فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

فایل شاپ

فروش مقاله،تحقیقات و پروژه های دانشجویی،دانلود مقالات ترجمه شده،پاورپوینت

مقاله بررسی براک در پرتو کوبیسم

مقاله بررسی براک در پرتو کوبیسم در 33 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی فنی و مهندسی
فرمت فایل doc
حجم فایل 51 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 33
مقاله بررسی براک در پرتو کوبیسم

فروشنده فایل

کد کاربری 6017

مقاله بررسی براک در پرتو کوبیسم در 33 صفحه ورد قابل ویرایش


1- تعریف کوبیسم

تجربیات طیبایی شناختی پیشگامان نقاشی سده بیستم بر شالوده دستاوردهای کاوشگران بزرگ اواخر سده نوزدهم استوار شده‌اند. فووها و اکسپرسیونیست‌ها عمدتا راهی را دنبال کردند که توسط سرا، گوگن،‌و وان گوگ هموار شده بود؛ یعنی راهی که به رنگ ناب می‌انجامید. اینان از آموزشهای سزان چشم نپوشیدند؛‌وقتی فقط آن بخش از زیبایی شناسی او را تحول بخشیدند که به بازنمایی ادراک شخصی به وسیله معادلهای رنگی مربوط می‌شد. اینان، به انگارهای سزان درباره فضا و «فرم»‌ علاقه‌ای نشان ندادند. کوبیسم از همین انگارها آغازید. کوبیسم نیز کوششی بود برای انطباق عناصر زیبا نمایی تصویر با نظم مستقل شکلهای رنگین؛ یعنی همان وظیفه‌ای که برای نظریه پردازان هنر دهه نخست قرن بسیار مبرم می‌نمود. پیکاسو و براک ـ ابتدا جداگانه و سپس همراه با ـ در این زمنیه به راه حل‌هایی تازه رسیدند که تحت عنوان «کوبیسم»‌نامیده شد. این دو هنرمند، مسئله نمایش سه بعدی فرم (یعنی فضا) با تدبیر و شگردهایی متفاوت با میثاقهای سنت نقاشی اروپایی حل کردند. اما علاوه براین، به نتیجه‌ای کاملا جدید نیز دست یافتند، و آن تبلور بعد چهارم (یعنی زمان) در تصویر بود.

«کوبیست مستقلا به نتایج خود رسدند. کوبیست‌ها در موضوعات خویش، به پیکار اندیشه جدید نیز که از سده نوزدهم آغاز شده وابداعات فناوری قرن حاضر به آن میدان داده بود، پی برده بودند. همچنین پدیده‌های (بینابینی) علاقه ایشان را به خود جلب کرده بودـ‌ […] کوبیست‌ها نظامی آفریدند که می‌توانستند به یاری آن،‌ به هم بافتگی پدیده‌ها را از راه تصویر نشان دهند و به این ترتیب،‌ امکان نشان دادن روندها به جای حالتهای ثابت هستی را پدید آورند. کوبیسم هنری است که به طور کلی با تاثیر متقابل ساختار و حرکت، تاثیر متقابل اجسام و فضای اطرافشان، تاثیر متقابل علائم صریح روی تابلو نقاشی و واقعیت دگرگون شونده‌ای که نشان دهنده آن هستند. منظور کوبیست‌ها از ساختار، فضا، علائم، وروند با منظور فیزیکدانهای هسته‌ای از آنها، کاملا تفاوت دارد. اما تفاوت میان دید کوبیست‌ها و دید یک نقاش بر جسته هلندی سده هفدهم مانند ورمیر نسبت به واقعیت، با تفاوت میان دید فیزیک نوین و دید نیوتنی، شباهتی زیاد دارد: شباهتی بارز و نه فقط جزئی»‌.

اگرمقایسه‌ای از لحاظ چگونگی تحول کوبیسم در کار پیشگامان این مکتب به عمل آید، می‌توان چنین گرفت که راه حلهای براک و گریس فرد گرایانه و عمدتا زیبایی شناختی است؛ حال آنکه پیکاسو و لژه تجربه‌های کوبیستی را وسیله‌ای برای بیان محتوای انسانی ـ اجتماعی قرار می‌دهند. لیکن دیدگاههای پیکاسو و لژه نیز با هم تفاوت دارند. پیکاسو به درام زندگی امروز می‌پردازد، لژه نقاش آینده است؛ در این معنی که مخاطبانش راـ اگر شهامت پذیرش اینده را دارا باشند ـ از آینده‌شان مطمئن می‌کند. از اینرو،‌ ژرژ براک (1882-1963) بر خلاف خشونت پیکاسو در عرصه شکل وبیان به شیوه‌ای تغزلی و حتی می‌توان گفت فرانسوی‌تر کار می‌کرد. تاثیر موزون پرده (لوحه رنگی91) بازتابی از ستایشی است که وی از استادان بزرگ نقاشی تزیینی فرانسه به عمل می‌آوردند؛ یک چنین پرده‌ای، با آنکه تمام ذراتش به روزگار هنرمند تعلق دارند، اگر دریک نگارخانه متعلق به سده هجدهم نصب شود مایه شگفتی نخواهد شد. بیشترین تاثیر کار براک به تسلطش بر طرح دو بعدی بستگی دارد، چون اومعتقد بود که تابلوی نقاشی یک سطح صاف است و باید همچنان یک سطح صاف بماند واز خط و رنگ و متن باید برای جان دادن به آن استفاده شود. او از مجموعه رنگهای بسیار اندک ولی دارای پیوندهای ظریف با یکدیگر استفاده می‌کرد، به رنگهای خاکستری و سفید ارجحیت می‌داد و غالبا به طرز نامنتظره‌ای به بافتهای تعدیل یافته روی می‌آرود. براک می‌گفت: «هدف نقاشی… نه بازسازی یک واقعیت ضمنی، بلکه ساختن یک واقعیت تصویری است… آنچه را می‌خواهیم بیافرینیم نباید تقلید کنیم. از صورت ظاهر اشیا نباید تقلید کرد، چون صورت ظاهر اشیاء نتیجه خود آنهاست»

2-روش و سبک کار کوبیسم

نام کوبیسم که برای نخستین بار توسط منتقد هنری لوئیس واکسل در سال 1908 و در بازدید وی از نمایشگاه آثار براک ابداع شد،‌ همچون بساری از اصطلاحاتی از این نوع،‌ جنبه‌ای تمسخر داشت.( Cubesm از واژه cube به معنی مکعب است).

هنرمندان کوبیست به طور کامل از ایده هنر به مثابه تقلید از طبیعت که از دوره رنسانس به بعد در اروپا رایج بود،‌ جداشدند. پیکاسو و برای اشارات قرار دادی پرسپکتیو و کوتاه نمایی، و نقاشی از مدل را کنار نهادند و تصمیم گرفتند تا حجم پیکره را درسطحی دو بعدی و بدون هیچگونه ایجاد توهم بصری برای خلق تصویری سه بعدی، به نمایش بگذارند. تا آن هنگام هر هنرمندی که قصد داشت تصویری از اشیاء ‌واقعی نمایش دهد، هدفش این بودکه اشیا را آن گونه که در خارج موجود بودند به تصویر بکشند ونه آن گونه که بخشی از آن در لحظه و مکان خاصی حضور می‌یابد. بدین منظور باید به طور همزمان چندین وجه از شی نمایش داده شود. از این رو فرم اشیاء مجددا در یک ترکیب بندی فرمی جدید، سامان یافت. بدین مفهوم، ادعا می‌شد که کوبیسم واقع گرایانه است. اما واقع گرایی آن بیشتر ذهنی بود تا بصری با امپیرسیونیستی. لذا کوبیسم بیشتر رویکردی آگاهانه است تا بصیرتی نا خوآگاهانه.

مهمترین عواملی که بر ظهور کوبیسم تاثیر بسزایی داشتند،‌ عبارت بودند از تندیس‌های افریقایی و آثار متاخر «سزان»‌ و نیز تابلوی سخت شکن پابلو پیکاسو به نام «دوشیزگان آوینیون» که مملو از فرمهای زاویه‌دار و مجزا بود. معمولا کوبیسم براک و پیکاسو را به دو مرحله مجزا می‌کنند: مرحله تحلیلی و مرحله ترکیبی. مرحله اول که تا سال 1912 به طول انجامید،‌ فرمها عمدتا به ساختارهای هندسی تجزیه می‌شوند و رنگها به شدت خفه و کاهش می‌یافت ـ‌ غالبا به صورت تک رنگ ـ که دیگرگسستگی نبود، در مرحله دوم،‌ عناصر رنگ قوی‌تر و پراهمیت‌تر می‌شود و شکلها بیشتر جنبه تزئینی می‌گیرند. و عناصر جدیدی همچون حروف لاتین وکاغذ روزنامه به نقاشی وارد می‌شود. (کلاژ) در این مرحله گریس اهمنیتی همچون براک و پیکاسو دارد. وی رویکردی نظامند و منطقی را جایگزین روشهای غریزی آنها کرد. به کارگیری شیوه کلاژ موجب شد تا تاکید بیشتری بر مسطح بودن سطح تصویر شود. وقوع جنگ جهانی اول به همکاری براک و پیکاسو خاتمه داد، ‌اما آثار آنان اعقاب زیادی یافت. کوبیسم علاوه بر این که یکی از منشاءها و منابع هنر انتزاعی بدل شد،‌ خود این قابلیت راداشت که بی نهایت تطبیق یابد و موجب ظهور جنبشهای بیشمار و متنوعی همچون فوتوریسم، اورفیسم،‌ پیوریسم و ورتیسیم شود. از آنجا که در این سبک تاکید بیشتر بر نمایش ایده است تا نمایش واقعیت خود به یکی از بنیانهای گرایشات زیباشناسی سده بیستم بدل شد.

بسیاری از نقاشان برجسته کوبیست همچنین به «عنوان هنرمندانی برجسته در زمنیه طراحی گرافیک،‌ تصویرگری کتاب شهره هستند. علاوه بر نقاشان،‌ برخی مجسمه‌سازان نیز تحت تاثیر این جنبش آثار برجسته‌ای خلق کردند که از آن میان می‌توان به ارکیپنکو، لیچیتز،‌ زادکین ونیز خود پیکاسو اشاره کرد.

در مجموع می‌توان گفت که کوبیسم مایل نبود یک روش متکی به نقطه دید یا تجربی باشد، بلکه مایل بود که فلسفه زیبایی شناسی ذهنی شود،‌ نظم بخشی عینی دنیا که براساس ذات آن به جای ظاهر آن نمایش داده می‌شد. اصرار و پافشاری رئالیسم درآغاز سده بیستم بر نایش واقعیت به گونه‌ای که از طریق بینایی درک می‌شود، نقش مشابه به اشتیاقی داشت که طی دوره رومانتیک برای اعتبار بخشیدن به اشیا با پیوندهای روانشناسانه و ادبی جدید تجسمی نیز خلق شد که انگیزشهای فردی را بدون هیچ نوع محدودیتی تحت حمایت قرار می‌داد.

از زمان مازاتچو به بعد، فرض بر این بود که نقاشی باید با یک پرسپکتیو تک نقطه با دو نقطه، «منظره»‌ ثابت و کاملی پدید آورد،‌ که در آن تمام اشیای موجود در یک سطح همزمان باهر چیز دیگر دیده شوند. ولی این توقع نه با واقعیت بصری(دیدن اشیا شبیه سازی شده) جور درمی‌آید نهحتی با طرز دیدن این اشیاء توسط ما، چون منظره‌ای که ما در تابلو می‌بینیم نتیجه بارها حرکت چشم در جریان جذب آن است. در اصل این، ‌شالوده نوآوری سزان در عرصه زاویه دید جابه جا شونده است. ولی کوبیستها برای استفاده از زاویه‌های دید چندگانه، از این استدلال صرفا بصری بصری نیز فراتر رفتند. آنها آرزو داشتند که واقعیت عینی و جامع شکلها در فضا را نمایش دهند، و چون اشیاء فقط آن سان ظاهر نمی‌شوند که در یک زمان از یک زاویه دید به نظر می‌آیند،‌ استفاده از زاویه‌های چندگانه دید و نمایش همزمان سطوح ناپیوسته ضرورت پیدا کرد. البته پیوستگی پیشین ترکیب بندی را که زاویه دید واحد دوره رسانس تحمیل کرده بود،‌از پایه لرزه در می‌آورد. نقاش کوبیست معتقد بود که «برای کشف یک تناسب حقیقی،‌ فدا کردن یک هزار شکل ظاهر سطحی ضرورت دارد.»

