی هیجان خود را ابراز می کنیم، به صورت غیرکلامی به دیگران می رسانیم که چه احساسی داریم و چگونه موقعیت موجود را تعبیر می کنیم. برای مثال، وقتی کسی نامه ای خصوصی را باز می کند، به صورت او نگاه می کنیم و با لحن صدایش گوش می کنیم تا از هیجان او سر در آوریم. بنابراین، هیجان ها کل وجود ما یعنی احساس ها، انگیختگی بدن، احساس هدفمندی و ارتباط های غیر کلامی را فعال می کنند.

با توجه به این مقدمه درباره چهار عنصر هیجان، اکنون می توانیم هیجان را به صورت مقدماتی تعریف کنیم. هیجان ها پدیده های احساسی انگیختگی – هدفمند – بیانگر کم دوام هستند که به ما کمک می کنند با فرصت ها و چالش هایی که هنگام رویدادهای مهم زندگی مواجه می شویم، سازگار شویم. چون هیجان ها در پاسخ به رویدادهای مهم زندگی ایجاد می شوند.

تعریف کردن هیجان خیلی پیچیده تر از تعریف «مجموع اجزای آن» است. هیجان نوعی ساختار روان شناختی است که این چهار جنبه تجربه را در یک الگوی هم زمان، هماهنگ می کند. هیجان همان چیزی است که عناصر احساسی انگیختگی و بیانگری را در واکنشی منسجم به رویداد فراخوان، تنظیم می کند. برای مثال، در مورد ترس، رویداد فراخوان می تواند شیب های تند اسکی باشد، در حالی که این واکنش احساس ها، انگیختگی بدن، امیال هدفمند و ارتباط های غیرکلامی علنی را دربر دارد. بنابراین اسکی باز تهدید شده، احساس وحشت می کند (جنبه احساسی)، قلبش به تپش می افتد (جنبه انگیختگی بدن)، شدیداً میل دارد از خودش محافظت کند (جنبه هدفمند)، و چشمان پرتنشو گوشهای دهان به عقب کشیده شده نشان می دهد (جنبه بیانگر). این عناصر هماهنگ و متقابلاً حمایت کننده، حالت واکنش پذیری به خطر محیطی را که هیجان ترس است، تشکیل می دهند.

این توصیف هیجان نشان می دهد که جنبه های مختلف تجربه، مکمل و هماهنگ کننده یکدیگر هستند (آوریل 1995 ، لدوکس 1989 ).

برای مثال، آنچه افراد احساس می کنند با نحوه ای که عضلات صورتشان را حرکت می دهند، ارتباط دارد. برای مثال، وقتی غذای گندیده ای را می بینید، بینی خود را چروک می اندازید و لب بالای خود را منقبض می کنید، به صورت یک سیستم احساسی بیانگری منسجم هماهنگ شده اند. همین طور نحوه ای که صورت خودتان را حرکت می دهید، با واکنش پذیری فیزیولوژیکی شما، مانند پایین بردن ابرو و فشردن محکم لب ها به هم، با افزایش ضربان قلب و بالا رفتن دمای پوست، هماهنگ است (دیوید سون و همکاران 1990 ).

رابطه هیجان با انگیزش

اغلب پژوهشگران هیجان قبول دارند که هیجان ها به صورت نوعی انگیزه عمل می کنند. اما برخی پژوهشگران از این فراتر می روند و می گویند هیجان ها سیستم انگیزشی نخستین را تشکیل می دهند (تانکی نز 1963 ، 1962 ، 1984 ، ایزارد 1991 ).

در طول 100 سال تاریخ روان شناسی، سایقهای فیزیولوژیکی (گرسنگی، تشنگی، خواب، میل جنسی، درد) بر انگیزنده های نخستین محسوب می شدند(هال 1952،1943 ).

محرومیت از هوا نمونه ای از آن است. محروم شدن از هوا، سایق فیزیولوژیکی ایجاد می کند که می تواند توجه کامل فرد را جلب کرده، عمل او را نیرومند کند و رفتار را به سمت هدف خاصی هدایت نماید.

بنابراین، منطقی به نظر می رسد که نتیجه بگیریم، محرومیت از هوا، انگیزه ای قوی را برای اقدامات لازم جهت به دست آوردن هوا برای برگرداندن تعادل حیاتی، به بار می آورد.

اما سیلوان تامکینز[1]، پژوهشگر هیجان، این استدلال، این حقیقت ظاهری را «خطای» نامید (تامکین نز، 1970 ). به عقیده تامکین نز، فقدان هوا، واکنش هیجانی نیرومندی را به وجود می آورد – واکنش ترس یا وحشت، همین وحشت است که انگیزش عمل کردن را تأمین می کند. بنابراین وحشت نه محرومیت از هوا یا به خطر افتادن تعادل حیاتی بدن، علت اصلی رفتار با انگیزه دست و پا زدن وحشتزده است. بنابراین اگر هیجان را حدف کنیم انگیزش را حذف کرده ایم.

هیجان به عنوان سیستم نمایش

هیجان ها همچنین، وضعیت حالت های انگیزشی دائماً در حال تغییر فرد و وضعیت سازگاری او را نمایش می دهند (باک، 1988 ) هیجان های مثبت، مشغولیت و خشنودی حالت های انگیزشی ما را منعکس می کنند، در حالی که هیجان های منفی، بی اعتنایی و و ناکامی حالت های انگیزشی ما را نشان می دهند. هیجان های مثبت همچنین سازگاری موفقیت آمیز را با شرایطی که مواجه می شویم نشان می دهند، در حالی که هیجان های منفی، سازگاری ناموفق را منعکس می کنند.

