دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 8 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 551 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 135 |
فصل اول :
مدیریت – فرایند اساسی مدیریت
مدیریت به عنوان رشته ای مجزا و متفاوت، پس از انقلاب صنعتی به وجود آمد. دامنه نقش و تئوری های اساسی آن در طی سالیان تغییر کرده. اما مقصود آن – حصول اطمینان از دستیابی به هدفهای موسسه یا سازمان و به حداکثر رساندن بهره وری و کارایی همچنان باقی مانده است .
مدیریت
عبارت است از کارکردن با و از طریق دیگران برای رسیدن به هدفهای سازمان و هدف های کارکنان.
مدیریت هنر انجام امور به وسیله دیگران، جهت نیل به اهداف یک سازمان می باشد.
تاکید این تعریف :
در این تعریف به سه نکته تاکید شده است.
مدیریت : هنر انجام امور به وسیله دیگران ، جهت نیل به اهداف یک سازمان می باشد.
مدیریت ورزشی :
تمام جنبه های مدیریتی در ورزشهای سازمان یافته و تجارت ورزشی را در بر می گیرد . متخصصان در این قلمرو با مدیریت تسهیلات بودجه بندی – برنامه ریزی، سازماندهی و کارکنان سرو کار دارند.
فرآیند مدیریت :
فرآیند برنامه ریزی، سازمان دهی، رهبری و اعمال کنترل بر تلاش ها و کارهای اعضای سازمان و نیز مورد استفاده قرار دادن منابع سازمان برای دستیابی به هدف های اعلام شده از سوی سازمان می باشد.
1 – Management
2 – Sport Management
3 – American Management Association
آیا مدیریت علم [1] است یا هنر [2] ؟
علم رشته ای از حقایق، دانشها که تحت نظم و قاعده معینی در آمده و قابل اثبات است – علم چیزی است که مشاهده می شود. دارای نظام بوده و تعمیم پذیر است.
هنر :
هنر عبارت است از مهارت در انجام کاری که بوسیله تجربه، تکرار و مشاهده بدست آمده باشد، آیا مدیریت یک پدیده اکتسابی است و یا با انسان زاده می شود ؟
مدیریت را آمیزه ای از زمینه های ذاتی و توانائیهای اکتسابی می دانند. در زمینه های ذاتی مدیران به مدد استعدادها ی نهفته در وجودشان سازمان را اداره، کارکنان را ارشاد و راهنمایی و اهداف را به مرحله نهایی می رسانند. در زمینه های اکتسابی با فراگیری فنون و یافته های روز، تفکر علمی و منطقی را چراغ راه خود قرار می دهند. در پدیده مدیریت هم می توان از غریزه های ذاتی و با انسان زاده شده بهره گرفت و هم در اثر فراگیری تکنیک های خاص تخصصی روز مهارت مدیریت را بصورت اکتسابی بدست آورد.
مقصود مدیریت :
حصول اطمینان از دستیابی به هدف های سازمان و به حداکثر رساندن بهره وری و کارایی.
سازمان و نیاز به مدیریت
بیشتر مردم عضو یک سازمان هستند، مثل دانشکده، تیم ورزشی، یک گروه موسیقی ، برخی از این سازمانها به صورت رسمی سازمان یافته اند – شرکتهای بزرگ اقتصادی، سازمانهای آموزشی ( دانشکده ها ) و بعضی ها ساختار غیر رسمی دارند، مثل یک تیم فوتبال محلی، حال سازمانها چه رسمی باشند چه غیر رسمی ، از افرادی تشکیل می شوند که گرد هم می آیند و گروه تشکیل می دهند. زیرا آنها منافع خود را در این
می بینند که همکاری کنند و در جهت تامین یک هدف مشترک به پیش بروند . . . بنابراین هدف [1] یا مقصود یکی از ارکان رسمی هر سازمانی است . هدف ها متفاوتند – مثل پیروزی در یک مسابقه، سرگرم کردن مردم، فروش یک کالا. و هر سازمانی برای تامین هدف دارای یک روش است که آن را برنامه [2] می گویند. برنامه به صورت چگونگی آماده سازی یک تیم، تبلیغ یک محصول. پس بدون برنامه نمی توان کاری کرد.
حرفه مدیریت بطور کلی به سوالات زیر پاسخ می دهد :
چه می خواهیم انجام دهیم ؟
( تشخیص و تعیین هدف )
با چه برنامه ای می خواهیم انجام دهیم ؟
( برنامه ریزی برای نیل به هدف )
با چه نظم و تشکیلاتی انجام می دهیم .
( سازماندهی، ساختاری مناسب )
حرکت افراد و گردش کار سازمانها از :
وضعیت موجود به وضعیت مناسب و مطلوب بی تردید در راستای :
1 – تشخیص و تعیین هدف = هدف گذاری
2 – برنامه ریزی برای نیل به هدف = برنامه ریزی سنجیده
3 – سازماندهی هوشمندانه = ساختار سازمانی متناسب
4 – پیگیری ، نظارت و کنترل صورت می گیرد.
مهارت های مدیران
مدیران برای انجام نقش های خود بایستی دارای مهارت ها و توانمندیهای ویژه ای باشند :
1 – مهارت فنی [3] : توانایی در کاربرد دانش تخصصی یا تخصصی های ویژه ، فنون و ابزاری که لازمه انجام وظایف خاصی است. بهره گیری از فنون و به ثمر رساندن اهداف.
2 – مهارت های ادراکی و تصمیم گیری [4] : توانایی فهمیدن پیچیدگی های سازمان، تجزیه و تحلیل معضلات، درک و آگاهی از واقعیتها درک عقاید متعدد و انتخاب بهترین.
3 – مهارت طراحی و حل مساله [5] : مدیریت باید توان حل مساله را به طریقی که به نفع سازمان تمام شود، داشته باشد. یافتن راه حلهای عملی برای مسایل سازمان.
4 – مهارت انسانی و ارتباطی [6] : توانایی کار و برقراری ارتباط با مردم ، درک موقعیت و ایجاد و انگیزه کاری در افراد که حیاتی ترین مهارت لازم برای هر مدیری است. همین که فردی از سطح پایین به سطوح بالاتر سازمانی ترفیع می یابد. برای اینکه مثمرثمر باشد، به مهارت فنی کمتر و مهارت ادراکی ( مفهومی ) بیشتری نیاز دارد.
5 – مهارت هوش عاطفی [7] : ظرفیت یا استعداد فرد برای شناختن احساسات خود و دیگران ، بر انگیختن خود و پیش بردن عواطف خوب و سالم در در روابط با دیگران . هوش عاطفی جنبه های غیرشناختی هوش را در بر می گیرد با توانائیهای اجتماعی و احساسی – عاطفی فرد سر و کار دارد – یک مدیر خوب باید توانایی فهم احساسات، حالات روحی و هیجانات خود را داشته باشد، نقاط قوت و ضعف خود را بداند ( خود آگاهی ) بر تکانه های عصبی ، احساسات و عواطف خود کنترل داشته باشد ( مدیریت خود – کنترل عواطف )، نسبت به احساسات و عواطف دیگران آگاه باشد ( همدلی ) ، هنر مراوده و ارتباط با مردم را بداند(مهارت اجتماعی – مدیریت روابط ) در خود ایجاد انگیزش برای حرکت به سوی اهداف نماید ( خود انگیزی ) .