از زمانی که مفهوم واقعیت بدین ترتیب از مفهوم شکل ظاهر تفکیک شد،‌ تشابه شکل واقعی به منظره عادی دیگر اهمیتی نداشت. از زمان رنسانس به بعد،‌ این فرض که آنچه ما در طبیعت می‌بینیم باید با شکلهایی که هنرمند نقاشی می‌کند. تطابق پیدا کند کنار گذاشته شد، و دورانی که با کارهای جوتو ومازاتچوآغاز شده بود در سده بیستم به پایان رسید.



تدابیر و شگردهایی که پیکاسو و براک به کار می بردند، برای دستیابی به بغرنجترین دید و تفسیر واقعیت بود، گو اینکه در آزمایشگریهای خود گاه تا مرز هنر انتزاعی پیش می رفتند. به هر حال، تجربیات ایشان به همین نقطه ختم نشد. در سال 1911، براک حروف و اعداد دستنوشته را بر تابلوهایش افزود. ممکن است این شگرد را از کتابهای خطی گوتیک ملهم شده باشد؛ ولی الهامبخشی علایم و نوشته های روی شیشه و در کافه ها را نیز نباید فراموش کرد. از لحاظ صوری،‌ کاربست علایمی چنین - که به دنیایی دیگر متعلق بود- فضایی غیرواقعی می آفرید؛ زیرا حروف دستنوشته به منزلة لایة شفافی می بودند که روی واقعیت شاعرانة تابلو را می پوشانیدند. اما از لحاظ محتوی، این علایم جلوه ای فریبنده و شگفت انگیز داشتند؛ زیرا وقتی در یک زمینة غیرواقعی ارائه می شدند، همچون چیزهایی مجزا و واقعی و آشنا، حالتی تکان دهنده ایجاد می کردند.

گام بعدی، افزودن «عناصر واقعی» بر تابلو بود. این «عناصر» عبارت بودند از عنوانهای درشت روزنامه ها و یا تقلید و بافت چوب و مرمر و غیره. این جزییات واقعی، شبیه مسطوره هایی بودند که خود اشیا را یادآوری می کردند، و تصویر را «خوانا» تر می نمودند. و در نتیجه، تماشاگر می توانست شی مورد نظر را در ساختار موزون تصویر تشخیص دهد. بدینسان، در روند تداعیها، واقعیت سه بعدی شی در ذهن تماشاگر زنده می شد. این نوعی بازآفرینی و بازسازی در ذهن بود که هنر سه بعدنمایی قادر به برابری با آن نبود. در مرحلة بعد، خود اشیا مستقیماً‌ به تابلو وارد شدند. در 1912، کوبیست ها به عوض تقلید بافت مواد، کاغذ و پارچه و مشمع و حلبی و غیره را روی بوم چسبانیدند. بدین ترتیب، نقش چسباندنی یا کلاژ پدید آمد. به مدد این اسلوب، ساختار گسترة تابلو از ارزشهای لمس کردنی جدید برخوردار شد. اما علاوه بر این، ارائه مراکز جداگانه حاوی اشیا واقعی، «خبط بصری» را به نهایت خود رسانید و در نتیجه، مبادله ای پویا را میان مادیت ملموس و کل «واقعیت» غیرملموس میسر کرد. اکنون دیگر، هنر به توصیف یا تفسیر اشیا نمی پرداخت؛ بلکه خود اشیا، چیزی جدید را می ساختند. در اینحال، کار پیکاسو و براک از محدودة کوبیسم تحلیلی فراتر رفته بود. زیرا کوبیسم تحلیلی بر آن بود که «شی طبیعی را به شی هنری» بدل کند. تأکید بر شی بود. بی سبب نیست که مرحلة نخست کوبیسم، عمدتاً، مفاهیم سبکی خود را با «طبیعت بیجان» [شیء] پربار کرد. کوبیسم تحلیلی، هم به بازنمایی می پرداخت و هم به انتزاع؛ ولی روش تحلیلی آن پیوسته به کاهش اهمیت عنصر توصیفی گرایید. سرانجام نیز، تصویر به نوعی ساختمان بلورین انتزاعی بدل شد.