هیجان ها از این نقطه نظر، لزوماً مانند نیازها و شناخت ها، انگیزه نیستند، بلکه در عوض، وضعیت ارضا شده ی ناکام شده انگیزه ها را منعکس می کنند. برای مثال، انگیزش جنسی و نحوه ای که هیجان، پیشرفت جاری را گزارش می دهد (نمایش می دهد) و از این طریق به برخی رفتارها کمک می کند و از رفتارهای دیگر جلوگیری می نماید، در نظر بگیرید. هنگام آمیزش جنسی، هیجان مثبتی چون علاقه و شادی علامت می دهند که همه چیز رو به راه راست و به نیست و از رفتار جنسی جلوگیری می کنند. هیجان های مثبت، هنگام فعال کردن و ارضاء کردن انگیزه های فرد (یعنی علاقه شادی) به صورت استعاره، چراغ سبزی را برای ادامه دادن رفتار روشن می کنند. از سوی دیگر، هیجان های منفی، هنگام فعال کردن و ارضاء کردن انگیزه های فرد (یعنی نفرت، گناه) چراغ قرمزی را برای متوقف کردن رفتار روشن می کنند.

چه چیزی موجب هیجان می شود ؟

وقتی با واقعه مهمی روبرو می شویم، هیجان وارد کار می شود. به طوری که ذهن (فرایند شناختی) و بدن افراد (فرایندهای فیزیولوژیکی) به شیوه سازگارانه ای به این واقعه واکنش نشان می دهند. یعنی مواجه شدن با روی دادن مهم، فرایندهای شناختی و زیستی را فعال می کند که جمعاً عناصر مهم هیجان، از جمله احساس ها، انگیختگی بدن، رفتار هدفمند، و بیانگری را فعال می سازند.

یکی از سوال های اساسی در بررسی هیجان این است که چه چیزی موجب هیجان می شود؟ دیدگاه های متعددی نظیر آنهایی که زیستی، روانی – تکاملی، شناختی، رشدی، روان کاوی، اجتماعی، جامعه شناختی، فرهنگی و انسان شناختی هستند، وارد این بررسی علتی می شوند. به رغم این تنوع، آگاهی از این که چه چیزی موجب هیجان می شود بر یک مجادله اساسی استوار است : زیست شناسی در برابر شناخت. در واقع، این مجادله می پرسد آیا هیجان ها عمدتاً پدیده های زیستی هستند یا شناختی.

اگر هیجان ها عمدتاً زیستی باشند، پس باید از یک منبع زیستی، مانند مدارهای مغزی و نحوه ای که بدن به رویدادهای مهم واکنش نشان می دهد، سرچشمه بگیرند. اما اگر هیجان ها عمدتاً شناختی باشند، در این صورت باید از رویدادهای ذهنی علیتی، مانند ارزیابی های ذهنی از معنی موقعیت برای سلامتی فرد، سرچشمه بگیرند.

زیست شناسی و شناخت

دیدگاه های شناختی و زیستی با هم، تصویر جامعی از فرایند هیجان در اختیار می گذارند. با این حال، قبول کردن این نکته که جنبه های شناختی و زیستی هر دو زیربنای هیجان هستند این سوال را پیش نی کشد که کدام یک اصلی است؛ عوامل زیستی یا شناختی. آنهایی که طرفدار برتری شناخت هستند معتقدند تا وقتی افراد معنی و اهمیت شخصی یک رویداد را به صورت شناختی ارزیابی نکردت باشند، نمی توانند به صورت هیجانی پاسخ دهند : آیا این رویداد به سلامتی ربطی دارد؟ آیا با سلامتی فردی عزیز ارتباط دارد؟ اهمیت دارد؟ فذاینده دارد؟ زیانبار است؟ ابتدا معنی برقرار می شود و بعد هیجام مطابق با آن روی می دهد. ارزیابی معنی، موجب هیجان می شود. آنهایی که طرفدار برتری عوامل زیستی هستند، معتقدند واکنش های هیجانی لزوماً به ارزیابی های شناختی نیازی ندارند، رویدادهای متفاوت، مانند فعالیت عصبی زیر قشری[2] یا جلوه های صورت خود انگیخته، هیجان را فعال می کنند. از دید نظریه پرداز زیستی، هیجان ها می توانند بدون رویداد شناختی قبل از آن، روی دهند، ولی نمی توانند بدون رویداد زیستی قبل از آن، روی دهند. بنابراین، عوامل زیستی، نه شناختی برترند.

دیدگاه زیستی

کارول ایزارد (1989 ، 1991 ) پل اکمن (1992) و جک پنکسِپ (1982 ، 1994 ) سه نماینده دیدگاه زیستی هستند. ایزارد اعلام می دارد که اطفال به رغم کمبودهای شناختی، (مثل واژگان محدود، گنجایش حافظه محدود) به برخی رویدادها، به صورت هیجانی پاسخ می دهند. برای مثال، یک بچه 20 روزه، در پاسخ به صدای تیز انسان، لبخند می زند (وُلف 1969 ) و یک بچه دو ماهه در پاسخ به درد، خشم نشان می دهد (ایزارد و همکاران 1983 ) بعد از اینکه کودک زبان را فرا می گیرد و استفاده از توانایی های حافظه بلند مدت را آغاز می کند، بسیاری از رویدادهای هیجانی، مقدار زیادی پردازش شناختی را دربر دارند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد